در درازای تاریخ حماسههای پرغرور هر ملت روزهایی ثبت شدهاند، که شگفتیآفرین و شادی بخشند، روزهایی که سربلندی، هست و نیست و ماندگاری ملتی در سایه آنها شکل میگیرد، روزهای مهربانی که صفحههای تاریخ را به لرزه درمی آورند ، روزهایی که فرزندان ملت در آینده، سرافرازانه در کنار حماسههای میهنی و شورانگیز از حماسه دفاع مقدس میهنی پدران خود به گفتوگو مینشینند و مفاخره میکنند.
این حماسهها را نمیتوان فراموش کرد. سوم خرداد از آنروزهایی است که راویان تاریخهای میهنی و مردمی، نقالان اخبار پهلوانی در داستانهای خود، سینه به سینه به آنان میبالند و فخر میفروشند و درس جوانمردی و گذشت به نسلها میدهند .
روزی از اینگونه روزها. سوم خرداد ماه هر سال است که یادآور، بزرگ روزی است که ملت بزرگ ایران، جوانان شجاع این بوم و بر، این میهن یاران شریف، از ارتشی دلاور و پاسداران غیور مدافع میهن تا بسیجی از جان گذشته در راه وطن و داوطلبان دفاع عاشق ایران از ترک، کرد، فارس، عرب، ترکمن، بلوچ و ... همچون همه گاه یکدل شهادت را به جان خریدند و تا آخرین قطرههای خون، مهاجم را از خرمشهر راندند و آن را بازپس گرفتند .
این روزها یادآور حماسه بزرگ این سرزمین است. بهانهای که دوباره ما را به گذشتهای پربار برگرداند.
آرامش قبل از طوفان
بوی خرمای نارس بود که در نخلستان پیچیده بود و کودک سیه چرده خرمشهری دست در دستان مادر از همین حوالی میگذشتند. روزگار پر تبوتابی بود و ایران اسلامی روزهای آغازین یک انقلاب را پشتسر میگذاشت. دست تابستان میرفت تا دامن خزان را بگیرد. روزهای نخلستان در آرامشی دلگیر خود را به شب میرساند و همه اینها گواه آرامشی بود قبل از طوفان.
خاطرات آن روزها را به یاد بیاور که چگونه آرام و قدمزنان در لابلای نخلستانهای حوالی خرم این شهر میگشتی و شاخهای سرسبز در دستانت بود و همه بچههای بندر هم کمی آنطرفتر از تو، دل به دریا زده بودند. آنروزهای شهر باصفا را به خاطر بیاور. هر چه بود بوی خرمای نارس نخلستان بود و شمیم بندر.
رقص آشفته بادی گرم بر بلندای تپه همجوار با همسایه نامهربان، پاییزی خشک و زرد را به انتظار نشسته بود و از همانجا بود که همه چیز عوض شد و همه رنگها به یکباره رنگ پاییز به خود گرفتند. راستی اصلاً آن روز لعنتی هم آخرین روز تابستانی بود که میرفت تا دامن پاییز را بگیرد و همان روز همسایه اجیر شدهمان از بلندای همان تپهها، پاییز دیگر را رقم زد.
شهر خرم ما، نخلستانهایش صداى چرخهاى تانک را تا آن روز نشنیده بود و از همان لحظه بود که بوی باروت در هوای شهر پیچید و خرمشهر ما خونینشهر شد به یکباره. آخرین روز شهریور ماه ۵۹ حادثهای شهر را به اسارت دژخیم درآورد و مردان و زنان این سرزمین تا آخرین لحظه در مقام مقاومت ایستادند و بسیاری دیگر هم از خانه و کاشانه خود آواره شدند.
تداوم داستان عاشقی و آوارگی در سرزمین فرهادها.... آن کودک سیه چرده خرمشهری، حالا نالهکنان به دنبال مادری میگشت که البته هیچگاه نیافتش.
هم زمین را دادیم، هم زمان را
اینجا خرمشهر من بود و همسایه نامهربان اجیر شده آن را مرواریدی میدید که تا تصاحبش نکرده آرام و قراری نخواهد داشت. اما در دل این مروارید، مرواریدهایی بودند که ازل را با ابد گره میزدند و در صدفهایی پرورش یافته بودند که خارج از این ماجرا، دیگری را یارای درکش نبود.
صدام حسین، خرمشهر را مروارید شطالعرب مىنامید و با حمله و تجاوز ناگهانى به آن در 31 شهریور 1359، خود را بر قلههاى پیروزى و برازندگى دید... شهر خرم من حالا لبریز از خون بود.
دیوارى نمانده بود که ترکش نخورد یا خانهاى که سالم باشد و در حالى که بعضى از کوچهها کاملاً محو شده و بسیارى از نخلها، سر بریده بودند، جوانان شهر، 35 روز در نبردى نابرابر، مقاومت کردند؛ محمد نورانى، محمد جهانآرا، پرویز عرب، احمد نوش، بهروز مرادى، على هاشمى، امیر رفیعى و بسیارى که هنوز گمنامند. گمنامانی که نامشان جاودانه بر بلندای تاریخ ثبت است و اصلاً چه لزومی داشت که کسی بداند آنها هم در این ماجرا بودهاند یا نه. آنها تعلق به دنیای دیگری داشتند که حساب و کتابش را گونهای دیگر باید سنجید.
مردم این شهر که عمدهترین مدافعان آن محسوب میشدند در حالی که زندگی روزمره خود را سپری میکردند و هرگز انتظار حمله ناجوانمردانه ارتش کشور همسایه را نداشتند، ناگهان آماج حملههای سبعانه نیروهای عراقی شدند و ناگزیر دست خالی تنها با سلاحهای سبک و کوکتل مولوتوف 35 روز در برابر نیروها و تجهیزات زرهی دشمن بعثی ایستادگی کردند و حماسه شگرفی از مقاومت و ایثار را در تاریخ رقم زدند.
در لحظاتی که شهر در میان بهت و ناباوری همگان در آستانه سقوط قرار داشت، هیچ چیزی باور کردنی نبود جز پیمانی که هر مرد و زن و هر رزمندهای با خود میبست که روزی دوباره بازخواهم گشت و تو را آزاد خواهم کرد. این باورکردنیترین احساس آن روز بود و دیگر هیچ احساسی را نمیشد باور کرد. مخصوصاً این که خرمشهر از دست رفت.
آنها هم که آنروزها به بهانه این که زمین میدهیم تا زمان بخریم، نشسته بودند و نظارهگر تجاوز به خاک کشور بودند، هم زمان را از دست دادند و هم زمین را و هم در نهایت قدرت را. و اگر نبود رشادتهای مردان و زنان غیور این سرزمین، معلوم نبود که این سطور چگونه باید نگاشته میشد.
روزهای پرتنش
آغاز جنگ علیه جمهورى اسلامى ایران و حمله به دولتى که هنوز کاملاً مستقر نشده و ساختار جدید آن به طور کامل سمت و سوى خود را بازنیافته، فشار بسیار زیادى به جمهورى اسلامى وارد ساخت.
در این میان، مهم ترین مسئله در هم ریختگى نیروهاى مسلح سنتى و عدم انسجام نیروهاى نظامى انقلابى بود. هنوز نیروهای نظامی به طور کامل مستقر نشده بودند و اینگونه بود که هر روز مباحث متعددی درباره چگونگی انسجام این نیروها مطرح میشد. در این میان شرایط دیگر نیز بر کشور حاکم بود و صدام حسین چنین کشوری را مورد حمله قرار داد و در این میان این مردم دیار جنوب بودند که جانانه مقاومت میکردند.
اما در نهایت ارتش بعثی وارد خاک میهن شده بود. در حالى که بخشهاى وسیعى از سرزمین ایران بویژه مناطق نفتخیز در اشغال دشمن قرار داشتند، نظام انقلابى براى حفظ و تثبیت خود و نیز حفظ مشروعیت انقلابى، باید کارآمدى خود را در اداره و حل جنگ نشان مىداد. در غیر این صورت و نیز چنانچه قادر به آزادسازى سرزمینها نمىبود، باید در سازش دیپلماتیک علاوه بر تن دادن به شروط دشمن، خود نیز قدرت را واگذار کرده و از آرمانهاى انقلابى عدول مىکرد.
در این راستا، عدم تطابق هدفهاى رئیس جمهورى مخلوع وقت با افکار عمومى برترى نظامى در صحنه جنگ را با مشکل جدى مواجه ساخته بود. با وجود این وضع روانه شدن نیروهاى مردمى به جبهه، در ابتدا توانست از پیشروى بیشتر عراقىها جلوگیرى کند. کارآمدى این نیروها به اندازهاى بود که توانست دشمن را تا ۳۵ روز، از دستیابى به خرمشهر ناکام بگذارد و از تسلط کامل ارتش عراق بر آبادان جلوگیرى کند.
نیروهای نظامی ایران در چهار عملیات به فرماندهی بنیصدر نتوانستند کاری را از پیش ببرند. پس از شکست عملیات کلاسیک به رهبرى بنىصدر، رئیس جمهور وقت جنگ را از جبههها به داخل کشور کشاند. اتحاد وى با گروهک تروریستى منافقین، موجب تشدید درگیرى منافقین علیه مردم و سران نظام اسلامى شد.
برکناری بنیصدر موجب تحول در جنگ شد و نگرش جنگ، استراتژی نظامی، فرماندهی نبرد، سازمان عمل کننده، طرحریزی و تاکتیکها تغییر کرد و اندیشه کلاسیک با روحیه انقلابی آمیخته شد. همچنین با تداوم عملیات در یک سال اول جنگ و کسب تجربیات و افزایش کارآیی و نیز توانایی هر چه بیشتر جذب نیروهای داوطلب و به کارگیری مناسبتر آنان، به تدریج زمینههای لازم برای بهبود اوضاع جنگ و ایجاد وضعیت جدید بوجود آمد.
سپاه که خود در زمان حضور بنیصدر در مقام فرماندهی کل قوا، دچار ناملایمات درون سازمانی بود، انسجام لازم را در سطح فرماندهی به دست آورد. با انتخاب فرمانده جدید که تا آن روز بیشترین توان خود را معطوف مسائل فرهنگی و امنیتی میکرد، گرایش به سمت نظامیگری را آغاز کرد و ضمن گسترش سازمان رزم خود، استعداد گردانهای مستقل را تا سطح تیپ افزایش داد و امکان جذب وسیع نیروهای بسیجی را فراهم آورد.
از سوی دیگر تحول در فرماندهی ارتش نیز محتمل به نظر میرسید که با سقوط هواپیمای حامل فرماندهان نظامی پس از عملیات ثامنالائمه(ع)، ضرورت این تحول قطعی شد. انتخاب فرمانده جدید نیروی زمینی ارتش (علی صیاد شیرازی) خود تأثیر بسزا در روند جنگ و همکاری سازنده سپاه و ارتش برجای گذاشت.
طرح کربلا و شکست حصر آبادان
یکی از اتفاقات مهمی که در این شرایط زمانی میتوانست به کمک انقلاب تازه شکل یافته بیاید، نزدیکی هر چه بیشتر نیروهای ارتش و سپاه به یکدیگر بود. هر چند این موضوع در آن شرایط بسیار بعید به نظر میرسید، اما اگر اختلافات ادامه مییافت، ممکن بود شرایط بدتری گریبان کشور را بگیرد، در شرایط جدید سپاه و بسیج در کانون تصمیمگیرى و اقدام حضور یافتند و با بهرهمندى از توان ارتش، دور جدیدى از عملیات نظامى را طراحى کردند و قرارگاه مشترک ارتش و سپاه، سلسله عملیات «طرح کربلا» را به اجرا گذاشت.
هنوز۳ ماه از ماجراى خرداد ۱۳۶۰ (بحران داخلى) نگذشته بود که عملیات ثامن الائمه(ع) در ۵ مهر ۱۳۶۰ در محور آبادان و با هدف شکستن محاصره این شهر با موفقیت کامل انجام شد.
پس از این عملیات نیروهاى خودى بدون از دست دادن زمان و با جمع کردن نیرو و تجهیزات، عملیات دوم را با نام «طریق القدس» در محور بستان و در ۸ آذر ۱۳۶۰ انجام دادند. دشمن براساس روش کلاسیک، امکان حمله از این محور را منتفى مىدانست، اما چنین شد و با آزاد شدن شهر بستان، پیروزى بزرگ دیگرى بدست آمد.
فرماندهان مصمم شدند در اسفندماه 1360عملیات دیگرى را آغاز کنند؛ اما پیشدستى عراق و حمله به «چزابه» موجب به تعویق افتادن زمان عملیات شد. حمله عراق چنان سنگین و ادامهدار بود که احتمال لغو عملیات نیز مىرفت. اما استقامت نیروها و فرماندهان موجب شد، حمله عراق مهار شود و بدین ترتیب، عملیات فتحالمبین در فروردین ۱۳۶۱ و همزمان با نخستین روزهاى عید نوروز آغاز شد.
فتحالمبین
در عملیات فتحالمبین رزمندگان اسلام پس از 8 روز نبرد، با دستیابى به هدفهاى مورد نظر، به بزرگترین پیروزى جنگ دست یافتند. شوق و شور ناشى از این فتح بزرگ نظامى، تمام کشور را فراگرفت و امام خمینى(ره) این حماسه بزرگ را «فتح الفتوح» نامیدند.
در واقع بیش از 20 ماه از آغاز تجاوز عراق به خاک ایران نمیگذشت که «عملیات بیتالمقدس» با مشارکت ارتش و سپاه و هدایت قرارگاه مرکزی کربلا به فرماندهی شهید سپهبد صیاد شیرازی (فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش) و محسن رضایی(فرمانده وقت کل سپاه) و همراهی چهار قرارگاه فتح، نصر، قدس و فجر در منطقهای به گستردگی حدود5هزار کیلومتر مربع با موفقیت انجام گرفت.
روزهای لبخند نزدیک است
خرمشهر ویرانهای شده بود در دست نیروهای بعثی و آنها تا میتوانستند، یکی از مهمترین شهرهای منطقه را با خاک همآغوش کرده بودند. اما عملیات بیتالمقدس، لبخند را دوباره بر لبان چروکیده این شهر بازگرداند.
در عملیات آزادسازی خرمشهر که در 4 مرحله اجرا شد، نیروهای مسلح ایران که شامل، 135گردان متشکل از 45 گردان ارتش، 90گردان از سپاه و بسیج به علاوه نیروهای ژاندارمری، کمیته انقلاب اسلامی، شهربانی و جهادسازندگی بودند، در برابر 7 لشکر دشمن بعلاوه نیمی از ادوات، توپخانه، امکانات مهندسی و زرهی ارتش عراق قرار گرفتند.
صدام حسین، رئیس جمهور معدوم رژیم بعث عراق و حامیان وی که بازپسگیری خرمشهر توسط ایران را غیرممکن میدانستند و اعلام کرده بودند «...در صورتی که ایرانیها آن را پس بگیرند، عراقىها کلید بصره را به ایران خواهند داد.» در آغاز عملیات خطاب به نیروهای تحت فرمانش، دفاع از خرمشهر را همانند دفاع از بغداد و بصره خواند.
در این عملیات، عراق برای حفظ خرمشهر هر چه در توان داشت به کار گرفت، چندان که غرب جاده اهواز- خرمشهر را در ابعاد یک کیلومتر از موانعی پر کرد، اما سرانجام با مجاهدت و ایثار رزمندگان اسلام، عراق به دلیل ناتوانی در حفظ برتری نظامی و امید به تحمیل شرایط جدید سیاسی به ایران، ناچار به عقبنشینی از خرمشهر شد.
در عملیات «بیتالمقدس» که طی آن، خرمشهر آزاد شد، نحوه آرایش دشمن مورد بررسی قرار گرفت، مرکز ثقل آن شناسایی شد و هجوم به این مرکز، مبنای طرحریزی قرار گرفت. زمینه برای اجرای مراحل دیگر عملیات آماده گردید. به این ترتیب، مقدمات فتح خرمشهر فراهم آمد که در عملیات، به آزادی این شهر انجامید.
بدین ترتیب؛ «خرمشهر» در کمتر از ۴۸ ساعت آزاد و به طور کامل از وجود نیروهاى ارتش عراق پاکسازى شد. در این عملیات ضمن آزادسازی خرمشهر، هویزه، پادگان حمید و شلمچه و جاده اهواز- خرمشهر- کرخه و جاده سوسنگرد - هویزه، بیش از 16 هزار نفر از مزدوران بعثی کشته و زخمی و 19 هزار نفر نیز به اسارت نیروهای رزمنده ایرانی درآمدند.امام خمینی(ره) با بیان این که بر بازوان دلیرمردان آزادگر خرمشهر بوسه میزند،این جمله مشهور را بر زبان جاری ساختند که «خرمشهر را خدا آزاد کرد».
همشهری جمعه