برای خاطر من
ستارهای بود آنجا
که چشمک میزد
که چاق بود
که میسوخت، ولی
فقط مال من بود
ستارهای بود آنجا
که امشب
نیست دیگر...
رعنا دلاکه، خبرنگار افتخاری از تهران
تولد
میبرد امانش را
درد چون تبری بران
فریادش
میپراندم از جا
فارغ میشود ابر
باران میبارد
فرشته شریعتی، خبرنگار افتخاری از تهران
تصویرگری :مژگان و منیژه بیات ، اراک
مثل یک رؤیا
چشمهایش تار تار
دستهایش خسته بود
غصهای مانند کوه
در دلش بنشسته بود
قلب تنهایش ولی
مثل دریاها زلال
فکر و ذهنش سبز سبز
آرزوهایش محال
حرف و صحبتهای او
یک به یک در سینه، حبس
در دلش حسی نبود
غیر تنهایی و ترس
از میان دود و بوق
ناگهان مردی رسید
مثل یک رویا و خواب
آنهمه گل را خرید
دستهگلها را فروخت
رنگ غمهایش پرید
سوی رویاهای خوب
فکر و ذهنش پر کشید
مهدیه موسیزاده، خبرنگار افتخاری از تهران
طوفان قاصدک
دیروز طوفان بود
امروز
همهجا پر بود از قاصدک
یعنی چه کسی
اینهمه پیغام فرستاده؟!
عاطفه باباشاه، خبرنگار افتخاری از اسلامشهر
تصویرگری : مریم عابدی ، خبرنگار افتخاری ، قوچان
چشم در چشم دنیا
تو را در باورم تکرار کردم
تو را در ذهن خود بیدار کردم
نبودی تا ببینی پیش دنیا
به پاکی دلت اقرار کردم
یاسمن رضائیان، خبرنگار افتخاری از تهران
آرام حرف بزن
هیسس!
خوابیدهاند
بچهگربههای تازه متولدشده
در حیاط پشتی خانه!
فریبا دیندار، خبرنگار افتخاری از تهران
تکثیر
شهر
به تعداد تمام پنجرههایش
خورشید دارد
صبح شود اگر!
امیر معینی، خبرنگار افتخاری از تهران
بدون رد پا
میروم
نرمتر از آن که رد پایم
بر گونههای برفها
جا بماند
و آرامتر از آن که
صدای نفسهایم
بچه جیرجیرکها را بیدار کند
حتی نمیگذارم
صدای گریهام
موسیقی باد را برهم بزند
نیلوفر نیکبنیاد، خبرنگار افتخاری از تهران
تصویرگری :الهه صابر ، خبرنگار افتخاری، تهران
مزرعه
کلاغ میبارد
مترسک میبارد
خورشید نمی...
بارد!
گندمها منتظرند
معصومه زلقی، خبرنگار افتخاری از شهرری
غصههای شب
کوچههای خواب
خیابانهای خواب...
دخترک بیدار
بالای سر مادر، مادری تبدار
صدای خشخش جارو
روی پیادهروهای سرد
گوشهای دیگر
پیرمرد پای آتشی خاموش، همچون درد
*
کوچههای خواب
خیابانهای خواب
غصههای شب اما بیدار!
سپیده مرادی، خبرنگار جوان از کرمانشاه
مهتاب
لامپها را که خاموش کنم،
پرده آنقدر نازک است
که مزاحم خوابم نمیشود
چراغ خواب طبیعت!
حانیه جانباز، خبرنگار افتخاری از تهران
یاد تو مثل ماه
ماه ماهیها کجاست؟
حوض ما تاریک شد
شب به حوض ماهیان
یکقدم نزدیک شد
یاد تو در آسمان
تا که پیدا میشود
میدرخشد روی حوض
حوض، دریا میشود
ناگهان از نام تو
حوض، رنگ ماه شد
دست تاریکی و شب
از جهان کوتاه شد
سمیرا معتمد جلالی