دوخته به کاغذها
دیگر دلم
هوای حرفهایت را نمیکند
وقتی حرف میزنی،
نگاهم را
میدوزم به کاغذها
خودم را گیره میزنم
به بند رختها
تا توفانت مرا نبرد!
سیده منور ثامنی، خبرنگار افتخاری از رشت
برف
برف
آخرین یادگاریات را هم
از من گرفت
ردپاهای خستهات
روی تن زخمی جاده
مهلا شریف، خبرنگار جوان از تهران
عکس: توحید شیری ، ارومیه
خلوت
پنجرهها بازند
ماه اما
داخل نمیشود
تنهایی
معبدی میشود
زانو میزنم در آن.
لیلا عبداللهی، از خرمآباد
در بیصدایی
دوستت دارم
شیطنت فراموش شده!
دوستت دارم
به خاطر آفتاب
به خاطر قاصدکهایی که بهار
برایت میفرستد
دوستت دارم
یاد خاموش!
به خاطر خندههای بیدلیل
دوستت دارم ولی تو
دوباره میروی
پر از سکوت میشوم
چه بیصدا
بدون تو
میجود لحظاتم را
موریانۀ تنهایی.
زینب حاتمپور از شهرری
تصویرگری: سحر نوری، خبرنگار افتخاری ،تهران
غبطه
هنوز برف میبارد
زمستان سردی است
خوش به حالت
آدمبرفی!
امیر معینی، خبرنگار افتخاری از تهران
مثل پَر
چمدان خاطراتم را
همینجا در همین اتاق
خالی میکنم
کمرم درد گرفته از سنگینیاش
شاید روزی، باز چمدانم را پر کنم
اما اکنون میخواهم سبک سفر کنم
مثل پر!
حنانه عسگریان، از تهران
تصویرگری: رومینا محمدزمانی، خبرنگار افتخاری ،تهران
یکی از این شبها
آهای ستارۀ خسیس!
یه چشمکی به ما بزن
یه شب بیا کنار ما
یه سر به این زمین بزن
اینجا پر از ستاره نیست
شبها سیاه و سربیه
چشمها همه به آسمون
تاریک و بی یه قطره نور
منتظر اومدنت
کلی اتاق سوتوکور
نیلوفر مدنی علمداری، خبرنگار افتخاری از شهر قدس
شادم که زندهام
زیر باران گریه میکند
پنجرۀ اتاقم
تا جوجهگنجشک
اشکهایش را نبیند
تو میآیی و
من باران میشوم زیر نگاهت
شادم که زندهام
که هستم
وقتی میآیی!
رنگینکمان نگاهت
رنگ میزند به هرچه بیرنگی!
من باران می شوم
تو ولی خورشید بمان
به خاطر پنجره و
جوجهگنجشکی
که هنوز زنده است!
راضیه یزدانیار، خبرنگار افتخاری از ملایر