تاریخ انتشار: ۲۴ بهمن ۱۳۸۷ - ۰۸:۰۸

دوچرخه: بی‌تاب شده از این‌همه ماتم، من در حسرت دیدار رخ زمزم، من

از بس که گریستم، لبم خشک شده
بابا! دو- سه قطره آب می‌خواهم من

 عارفه دهقانی، از تهران

تصویرگری:شقایق اعظمی، خبرنگار افتخاری،‌کرج

امیدِ نا امید

نمی‌رود ز یاد من
شبی که از نگاه من و تو
تمام لحظه‌هایمان تباه بود
و کوچه‌های شهر
شبیه آسمان شب
                         سیاه بود
به هرکجا که خواستیم
سفر کنیم،
همیشه پیش پایمان
دو راه بود
که آن به غصه می‌رسید و
  این به غم!
چه قدر خوب یادم است
تمام حرف ما فقط
سکوت بود و آه بود
چه ناگهان
زمین و آسمان سپید شد
در انتهای بی‌کسی
امید ناامید ما
امید شد
کسی که از درون آسمان
هزار ظرف پرستاره ریخت پشتمان،
سپیدروی پرمحبتی
به نام ماه بود و
                                ماه بود و
                                                    ماه بود...

نیلوفر نیک‌بنیاد، خبرنگار افتخاری از تهران

ماهی کوچک رؤیا

دلم می‌گیرد
دیگر شوق قافیه‌ساختن ندارم
خسته‌ام
از موزون گفتن
از دست‌زدن برای شعرهای خودم
خسته‌ام
دلم تاب‌بازی می‌خواهد
دلم می‌خواهد بدوم در باران
دلم می‌خواهد بپرم توی آب آبی
ای‌کاش مثل ماهی کوچک رؤیاهایم
نفس‌کشیدن در آب می‌دانستم!

 مروارید اسلامی، خبرنگار افتخاری از تهران

تصویرگری: سعیده ترکاشوند

اخم

وقتی خورشید اخم می‌کند،
دخترک
لی‌لی‌اش را از وسط حیاط برمی‌دارد
همسایه، سایه‌اش را گم می‌کند
و دیگر ماهی‌ها
در حوضچه نمی‌رقصند
اینجا قاصدک‌ها خوابیده‌اند
مترسک‌ها لباس نو ندارند
و دیگر کسی آرزو نمی‌کند
اینجا سال‌هاست
که خورشید نمی‌خندد

 الهه صابر، خبرنگار افتخاری از تهران

نقاشی

دست های سفید
دست های سیاه
دست های سرخ
دست های رنگی
تابلوی روی دیوار
پر از اثر انگشت

 پردیس صحرائیان، خبرنگار افتخاری از تهران

نیلوفرانه

اکنون شکفته با نفس صبح
گل‌های آسمانی نیلوفر
بر نرده‌های سادۀ ایوان خانه‌مان
برخیز تا به چشم تماشا
این جام‌های آبی کوچک را
در مقدم سپیده بنوشیم!

پریا پورزند، خبرنگار افتخاری از تهران

تصویرگری: لیلا عبداللهی، خرم آباد

دل من

چشم‌هایم خاکستری
دلم ولی
سرخ سرخ
در نور می‌درخشد
و در آبی
رویا می‌شود

مائده محتشمی‌نژاد، خبرنگار افتخاری از تهران