دوشنبه ۲ تیر ۱۳۹۳ - ۰۶:۵۳
۰ نفر

همشهری آنلاین: گروه تروریستی داعش، فوتبال ایران در جام جهانی از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله برخی از روزنامه‌های دوشنبه-۲تیر- جای گرفتند.

تقی آزادارمکی . جامعه‌شناس در روزنامه شرق با تيتر« یوزها و نشاط ملی» نوشت:روزنامه شرق؛۲ خرداد

نوع واکنش جامعه به دیدار تیم‌ملی فوتبال در مقابل تیم‌ملی آرژانتین در جام‌جهانی 2014، تعجب بسیاری از ناظران را برانگیخت. با وجود باخت در نتیجه، جامعه به گونه‌ای دیگر با این پدیده مواجه شد. ریشه حضور شادی‌آفرین مردم در خیابان‌ها در بامداد روز یکشنبه را باید در سه نکته جست‌وجو کرد: نخست اینکه جامعه ایران، دنبال «نشاط سالم» است و بحث‌هایی که این روزها برای عبور از رفتارهای خشونت‌گرا شنیده می‌شود، اشاره به همین وجه بارز رفتاری ایرانیان دارد. ظهور بداخلاقی در نتیجه رفتارهای تقابلی، میل «گذر از خشونت» را در جامعه پدید آورده و اهمیت عفو و مدارا و سازش و تفاهم، بیش از هر زمانی درک شده است. اینکه در باب آمار هشدار‌دهنده آسیب‌های اجتماعی، این‌همه تاکید می‌شود، برخاسته از لزوم توجه به «احوال جامعه» و میل به عبور از ناهنجاری‌ها و رسیدن به نشاط و همکاری است.

فوتبال، بهانه‌ای بود برای بروز این شادی و رساندن پیام حضور در کنار یکدیگر در خیابان، آن هم بدون بداخلاقی و خشونت. نکته دوم اینکه مردم از دیدن یک بازی خوب و نتیجه دور از ذهن آن، واقعا به وجد آمده بودند. سخن از اختلاف سنگین - مثلا پنج‌گل - در این بازی بود و تلاش غرورآفرین و بازی باتعصب ملی‌پوشان، جامعه را به نگاه تقدیرآمیز از آنان و بروز شادی و نشاط کشاند. نکته سوم این است که طی هشت‌سال سپری‌شده، مردم احساس مثبتی نسبت به جایگاه جهانی ایران و نوع تعامل کشورمان با دیگر کشورها نداشتند. نگرانی از تنزل اعتبار جهانی ایران، موضوعی جدی برای هم‌میهنان‌مان بود. جامعه با انتخابات داغ سال گذشته، صعود ایران به جام‌جهانی و اکنون، حضور درخشان در رقابت با غول‌های فوتبال جهان، در پی اثبات شایستگی و توانمندی خویش به جهانیان است. در این میان، فوتبال بیش از سیاست سبب می‌شود ایران دیده شود و همین نکته، نشاطی ملی را رقم می‌زند؛ نشاطی که مشابه آن را در موفقیت‌های والیبال هم مشاهده می‌کنیم. نگارنده پس از بازی ایران و آرژانتین در خیابان‌های تهران، ترکیبی از شادی و تکریم و تعظیم مقابل پرچم و نام ایران را حتی در میان نوجوانان، شاهد بودم. موضوع حایزاهمیت دیگر، روبه‌روشدن با «جامعه پخته» است. در مجال‌های گذشته تاکید داشتم جامعه ایران به مرحله «فربگی امر اجتماعی» رسیده و این حوزه، در قیاس با سیاست، تحولات تکامل‌یافته‌تری را تجربه می‌کند. این مساله حتی بر مشارکت سیاسی مردم اثر گذاشته و آنان درست در جایی که لازم است وارد معادلات و تحولات می‌شوند و فضا را تغییر می‌دهند یا حتی وقتی، پیش‌بینی‌ها، حول محور بروز اعتراض می‌چرخد.

 اکثریت مردم، تلاش می‌کنند تا با مدارا و حرکت تدریجی، فرصت را از نیروهای تندرو برای برخورد با جامعه، سلب کنند. دوره کنونی، نقطه عطف و برهه کم‌نظیری برای ایران است زیرا با این جامعه می‌توان گفت‌وگو کرد و مشارکت آنان را در همه امور طلبید.

روزهاي به ياد ماندني

روزنامه اعتماد در ستون سرمقاله خود به بازي ايران-آرژانتين اشاره كرد و آورد:روزنامه اعتماد؛۲ تیر

آخرين ساعات پاياني خرداد 93 ميليون‌ها ايراني در داخل و خارج كشور، از طريق گيرنده‌هاي تلويزيوني بازي تيم ملي فوتبال ايران در مصاف با قهرمان اسبق جهان را به نظاره نشستند. حضور تيم ملي فوتبال ايران در بازي‌هاي جام‌جهاني از آرزوها و خواست‌هاي عموم مردم اين سرزمين كهن بود؛ خواسته‌يي كه در سي و چند سال گذشته پس از پيروزي انقلاب اسلامي در برخي از مقاطع به شدت دست نيافتني مي‌نمود و حافظه ايرانيان ورزشي‌دوست تنها يك‌بار حضور در اين تورنمنت بين‌المللي را تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي به ياد مي‌آورد و پس از سال 57 به خاطر وجود انبوهي از ناكامي‌ها در عرصه مسابقات ورزشي به ويژه فوتبال چه در سطح آسيا و چه در سطح جهاني رفته‌رفته اين ذهنيت را ايجاد كرد كه گويا براي اين حضور بايد زمان زيادي را در انتظار ماند. اولين سال حضور تيم ملي فوتبال بعد از انقلاب در بزرگ‌ترين تورنمنت فوتبالي جهان كه با پيروزي جوانان فوتباليست بر تيم ملي استراليا رقم خورد به روزي به ياد ماندني در تاريخ ورزش كشور بدل شد؛ روزي كه ميليون‌ها ايراني در يك اقدام خودجوش و غيرقابل انتظار به خيابان‌ها ريختند و به شادي و پايكوبي دسته‌جمعي پرداختند. آن واقعه كه بعدها به حماسه ملبورن معروف شد يكي از پديده‌هاي بسيار مهم در عرصه مسائل جامعه‌شناختي ايرانيان به حساب آمده و از آن تاريخ به بعد اين رويه به يك رويداد شناخته شده فرهنگي- اجتماعي در كشورهايي مانند ايران تبديل شده است. در كشورهاي ديگري همچون فرانسه و آلمان نيز مشاهده مي‌شود كه با پيروزي قهرمانان‌ اين كشورها در ميادين ورزشي اين رويداد به عنوان يك فرصت براي تقويت همبستگي ملي مورد توجه قرار گرفته و از اين ظرفيت كمال بهره‌برداري را مي‌برند.

اتفاقي كه با پيروزي جوانان فوتباليست ايراني بر تيم ملي كره جنوبي رخ داد، علاوه بر اينكه زمينه شادي ميليون‌ها ايراني را فراهم كرد به عنوان يكي از شاخص‌هاي ارتقاي همبستگي ملي نيز مورد توجه قرار گرفت. اما حضور ايران در مجموعه‌يي از تيم‌هاي قدرتمند با سرگروهي قهرمان چندين دوره اين مسابقات يعني آرژانتين شايد اين احساس را از قبل در ميان ايرانيان ايجاد كرد كه فاصله قابل توجه فوتبال ايران و آرژانتين و يا فوتبال آسيايي با فوتبال اروپا و امريكاي لاتين، تيم ايران را با نتايجي غيرقابل قبول در ميدان مسابقه رودررو سازد.

اما نمايشي كه فوتباليست‌هاي جوان ايراني در طول دو مسابقه با تيم قدرتمند نيجريه و تيم پرستاره آرژانتين از خود به نمايش گذاشتند به خوبي توانست اين فضا را در كشور به وجود آورد كه ميليون‌ها ايراني پير و جوان، زن و مرد، شهري و روستايي، ارمني و مسلمان ساكن ايران و مقيم خارج و با گرايش‌هاي سياسي متفاوت همه و همه چشم به ساق‌هاي پرتوان و تلاش‌هاي خستگي‌ناپذير اين جوانان بدوزند تا به نمايندگي از ايران و ايرانيان برايشان افتخارآفريني كنند و به نوعي نمايندگاني شايسته در ميادين ورزشي باشند. اما به نظر مي‌رسد كه به خوبي قدر اين فرصت‌ها را نمي‌شناسيم و براي آنها برنامه‌ريزي نكرده‌ايم. نگاه به اين رويداد، بيشتر در چارچوب يك نگاه صرفا ورزشي است تا توجه به پتانسيلي كه مي‌تواند ابعادي فراتر از ورزش را به خود اختصاص دهد.

افزايش غرور ملي، استحكام و ارتقاي انسجام ملي و يا رويكردهاي مناسب فرهنگي و الگوسازي‌هاي مناسب براي جامعه جوان ايراني از شاخص‌هايي است كه بايد بيش از پيش مورد توجه مسوولان و تصميم‌گيرندگان وزارت ورزش و جوانان، مجلس شوراي اسلامي و حتي دولت و شخص رييس‌جمهور قرار گيرد. بايد براي استفاده از چنين فرصت‌هايي برنامه داشت و به راحتي آنها را از دست نداد و در عين حال قدردان همت فوتباليست‌هاي غيور كشورمان بود. همچنين شايسته است تا از عملكرد هوشمندانه سرمربي تيم ملي ايران تقدير و تشكري درخور به عمل آيد تا اهميت نمايش تيم ملي در مسابقات جام جهاني، بيش از اين به چشم آيد.

اسد ماند مالکی هم می‌ماند

محمد ایمانی در روزنامه كيهان نوشت:روزنامه کیهان؛۲ تیر
تحولات غرب آسیا (خاورمیانه) در طول 35 سال گذشته هرچند فراز و نشیب و نوسان داشته اما در یک روند کلی پیش رفته و آن روند عبارت از قدرتمند شدن کفه جبهه «مقاومت و بیداری اسلامی» با محوریت جمهوری اسلامی ایران در برابر کفه مثلث غربی- عبری و ارتجاع عرب است. آمریکا می‌خواست ایران، ژاندارم نیابتی غرب در منطقه باشد و ملت ایران خود را از زیر یوغ آمریکا بیرون کشید. آمریکا می‌خواست الگوی مقاومت قدرتمند جمهوری اسلامی تکثیر نشود و در جغرافیای ایران ایزوله بماند اما این الگو در هر دو حوزه «بیداری اسلامی» و «مقاومت اسلامی» گسترش پیدا کرد. واقعیت‌های 35 سال اخیر بر خلاف 30 سال قبل از آن- از پایان جنگ جهانی دوم و ابرقدرتی آمریکا- حاکی از این ادعاست که ایران می‌تواند و آمریکا نمی‌تواند.

نهایت توانایی آمریکا و متحد عبری آن جنگ‌افروزی در افغانستان، عراق، سوریه، لبنان و فلسطین بود- و به این اعتبار، منطقه غرب آسیا منطقه جنگی است، بپسندیم یا نپسندیم- اما برآیند این چالش به مثابه نورافکنی در تاریکی بود که نشان داد کدخدای دهکده جهانی برهنه است. جبهه آمریکا در جنگ‌ها همان قدر شکست خوردند که در نبرد نرم دموکراسی و انتخابات.

هفته گذشته مجله فارین پالیسی به عنوان یک نشریه معتبر آمریکایی نوشت «شاید واشنگتن نخواهد اعتراف کند اما ایران باثبات‌ترین کشور خاورمیانه است. کارتر در سال 1979 با شاه ایران در کاخ سعدآباد تهران دیدار کرد و گفت ایران، جزیره ثبات در یکی از مناطق پرچالش جهان است. مدتی بعد موج انقلاب، ایران را فرا گرفت و پادشاهی پهلوی سرنگون شد. کارتر به خاطر پیش‌بینی نادرست مورد تمسخر قرار گرفت اما او اشتباه نکرده بود بلکه تنها چند دهه جلوتر از زمان خود بود(!) ایران امروز در قلب منطقه‌ای آشوب‌زده، جزیره ثبات است.» اکنون VOA رسانه رسمی دولت آمریکا با صدای بلند اعلام می‌کند «آمریکا می‌داند حرف اول را در عراق، ایران می‌زند و ژنرال بدون سایه ایران قاسم سلیمانی، از افغانستان تا عراق و لبنان و غزه و سوریه نفوذ دارد.» سوریه آخرین  میدان برای آزمون میزان نفوذ کلمه ایران و آمریکا بود و پس از این به میل خود آمریکا، این اعتبار و نفوذ در کشور اسلامی عراق محک زده خواهد شد. داعشی‌ها در این میان با همه وحشی‌گری و ارهاب، وزنه قابل تاملی نیستند که اگر بودند از آزمون به مراتب کوچکتر در سوریه با سرشکستگی بیرون نمی‌آمدند. سوریه میدان آزمون آمریکا بود و نه داعش و النصره، همچنان که عراق.

فروردین 3 سال پیش که شعله‌های جنگ در سوریه به تدریج زبانه کشید، مقامات آمریکایی یکی پس از دیگری پشت تریبون رفتند و از اوباما گرفته تا بایدن و کلینتون و کری و سوزان رایس و پانه‌تا و هیگل این ترجیع‌بند را از موضع بالا تکرار کردند که «Assad must go. اسد باید برود». به موازات این فرمان، طیفی از سیاستمداران همسو شامل دیوید کامرون، فرانسوا اولاند، کاترین اشتون و دیگر مقامات اتحادیه اروپا، عبدالله گل و اردوغان تکرار کردند «اسد باید برود.» آمریکا و اروپا و کشورهای مرتجع برای قطعیت بخشیدن به این آرزو، از هیچ حمایتی نسبت به تروریست‌ها شامل کمک مالی، اطلاعاتی، سیاسی، تبلیغاتی و تسلیحاتی دریغ نکردند.

در کنفرانس‌های کذایی هم که در ژنو یا جاهای دیگر تحت عنوان دوستان سوریه راه انداختند، همین گزاره را تکرار کردند. به تدریج صهیونیست‌هایی مانند ایهود باراک وزیر دفاع نیز با تصور اینکه کار سوریه تمام است و می‌توان از پشت پرده بیرون آمد، آفتابی شدند و گفتند «اسد باید برود تا ایران تضعیف شود و سقوط سوریه ضربه‌ای جدی به ایران خواهد بود.»

برای حضور ایران در کنفرانس ژنو 2 شرط و شروط گذاشتند و به زعم خود ایران را راه ندادند. به معنای واقعی کلمه یک جنگ جهانی فشرده در سوریه به پا کردند. اما بعد از 3 سال برندگان و بازندگان این جنگ چه کسانی هستند؟ آیا جز این است که اوباما و کامرون و اولاند و ملک عبدالله و ارتش و استخباراتش با هم تحقیر شدند.؟ آیا غیر از این است که چند ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری سوریه، آمریکایی‌ها با پیش انداختن اروپایی‌ها، پنهانی به ایران پیغام دادند «ما ابقای بشار اسد را می‌پذیریم اما انتخابات برگزار نشود»؟!

این جبهه مقاومت- از بشار اسد تا ایران- بود که پای انتخابات ایستادند و 73 درصد سوری‌ها پای کار آمدند و 90 درصد آنان رای دادند که «اسد باید بماند». با همین حسن ظن به ملت‌های منطقه و دولت‌های متحد جمهوری اسلامی است که رهبر معظم انقلاب با اطمینان تمام می‌فرمایند «ما با دخالت آمریکایی‌ها در مسائل داخلی عراق به شدت مخالفیم و آن را تایید نمی‌کنیم زیرا معتقدیم دولت و ملت عراق و مرجعیت دینی این کشور توانایی تمام کردن این فتنه را دارند و ان‌شاءالله آن را تمام خواهند کرد.» آمریکایی‌ها در سوریه گفتند اسد باید برود و کارشان به خفت و سرشکستگی کشید. به همین دلیل مقامات رسمی آمریکا رویشان نمی‌شود همین عبارت را  صراحتاً درباره نوری مالکی نخست‌وزیر عراق به کار ببرند که با انتخابات اخیر ابقا شد. با این وجود همین مقامات به نحوی دیگر به جای فشار به تروریست‌ها- و حداقل فشار بر حامیان سعودی و عربی آنها در منطقه برای قطع حمایت از داعش- به دولت عراق فشار می‌آورند و با القای جنگ مذهبی ادعا می‌کنند که دولت مالکی به نزاع فرقه‌ای دامن می‌زند و به جای انحصارطلبی باید سایر فرقه‌ها را در قدرت و حاکمیت شریک کند؛ یعنی دموکراسی و قانون اساسی به نفع بعثی‌ها و تکفیری‌ها و همه سربازان جنگ نیابتی آمریکا، تعطیل!

تعبیر جنگ نیابتی ابداع ما نیست، اذعان آمریکایی‌هاست. توماس فریدمن تحلیلگر ارشد نیویورک تایمز اواخر آبان 1391 در این باره به روزنامه ملیت گفت «ما دیگر حتی به اندازه یک بند انگشت توان مداخله نظامی در بحران‌هایی مانند سوریه نداریم. البته می‌توانیم پول و سلاح بدهیم اما مداخله مستقیم نه. از این جهت کشورهایی مانند ترکیه باید به تنهایی اما با حمایت ما عمل کنند. آمریکا وارد دوره‌ای شده که باید کمی هم به مشکلات داخلی خود بپردازد. اکنون «بیت لحم پنسیلوانیا» برای ما مهمتر از بیت‌ لحم خاورمیانه است. مردم آمریکا برای خدمات کمتر بهای بیشتری می‌پردازند و بیش از هر دوره‌ای می‌پرسند که نیروهای ما در فلان منطقه جهان چه می‌کنند؟... ما در عراق ضامن نارنجک را کشیدیم و خودمان را روی آن انداختیم. همه ترکش‌های جنگ به ما اصابت کرد. دیگر هیچ کشوری از ما نمی‌خواهد همان نقش را در سوریه ایفا کنیم. ما از ترکیه خواهیم خواست در حل این بحران ما را کمک کند. این اسمش التماس است و نه استفاده از ترکیه»!

برای این جنگ نیابتی فقط عربستان و قطر و ترکیه و اردن و تروریست‌های تکفیری نبودند که به خدمت فراخوانده شده بودند. شاید برای شما خنده‌دار باشد که به یاد بیاورید آقای محمد مرسی رئیس‌جمهور مخلوع مصر 15 شهریور 91 در نشست اتحادیه عرب همصدا با اوباما و مثلث غربی- عبری- عربی گفت «رئیس‌جمهور سوریه باید از تاریخ درس بگیرد و تا فرصت باقی است کنار برود. زمان تغییر در سوریه فرارسیده و نباید با حرف زدن درباره اصلاحات، وقت را تلف کرد.»! خنجری که ملک عبدالله و آمریکا به مرسی زدند، عبرت‌آموز همه محافل خوش‌بین به شیطان بزرگ غربی و شیطانک‌ سعودی است. اما طنز ماجرا آنگاه بیشتر می‌شود که بدانیم گروهک شورای هماهنگی سبز- دوقلوی همه گروهک‌های آلت دست جنگ نیابتی غرب- 23 اسفند 1390 خطاب به گروه‌های معارض در سوریه بیانیه صادر کرده و نوشته بود «اسد باید برود... مقاومت شما الهام‌بخش ماست»! آیا بین این پیوند و آن شعار «نه غزه نه لبنان» که به نیابت از سایت وزارت خارجه اسرائیل سر داده شد و نیز پیوند سازمان تروریستی منافقین با گروه‌های تروریستی در سوریه و برادر خواندن یکدیگر نمی‌توان یک رشته ارتباط مشترک با سرویس‌های جاسوسی سیا، ام‌آی‌سیکس و موساد پیدا کرد؟!

تنها آقای ریچارد هاس رئیس شورای روابط خارجی آمریکا نیست که گفته «باید بر اساس یک طرح سایکس پیکوی جدید، عراق و سوریه تجزیه شوند تا آمریکا بتواند از باتلاق مشکلات در منطقه خارج شود.» یواو کارنی تحلیلگر صهیونیست در همین زمینه در روزنامه گلوبز تصریح می‌کند «تقسیم عراق در جهت منافع اسرائیل است و راه نفوذ ایران را می‌بندد. آمریکا با اشغال عراق برای خود یک لانه زنبور درست کرد. هرچند صدام دشمن اسرائیل بود اما بسیار ضعیف بود. خدمت صدام مانع از شنیده شدن ایران به غرب می‌شد و آن روز عراق پل ارتباطی ایران با سوریه و لبنان نبود. اکنون نیز خطر اصلی برای اسرائیل، ایران است نه القاعده. برخلاف القاعده، ایران نیرویی پایدار و تهدیدی برای موجودیت اسرائیل است. آنچه اکنون در عراق در جریان است، ممکن است در نهایت در گلوی اسرائیل گیر کند.»

بر اساس این صورت‌بندی از تحولات منطقه، آنچه در غرب آسیا (خاورمیانه بزرگ) جریان دارد، جنگ است و نه صلح. شرایط امروز ما در مواجهه با غرب، شرایط پیروز بدر و خیبر و خندق است و نه صلح حدیبیه یا صلح امام حسن(ع). در این صورت‌بندی کلان، «نرمش قهرمانانه» یک تاکتیک در عداد سایر تاکتیک‌ها و ذیل گفتمان و استراتژی کلی مقاومت و پیشرفت است. به تعبیر روز گذشته مقتدای حکیم انقلاب «یکی از چالش‌های اصلی کشور، خصومت و مخالفت جدی نظام سلطه غرب با نظام اسلامی است که باید این حقیقت را فهمید و درک کرد. اگر خصومت نظام سلطه را متوجه نشویم، در تحلیل مسائل کشور دچار اشتباه خواهیم شد. کسانی که حاضر نیستند برخورد خصمانه جبهه دشمن را ببینند، همانند کسانی هستند که چشم خود را به روی دشمن می‌بندند.» دشمن امروز با ما از موضع خصومت تمام وارد شده و نه موضع صلح‌طلبی و مسالمت‌جویی. سیمای امروز دشمن همان است که قرآن می‌فرماید «قد بدت البغضاء من افواههم و ما تحفی صدورهم اکبر». اما حتی اگر دشمن، میل به مسالمت و صلح و سازش نیز نشان می‌داد، مجاز نبودیم به او اعتماد کنیم.

امیر مومنان(ع) در نامه 53 نهج‌البلاغه (عهدنامه مالک) از مالک می‌خواهد اگر دشمن برای صلح آمادگی نشان داد بپذیرد اما حتی در آن صورت «ولکن الحذر کلّ الحذر من عدوک بعد صلحه... کاملا برحذر باش از دشمنت بعد از صلح او که همانا دشمن چه بسا نزدیک می‌شود تا غافلگیر کند (لِیَتَغَفَّلَ) پس حزم و هوشیاری و احتیاط را در پیش بگیر و در این باره حسن ظن را متهم کن». این نگرش،  درست نقطه مقابل آن تلقی یا القایی است که می‌گوید آمریکا آماده حل همه مشکلات با ایران است و جمهوری اسلامی با لجاجت نمی‌پذیرد!

بازخواني فتنه 88

سيد مسعود علوي در روزنامه رسالت نوشت:روزنامه رسالت؛۲تیر

پنج سال پيش در چنين روزهايي، تاريخ ايران شاهد ظهور فتنه عجيبي بود. در يک انتخابات آزاد، چهار نامزد انتخاباتي مورد تأييد شوراي نگهبان، با هم رقابت کردند. از ميان آنها فردي با اختلاف يازده ميليون رأي با نفر دوم، به پيروزي رسيد. نفر چهارم که تعداد آراء او از تعداد آراء باطله نيز کمتر بود، همراه با نفر دوم، فتنه اي را آغاز کردند که به تعبير قرآن، از قتل بالاتر بود.

آمريکا و غرب قبلاً در راه اندازي انقلاب هاي نارنجي گفته بودند اگر فردي که مورد علاقه ماست از صندوق بيرون نيايد، اقليت را با فنون نبرد نرم به جان اکثريت خواهند انداخت تا حکومت مطلوب خود را شاهد باشند. آنها همين تز را در ايران، عملياتي کردند و با نامزدهاي معترض، با اسم رمز «تقلب» يک شورش تمام عيار را کليد زدند. مردم در بهت و ناباوري هرگز فکر نمي کردند کروبي و موسوي با آمريکايي ها همصدايي کنند. آنها تأييد شوراي نگهبان را داشتند. آنها امضاء کرده بودند که به جمهوريت و اسلاميت نظام، وفادار و پايبند باشند. سوابق آنها هم اين فتنه گري را تأييد نمي کرد. اما لجاجت، جاه طلبي و حق کشي، آنها را به اردوگاه فتنه برد و هر چه دلسوزان نظام به آنها نصيحت کردند، نشد که نشد. آمريکايي ها در تأييد شورش آنها بر جمهوريت نظام، اقتدار و امنيت ملي را نشانه گرفته بودند. آنها هم با اين راهبرد آمريکا همراهي کردند. کسي شک ندارد پس از فتنه بود که آمريکايي ها تحريم هاي ظالمانه را تشديد نموده و تهديدهاي نظامي را به رخ ملت ما کشيدند. ملت طي پنج سال گذشته، رنج ها و آسيب هاي تحريم را علاوه بر جرم محاربه، تحمل کردند.

فتنه گران پاي در راه تفرقه افکني ميان امت خميني (ره) گذاشته بودند. آنها پاي در طريق انهدام ارزش ها و آرمان هاي امام (ره) نهاده بودند. آنها نظام اسلامي، قانون اساسي، امنيت و نظم و آرامش مردم را هدف قرار دادند و در اين راه هيچ ابايي نداشتند که خون بي گناهاني بر زمين ريخته شود. حد اقل بيست شهيد شناخته شده از سوي بنياد شهيد ثبت شده که در اين فتنه به دست فتنه گران به لقاء الله پيوستند. در اين ميان در روز قدس، روز 13 آبان، روز 16 آذر و بالاخره روز عاشوراي سال 88 هر آنچه را که امام (ره) از بذر آرمان هاي اسلام و انقلاب در اين مملکت کاشته بود، شخم زدند. فتنه گران در تظاهرات شبانه و خياباني، از جمهوري ايراني و نفي اصل ولايت فقيه سخن گفتند و به امام و رهبري اهانت کردند، اما کسي نبود از آنان سئوال کند اگر با منتخب ملت، مسئله داريد،  چرا تيغ بر ملت و نظام و امام مي کشيد؟

کروبي و موسوي وقيحانه رفتند در کنار گوگوش و سروش و منافقين و سلطنت طلب ها و بهايي ها قرار گرفتند و اين رويکرد بي شرمانه را در بي بي سي و راديو آمريکا و رسانه هاي کفر، الحاد و نفاق به نمايش گذاشتند. فتنه گران، وزير ارشاد دولت اصلاحات را به لندن فرستادند تا ارکستر سمفونيک ضد انقلاب در خارج را که متشکل از فراريان

رسانه هاي دولت اصلاحات بود، در بي بي سي رهبري کند تا آواز فتنه عليه رأي ملت و شورش بر جمهوريت، ساز ناهمساز نداشته باشد.

مردم، غمگنانه به اين شرارت ها نگاه مي کردند تا اينکه در قيام تاريخي 9 دي بر سر مسئولين فرياد برآوردند؛ فتنه را با اِعمال حکم قرآن در باره محاربين، خاموش کنيد. نظام و مسئولين قضائي، دست آمريکا و غرب در بروز فتنه را خوانده بودند. لذا برخورد حد اقلي را در دستور کار داشتند. سياست جذب حد اکثري و دفع حد اقلي در حوزه سياسي هم در دستور کار قرار گرفت. اما اين رأفت اسلامي نتوانست کينه شتري سران فتنه را خاموش کند. آنها همچنان در کانون فتنه باقي ماندند و برخي هم قدري حيا کردند و از اين جماعت فاصله گرفتند.

گونه شناسي رفتار و لايه شناسي شعارهاي اهل فتنه در سال 88 براي هر ناظر بيروني، اين ترديد را باقي نمي گذارد که موضوع دعوا، اعتراض به رأي منتخب ملت نبود. معترضين در اين پوشش، اصل نظام را هدف قرار داده و به دنبال براندازي بودند، و اين کار را از طريق دروغ تقلب و تهمت به مسئولين، بي شرمانه جلو مي بردند.

خداوند در قرآن کريم در آيه 33 سوره مبارکه مائده مي فرمايد: «سزاي کساني که با خدا و رسول او مي ستيزند و براي گسترش فساد در زمين تلاش مي کنند، اين است که يا کشته شوند يا به دار آويخته شوند يا دست چپ و پاي راستشان بريده شود و يا به دياري ديگر تبعيد شوند. اين خواري دنيايي آنان است و در آخرت، عذابي بسيار بزرگ دارند.» مرحوم علامه طباطبايي (ره) در تفسير بخشي از اين آيه مي فرمايد: «مراد از محاربه، همانا فساد در زمين است از طريق اخلال در امنيت عمومي و راهزني، نه مطلق محاربه با مسلمانان.» ايشان تصريح مي کند: «اقدامي محاربه است که خوف عمومي جريان پيدا کند و ناامني جاي امنيت را بگيرد.» آيت الله موسوي اردبيلي که زماني قاضي القضات نظام مقدس جمهوري اسلامي بود، در اين باره مي فرمايد: «اخلال در امنيت عمومي، تنها از طريق کشيدن سلاح نيست، بلکه فتنه انگيزي، ايجاد تفرقه و دشمني در ميان مردم نيز مصداق آن است. بنا بر اين هر چه موجب از بين رفتن نظم و اجتماع و امنيت مردم شود، مشمول حکم اين آيه شريفه است. پس بايد آشکارا گفت که اخلال در نظم و امنيت جامعه مصداق محاربه است، چه اين عمل به قصد براندازي نظام سياسي صورت گرفته باشد و چه به قصد ديگري.» ايشان تأکيد مي کند: «در تحقق جرم محاربه، آنچه اهميت دارد برهم زدن آرامش جامعه است و نوع سلاح مورد استفاده، تأثيري در تحقق محاربه ندارد و حتي شامل سنگ اندازي هم مي شود.» (فقه الحدود و التعزيرات، چاپ اول، مکتبة اميرالمؤمنين قم، صفحه 787) (به نقل از سايت جهان نيوز)

اين روزها برخي راه افتاده اند و اين طرف و آن طرف مي روند و به دنبال رفع حصر سران فتنه هستند. آنها حافظه تاريخي ملت را ناديده گرفته اند و فريادهاي مردم ايران در قيام تاريخي 9 دي را نشنيده مي گيرند. آنها هشت ماه تبهکاري باند موسوي و کروبي و به خطر انداختن امنيت و آرامش مردم و کشته شدن شمار زيادي از بي گناهان را ناديده

مي انگارند و مي گويند آنها کاري نکردند و حصر، غير قانوني است چون آنها در هيچ دادگاهي محکوم نشده اند. پاسخ ما به اين جماعت غافل اين است؛ شما که تصميم نظام در مورد کروبي و موسوي را که يک اقدام تأميني است، برنمي تابيد، فردا اگر آنها در دادگاهي محاکمه شوند و بر اساس همين فتواي آيت الله موسوي اردبيلي به جرم محاربه به اعدام محکوم شوند، آيا اين حکم را هم برنمي تابيد؟!

اين روزها آمريکايي ها ديگر با آراي ملت، با سلاح جنگ نرم به ميدان نمي آيند، آنها جنگ سخت را هم قاطي اين توطئه و فتنه کرده اند. آنچه امروز در سوريه و عراق شاهديم، تيغ برهنه آمريکايي ها بر رأي ملت است. مسئولين نظام بايد هشيار باشند و از يک سوراخ، ده بار گزيده نشوند. اقدام شايسته نشست رئيس جمهور در سالگرد انتخاب وي، با رقبا، يک پيام درست و صريح داشت و آن، اينکه ادبيات رقابت و دُز رقابت را اگر خودمان تعيين نکنيم، آمريکايي ها قرائت خود را در رقابت ها به دو يا سه طرف رقابت تحميل مي کنند و از دل اين تحميل، براندازي نظام و به تعبير فقهي، محاربه با نظام و مردم را درمي آورند. هوشمندي سياسي و حوادث اطراف کشور حکم مي کند به وحدت ملي و انسجام اسلامي همت بگماريم و نگذاريم لجاجت، گمراهي و جاه طلبي، ما را در ريل راهبردهاي آمريکا در منطقه و جهان بيندازد. بازخواني فتنه 88 به ما کمک مي کند خود را براي مقابله با فتنه هاي بعدي آمريکايي ها در منطقه و جهان، آماده کنيم.

داعش، جنگ نيابتي براي صهيونيست‌ها

روزنامه جمهوري اسلامي در ستون سرمقاله خود آورد:روزنامه جمهوری اسلامی؛۲ تیر

رژيم صهيونيستي به بهانه ربوده شدن سه اسرائيلي، جنگ گسترده‌اي را عليه فلسطيني‌ها به راه انداخته است. به اذعان منابع خبري مستقل، صهيونيست‌ها هم اكنون يكي از بزرگترين و گسترده‌ترين نظامي طي سال‌هاي اخير را انجام مي‌دهند. از آغاز اين عمليات تاكنون بيش از 10 فلسطيني شهيد و 429 نفر ديگر بازداشت شده‌اند. صهيونيست‌ها همچنين هزار خانه فلسطيني را مورد هجوم قرار داده و با ساكنان آنها رفتار وحشيانه‌اي كرده‌اند. نتانياهو، نخست‌وزير رژيم صهيونيستي تهديد كرده است تا زماني كه فلسطيني‌ها سه اسرائيلي ناپديد شده را تحويل ندهند عمليات ارتش رژيم صهيونيستي ادامه خواهد داشت. سه صهيونيست شهرك نشين روز 22 خرداد در الخليل ناپديد شدند و رژيم صهيونيستي مدعي است فلسطيني‌ها آنها را ربوده‌اند ولي صهيونيست‌ها هيچ مدركي براي اثبات ادعاي خود ارائه نداده‌اند.

جنبش حماس، ادعاي جديد صهيونيست‌ها را دستاويزي براي آغاز دور تازه سركوب فلسطيني‌ها مي‌داند. اين نكته نيز كاملاً روشن است كه رژيم صهيونيستي از شرايط موجود جهاني، كه نظرها را متوجه كانون‌هاي جديد بحران در منطقه كرده است و صهيونيست‌ها خود در به وجود آوردن اين مراكز بحران نقش مستقيم داشته‌اند بهره‌برداري مي‌كند تا سياست‌هاي خود عليه فلسطيني‌ها را به اجرا در آورد.

دور تازه كشتار فلسطيني‌ها و بازداشت و زنداني كردن صدها فلسطيني كه عمدتاًَ از اعضاي جنبش حماس مي‌باشند به بهانه واهي دست داشتن آنها در ماجراي گم شدن سه صهيونيست را بايد ادامه استراتژي اين رژيم در سركوب مردم فلسطين و قلع و قمع جوانان و مبارزان ضدصهيونيست به حساب آورد.

بديهي است تحولاتي كه به تازگي در ميان فلسطيني‌ها رخ داد و جناح‌هاي فلسطيني به وحدت و يكپارچگي روي آوردند رژيم صهيونيستي را خشمگين ساخته و سردمداران اين رژيم را براي انتقام گيري به شتاب واداشته است.

ارتش صهيونيستي درحالي دور تازه‌اي جنايات و اقدامات ضدانساني عليه فلسطيني‌ها به راه انداخته كه هيچ واكنش و اعتراضي در صحنه بين‌المللي مشاهده نمي‌شود و صهيونيست‌ها اين شرايط و فرصت پديد آمده را مرهون تروريست‌هايي هستند كه به نمايندگي از حكام مرتجع منطقه و دولتهاي استعماري در منطقه بلوا و آشوب به راه انداخته‌اند و بيهوده نيست كه بسياري از تحليل گران شرايط جاري در منطقه را موقعيت طلايي براي رژيم صهيونيستي دانسته‌اند.

نكته قابل تأمل اينكه گروه‌هاي تروريستي، كه مدعي برقراري حكومت‌هاي اسلامي هستند و ادعاي مبارزه با دولتهاي به ادعاي خود، فاسد را دارند، كمترين تهديدي را متوجه رژيم صهيونيستي نمي‌كنند بلكه در بسياري موارد گزارش شده است كه اين گروه‌ها از رژيم صهيونيستي براي اقدامات جنايتكارانه و يورش‌هاي وحشيانه خود به ويژه در سوريه و اخيراً در عراق كمك‌هاي مختلف اطلاعاتي و تسليحاتي دريافت كرده‌اند.

گروه‌هاي تروريستي از قبيل "جبهه النصره" و "داعش" تاكنون حتي يك گلوله به سوي رژيم صهيونيستي شليك نكرده‌اند ولي در عوض، هزاران نفر را كه عمدتاً مسلمان بوده‌اند به شكل‌هاي وحشيانه و حيواني قتل‌عام كرده‌اند و اين رويدادها مي‌تواند به وضوح ماهيت اين گروه‌هاي تروريستي را روشن سازد و بانيان ظهور و عوامل پشتيباني آنها را آشكار كند و نشان دهد كه گروه‌هائي مثل داعش به نيابت از صهيونيست‌ها در عراق و سوريه مي‌جنگند.

حكام مرتجع منطقه كه تمامي توان و امكانات خود را در حمايت از سازمان‌هاي تروريستي در منطقه به كار گرفته‌اند و اين گروه‌هاي تروريستي را در به وجود آوردن تكان دهنده‌ترين صحنه‌هاي ضدانساني ياري مي‌رسانند، در قبال جنايات صهيونيست‌ها در فلسطين اشغالي چشم فرو بسته‌اند و اين، ماهيت اين گونه رژيم‌ها و خائن بودن آنها را مورد تاكيد قرار مي‌دهد.

اگر خيانت اين حكام خودفروخته و مزدور نبود صهيونيست‌ها جرأت و امكان آن را نداشتند كه با آسودگي خيال و آزادي عمل كامل در فلسطين اشغالي به هر اقدامي كه مي‌خواهند عليه فلسطيني‌ها دست بزنند و فرياد مظلوميت و دادخواهي فلسطيني‌ها نيز به گوش كسي نرسد. تحريف واقعيت‌هاي منطقه و تغيير نگاه و نظر ملت‌هاي منطقه از دشمن اصلي استراتژي خبيثانه‌اي كه صهيونيست‌ها آن را ترسيم كرده‌اند و عمال منطقه‌اي و آنها، يعني حكام وابسته در شماري از كشورهاي عربي مأموريت اجراي آنرا به عهده گرفته‌اند.

اين مسئله، پديده خطرناكي است كه متأسفانه بخش قابل ملاحظه‌اي از كشورهاي منطقه در دام آن افتاده و به راحتي فريب صحنه سازي صهيونيست‌ها را كه هدف نهايي آن كشتار مسلمانان به دست مسلمانان مي‌باشد، خورده‌اند.

با توجه به اين واقعيت‌ها، موج تازه جنايات صهيونيست‌ها در سرزمين‌هاي اشغالي را بايد محك و سنجشي از سوي صهيونيست‌ها دانست كه با هدف پي بردن به ميزان و نوع واكنش دنياي اسلام، پس از تحولات اخير منطقه، صورت مي‌گيرد و اين هشدار و اعلام خطر براي مسلمانان و مجامع جهان اسلام مي‌باشد.

صهيونيست‌ها كه با به وجود آوردن غائله‌هاي ساختگي در منطقه از جمله در سوريه، عراق و لبنان ملت‌هاي مسلمان و امكانات مادي و نظامي آنها را مشغول كرده‌اند بدون سروصدا به بهره‌برداري و ميوه‌چيني از كاشته خود برآمده‌اند و با توجه به اين واقعيات، در آينده بايد در انتظار تشديد اقدامات توسعه‌طلبانه و جنايتكارانه صهيونيست‌ها عليه ملت فلسطين بود.

از سوي ديگر صهيونيست‌ها تاكنون خود را در تحقق اهداف خود و درگير ساختن بخشي از ملت‌هاي منطقه موفق مي‌بينند قطعاً به اين بسنده نخواهند كرد و اگر بتوانند در توسعه توطئه شوم خود و گسترش فتنه كوتاه نخواهند آمد.

بديهي است كه مجامع بين‌المللي و سازمان‌هاي جهاني آنچنان كه پيشتر نيز نشان داده‌اند اراده مقابله با جنايات و توطئه‌هاي صهيونيست‌ها را ندارند به همين علت، رسالت اصلي بر دوش رهبران سياسي و مذهبي و شخصيت‌هاي تأثيرگذار جهان اسلام قرار دارد. انتظار از اين رهبران اينست كه براي توقف نقشه شومي كه عليه جهان اسلام كشيده شده است وارد عمل شوند.

کد خبر 263452

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha