تاریخ انتشار: ۲۳ مهر ۱۳۸۶ - ۱۴:۱۴

سید حسین امامی: علم ابراز کشف حقیقت و محصول پژوهش است. علم و پژوهش نیز منشاء قدرت و ثروت هستند. امروزه از طریق علم و فناوری مزیت‌های جدید خلق می‌شود و ثروت و رفاه به ارمغان می آید.

انتظار می‌رود که علم و پژوهش علاوه بر کشف رازهای طبیعی، بشریت را به جایی برساند که ناآرامی و تنش‌های سیاسی و اجتماعی را در آن راهی نباشد و نابرابری‌های اجتماعی به حداقل برسد.

امروزه علم در جوامع نوین از عنصری منزوی و در اختیار گروهی اندک از دانشمندان خارج شده و به ابزاری برای ایجاد قدرت تبدیل شده است، تولید آن به صورت انبوه صورت می‌گیرد و دولت‌ها در آن دخالت می‌کنند.

در جغرافیای جهانی قدرت، علم در حال ایفای نقش بنیادی است.ماهیت فلسفی قدرت، بین امکان ساده و منطقی و امکان واقعی در نوسان است.

در واقع قدرت انجام عملی را داشتن، توانستن یا دارای موقعیتی طبیعی یا صاحب فنی مصنوع بودن است که به نوبه خود، عمل را میسر می‌سازد.

عمل متکی به توانایی است. عمل نیزمتقابلا بر قدرتی که نخست موجد آن بوده اثر
می گذارد؛ اما عمل، حقیقت قدرت را که هدفش است آشکار می‌سازد.

قدرت اساسا 2 ویژگی متخالف دارد: هر کس دارای قدرت درمان باشد قدرت نابود کردن نیز دارد و هر کس قدرت نیکی کردن دارد قدرت به نابودی کشاندن نیز خواهد داشت.

قدرت، داشتن توانایی ضدین است و از این‌رو، می‌تواند بر پایه مقاصد مختلف فعلیت یابد. به بیان دیگر قدرت وسیله است نه هدف‌.

رابطه بین علم و قدرت، بازتاب سازمان اجتماعی جامعه است. این سازمان اجتماعی در کشورهای مختلف متفاوت است و در عصر کنونی رابطه بین علم و قدرت به شدت تغییر کرده است.

در پایان سده بیستم، مکاتب فکری همراه با علم همچنین مکاتب فکری همراه با قدرت دچار بحران شده‌اند.این بحران باعث می‌شود که علوم سخت و علوم اجتماعی به یکدیگر نزدیک شوند.

درحقیقت چارچوب مفهومی جدیدی که نظام‌های تکاملی پیچیده عرضه می‌دارند، مجموعه‌‌ای از آرمان‌های مرتبط به هم، نظیر آینده‌های چندگانه، گزینش2‌شاخه شدن‌ها، وابستگی به تاریخ و عدم قطعیت ذاتی را برای علوم اجتماعی به بارمی‌آورد.

این آرمان‌ها برای درک ما از چالش‌هایی که در دهه‌های آینده، انسان با آن مواجه است اهمیت دارد و ابزارهای جدیدی برای تصمیم‌گیران فراهم می‌آورد. پیشرفت حیرت‌انگیزعلم پیش از این کارکرد قدرت را تغییر شکل داده است.

امروزه تقابل بین علم و قدرت موضوع بحث بین دانشمندان، و دولت‌هاست که منبع اصلی تأمین مالی فعالیت‌های پژوهشی هستند و اغلب آماده‌اند که از علم حتی با بهترین مقاصد سوء استفاده کنند.

سوء استفاده از قدرت منحصر به دولت‌ها نیست؛ گروه‌های ذی‌نفوذ علمی که اغلب با گروه‌های صنعتی مهم متحد می‌شوند خودشان می‌توانند فرآیند علمی را تخریب کنند همان‌گونه که گروه دارای نفوذ اتمی که به مدت تقریبا 40 سال بر سیاست پژوهشی در این رشته غلبه داشت، این کار را کرد.

فدریکو مایور ـ مدیر سابق یونسکو و رئیس سابق دانشگاه گرانادا ـ می‌گوید: «ما در دورانی زندگی می‌کنیم که علم هر روز قدرت خود را نشان می‌دهد. دانایی‌ا‌ی که علم به ما می‌دهد بر فاصله‌ها غلبه کرده، نیازها را برآورده ساخته، بیماریها را کاهش داده و درها را به سوی درک ناشناخته‌های طبیعت گشوده است.

علم به‌عنوان ابزاری برای کشف حقیقت؛ یعنی چیزی که پنهان است، یگانه و بی‌مانند است.

با وجود این باید در مورد مهم جلوه دادن پیروزی‌های علم بدون نقادی آن محتاط بود؛ زیرا علم به‌طور نابرابر توزیع شده است.

با این حال، بیماری‌هایی که مدت‌هاست توسط پزشکان شناخته شده، هنوز بینوایان و محرومان را مبتلا می‌کند و علم با وجود تبیین دقیق و منظم پدیده‌های طبیعی بسیاری از افراد را از پیشرفت باز ‌می‌دارد. آنچه علم به ما می‌گوید ممکن است حقیقت باشد؛ اما این حقیقت تنها حقیقتی نیست که وجود دارد.»

با درک این نکته که علم و دانش علمی ابزارهای قدرتمندی برای شکل دادن به جامعه هستند، لازم است در مورد کارکرد اجتماعی علم و فناوری بیشتر بیاندیشیم.

در شروع قرن حاضر به‌طور گسترده‌ای پذیرفته شد که قدرت، پایه عقلایی خواهد داشت. این طرز تلقی، علمی شدن و خردگرایی افراطی جامعه و روش اجبارگرایانه را به بار آورد که برای ما کابوس جامعه بدون زمان را به‌دنبال داشت. رابطه بین علم و قدرت هرگزرابطه‌ای ایستا نیست. این رابطه به‌طور مداوم در حال کامل شدن است.

با انقلاب صنعتی ماهیت قدرت و علم تغییر یافت. اساس مشروعیت قدرت از پذیرش سنتی و آزادیخواهانه به پذیرش بر مبنای مسئولیت عقلانی تغییر کرده است.

اکنون علم به مبارزه‌ای گروهی و اسلحه‌ای سازمانی تبدیل شده که می‌تواند بر ساختار قدرت سیاسی، نظام اقتصادی تولید و شرایط کلی اجتماعی و فکری تأثیری عمیق بگذارد.

برخلاف تصورعمومی که علم را به‌عنوان اقدام تهورآمیز مرموزی که درخلوت انجام می‌شود می‌شناسند از نظر آگوست کنت علم نقش اجتماعی اساسی‌ای بازی می‌کند و نیروی تعیین‌ کننده‌ای در جامعه نوین است.

البته چنین نقشی فقط نقش ابزارگونه نیست. علم بنیانی را به وجود می‌آورد که جامعه نوین صنعتی بر مبنای آن مشروعیت می‌یابد. این مشروعیت نمی‌تواند از طریق ارزش‌های سنتی ماورای طبیعی یا فن‌آورانه به دست‌ آید؛ بلکه بنا بر ضرورت بر پایه دانش علمی تأمین می‌شود.

آنچه مدرنیزاسیون‌ را تعریف می‌کند همان مفهوم جدید علم است. علمی که دیگر دانش  اسرارآمیز برای افراد محدودی نیست، بلکه بنیان اجتماعی هر جامعه‌ای است که تهور ورود به فرآیند نوسازی، بریدن از ارزش‌ها و باورهای کهنه، به اندازه کافی در آن وجود دارد.

علم برای آگوست کنت فقط آن دانشی نیست که به‌عنوان محصول حس کنجکاوی ناشی از بیکاری درک می‌شود.

 آگوست کنت معتقد است؛ خواسته‌های فردی به‌طور ذاتی هرج‌و‌مرج طلبانه است و بنابراین نباید به آن اطمینان کرد؛ اما در مقابل، علم ارزش درون ذهنی الزام‌آوری دارد. علم به اصول ترجیحات فردی بستگی ندارد.علم روش عمومی است و با نیروی محض استدلال درک می‌شود.

علم می‌تواند برای دستیابی به آرای اجتماعی به صورت پایه‌ای جدید عمل کند. به‌نظر می‌رسد با وجود علم به‌عنوان اساس همبستگی اجتماعی و نیروی الزام‌آور جامعه جدید، فرآیند تاریخیِ‌ای که با مراحل اولیه انقلاب صنعتی آغاز شده، به نتایج منطقی خود رسیده باشد.

آنچه مهم است، این است که کارکرد اجتماعی علم و فناوری به‌عنوان دانش کاربردی علمی است.

ما هنوز با اصطلاحات فلسفی، اقتصادی و سیاسی قرن هجدهم از سرمایه‌داری تا سوسیالیسم صحبت می‌کنیم و تشخیص نمی‌دهیم که واقعیت‌های جدید اجتماعی دیگر نمی‌تواند با این مقوله‌ها منطبق شوند. باید تصدیق کرد که علم، دانش علمی و فناوری به‌عنوان علم کاربردی، واقعیت‌هایی جدید در زمینه قدرت اجتماعی و سیاسی هستند.

علم و دانشمندان اغلب در خدمت قدرت‌های موجودند و در واقع به‌طور مسلم به آنها خدمت می‌کنند؛ اما در این راه نیز ماهیت قدرت و کسانی  که آن‌را می‌گردانند تغییر می‌دهند.

منشاء‌ قدرت و راه‌هایی که قدرت از طریق آن اعمال می‌شود به‌طورعمیقی تحت‌تأثیرعلم و فناوری قرار گرفته‌. انقلاب صنعتی و سرمایه‌داری حاصل از آن عوامل تعیین‌کننده ظهور جامعه‌ای نوین هستند.

این جامعه، مدرن است نه بدین علت که محصولات جدید و راه‌های جدید زندگی را به دست می‌دهد بلکه به این دلیل که  بر پایه مفهوم نوینی از قدرت قرار دارد.

بنابراین جوامع پیشرفته امروزی ضرورتا با قدرت فراگیر دانش علمی مشخص می‌شوند. این از نقطه‌نظر تاریخی پدیده‌ای جدید است. نتایج آن بر جامعه به‌طور کلی و بر خود علم جالب است؛ اما به سادگی قابل کشف یا کاملا قابل فهم نیست.

هنگامی که علم برای حکومت یا برای نمایندگی‌های بین‌المللی که توسط حکومت‌های مختلف حمایت می‌شوند، کار می‌کند، داستان دیگری وجود دارد.

در این مورد به‌نظر می‌رسد تناقض عجیبی وجود دارد. بدون تردید علم ابزار حکومت است؛ اما در عین حال حکومت و قدرت آن، به طریقی به اجبار در خدمت آن قرار می‌گیرند. از این سبب، بین علم و قدرت ارتباط عجیب ارباب ـ نوکری ایجاد می‌شود.

هگل می‌گوید: نوکر به ارباب خود خدمت می‌کند؛ اما با خدمت کردن به او کم‌کم او را تخلیه می‌کند او را از هر نوع قوه ابتکار واقعی عاری و او را به مالک غایب تبدیل می‌کند او را تا حد یک نما و نماد کاهش می‌دهد و در نهایت جانشین او می‌شود. حکومت به علم، مساعدت‌های مالی می‌کند تا هدف‌های معینی را به دست بیاورد.

از این‌رو در نهایت علم برای حکومت تعیین می‌کند که چه کاری انجام دهد و بدون دانش واقعی کنترل ممکن نیست. در نهایت سیاست‌گذاران با وجود همه سخن‌پردازی‌های خود هنگامی‌که با دانشمندان روبه‌رو می‌شوند، بی‌قدرتند.

دانش از هر نوع که باشد از جمله دانش دقیق علمی، ذاتا وحی شدنی نیست. دانش نمی‌تواند مانند فناوری به صورت خدای ماشین برای حل مشکلات اجتماعی‌ای که اغلب خود علم، آن را ایجاد کرده،  فراخوانده شود.

دانش علمی، مانند فناوری ضرورتا کمال عاری از مقصود است. بنابراین سؤال‌های اساسی عبارتنداز: دانش چه کسی؟، دانش برای چه؟ در اینجا، دوباره به مشکل اساسی قدرت، مشروعیت واقعی آن و جهت‌گیری ارزشی آن باز می‌گردیم.

علم می‌تواند مسئله را روشن کند، هزینه‌های مراحل مختلف و متفاوت عمل را محاسبه کند و بهترین راه‌های اجرا را نشان می‌دهد؛ اما علم نمی‌تواند به جای ما مسئولیت انتخاب و تصمیم‌گیری را بر عهده گیرد.

فریدریش نیچه زمانی گفت: دولت سردترین هیولا از میان تمام هیولاهای سرد جهان است؛ اما علم در حال حاضر به همین هیولا احتیاج دارد.

علم به ویژه پس از جنگ جهانی دوم به بنگاه اقتصادی عظیمی تبدیل شده است. علم دیگر پیشه انفرادی و حرفه‌ایی که به تنهایی انجام شود، نیست.

هم‌اکنون علم به علم بزرگ تبدیل شده و علم بزرگ برای آن‌که عمل کند، به ساختار سازمانی دایمی نیاز دارد.

امروزه احتمالا هیچ طرح‌ علمی وجود ندارد که بتواند، بدون حکومت اجرا شود. از طرف دیگر هیچ تصمیم دولتی نمی‌تواند بدون پژوهش مقدماتی علمی و اعلام خطرهای علمی مداوم اتخاذ شود و به اجرا درآید.

این مهم‌ترین پاسخ به این سؤال است که چرا علم به منبع جدید مشروعیت قدرت تبدیل شده است و درعین حال ساختار دولت و قدرت حکومت درعملیات روزانه خود هر‌چه بیشتر به پژوهش علمی وابسته است.

جهان و جامعه ما به وسیله فناوری بسیار موفقی که مبتنی بر اکتشاف‌های علمی است، شکل گرفته و با آن حفظ می‌شود. بنابراین علم می‌تواند به‌عنوان قدرتی که جهان را به سوی نیکی و بدی تغییر می‌دهد، مورد توجه قرار گیرد؛ اما همچنین می‌توان علم را به‌عنوان عامل این تغییرات در نظر گرفت. بنابراین پژوهش‌های علمی تغذیه‌کننده دستگاه کنترل قدرت‌اند که به‌طور مداوم قدرت بیشتر را به کسانی می‌دهند که قبلا صاحب قدرت بوده‌اند.

منابع:

1 - مقاله علم، فلسفه و قدرت در دنیای باستان. آگوستو فورتی.
2 - مقاله زایش علم نوین و اندیشه آزادی. آگوستو فورتی.
3 - مقاله انقلاب صنعتی و دارایی‌های جدید علمی، فناوری و قدرت. فرانکو فراروتی.
4 - مقاله علم و فناوری پس از جنگ جهانی دوم. الکساندر کینگ
5 - مقاله علم و قدرت؛ امروز و فردا. فدریکو مایور.

مقالات فوق به همراه مقالات دیگردر کتاب علم و قدرت، نوشته فدریکو مایور و آگوستو فورتی آمده است که این کتاب توسط پریدخت وحیدی ترجمه و توسط انتشارات سازمان برنامه و بودجه در سال 1377 منتشر شده است.

6 -سلین اسپکتور. قدرت و حاکمیت در تاریخ اندیشه غرب. عباس باقری. نشر نی. 1382.