شنبه ۷ تیر ۱۳۹۳ - ۰۸:۱۱
۰ نفر

همشهری آنلاین: سی و سومین سالروز شهادت مظلومانه آیت‌الله بهشتی و ۷۲ یاور انقلاب اسلامی، تعامل با دانشگاه و افزایش جمعیت از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله برخی از روزنامه‌های شنبه-۷ تیر- جای گرفتند.

حسين شمسيان در ستون سرمقاله روزنامه كيهان با تيتر« فرصتی برای جبران»آورد:روزنامه کیهان؛۷ تیر

کشور و ملتی که قصد دارد با تکیه بر آئین الهی خود تجربه نوینی را در دنیای پرهیاهو و  تحت نفوذ قدرت‌های استکباری و غیرآسمانی این روزگاران به کار بندد و به دیگران عرضه کند، یقینا به طرق گوناگون و روش‌های مختلف مورد تهدید و هجوم دشمنان و مخالفان عقیده و باورهایش قرار می‌گیرد. گرچه عده‌ای کوتاه‌بینانه، ما را به توهم توطئه متهم می‌کنند اما نگاهی گذرا به تاریخ انقلاب اسلامی و حتی اعترافات و اقرارهای دشمنان قسم‌خورده ملت ما، جای هیچ شک و تردیدی باقی نمی‌گذارد که در بسیاری از امور- حتی اموری که به ظاهر ممکن است در بدو امر بی‌ارتباط با مسائل حاکمیتی به نظر برسد- توطئه‌ها و دسیسه‌های حساب شده و موذیانه‌ای طراحی و اجرا شده است. آنها با هر روش و ترفندی  در پی ساقط کردن ملت‌ ما از موضع عظمت و سربلندی‌اش هستند و در این راه هرگونه طرح و نقشه‌ای را در دستور کار خود دارند از کارهای فوری و عملیاتی تا کارهای طولانی‌مدت و زمان‌بر! با صبر و حوصله، با مسئله‌سازی و مأموریت دادن به عوامل خود تحت عنوان نخبه و کارشناس، موضوعی را در دل و ذهن مردم و مسئولان ایجاد می‌کنند و سپس برای همان موضوع خودساخته راهکار می‌دهند و از این طریق سعی در انحراف مسیر ملت‌ و به کار بستن یکایک طرح‌های خود دارند.

از جمله این رفتارها و دسیسه‌های طولانی‌مدت، مسئله تحدید نسل و جمعیت مردم ایران و تلاش در جهت سوق دادن جامعه ما به سوی بحران جمعیتی در یک چشم‌انداز میان‌مدت است. موضوع کثرت نفرات و جمعیت، چیزی نیست که بتوان ارزش و اهمیت آن را انکار کرد و در همه ادوار، نیروی مولد و کارآمد، جزء مهمترین ابزار قدرت یک ملت و نشان برتری آنها بوده است. چه در گذشته دور و چه در عصر صنعتی شدن و زندگی ماشینی. اما غرب سال‌هاست در یک برنامه حساب‌شده تلاش جدی و همه‌جانبه‌ای را برای کنترل و سپس کاهش جمعیت مسلمانان جهان آغاز کرده است. به گواه اسناد غیرقابل انکار، این پروژه از دهه 30 شمسی در ایران به صورت جدی مطرح و در دهه چهل تا پیروزی انقلاب اسلامی به اهداف اولیه خود نزدیک شده است. اما پیروزی انقلاب در روند اجرایی آن وقفه ایجاد کرد و رشته‌های آنها را پنبه کرد!  پیروزی انقلاب اسلامی کافی بود تا دشمنان را به تلاش مجدد و مضاعف در این موضوع وادارد و به همین دلیل بلافاصله پس از جنگ تحمیلی و در آغاز دولت اول سازندگی با اتکاء به برخی نظرات و در خلأ یک سیستم جامع و کامل نظارتی و تخصصی،  قرار شد در یک برنامه بیست ساله رشد جمعیت ایران در سال 1390 به رشد 1/8 درصدی برسد. اما اجرای طرح چنان شد که براساس آمار دقیق، در اوایل دهه 70 ما به این هدف رسیدیم! و طبیعی بود که استمرار و ادامه آن حرکت پس از تحقق هدف، موضوعیتی نداشته باشد.

رهبر معظم انقلاب دو سال قبل در این خصوص فرمودند: «سال 66  پیش من آمدند و تصویر هولناکی را ارائه کردند و ما معتقد شدیم که باید کنترل کرد منتهی فقدان دستگاه رصدکننده در این زمینه به ما آسیب زد ما که در سال 71 به مقصد رسیده بودیم و متاسفانه کسی اطلاع‌رسانی نکرد و هنوز هم اعلام نشده و سیاست‌های کنترلی ادامه دارد»! و اینگونه شد که ایشان به جبران ضعف و خطای دیگران و آنان که پس از گذشت 20 سال هنوز هم اعلام نکرده بودند، شخصا و راسا به این موضوع ورود کردند و کرارا به مناسبت‌های مختلف مخاطرات ناشی از کاهش جمعیت را به مردم گوشزد کردند.

هشدارهای پیاپی و مکرر ایشان و روشنگری نخبگان دلسوز درباره خطر و تهدیدی که جامعه ایرانی را تهدید می‌کند، سبب تحرکاتی در بدنه تصمیم‌گیری کشور شد. این تحرکات اندک و کمتر از انتظار بود و در مقابل هشدارها و اطلاع‌رسانی‌ها، روز به روز نگران‌کننده‌تر از پیش می‌شد.

به عنوان نمونه و براساس مستندات دقیق و علمی برخی مراکز پژوهشی، نرخ رشد کنونی جمعیت به گونه‌ای است که در صورت عدم اقدام به موقع، در آغاز دهه دوم قرن آتی شمسی یعنی حدود 27 سال آینده، رشد جمعیت ایران به صفر خواهد رسید! این روشنگری‌ها و تاکیدات پیاپی رهبر معظم انقلاب سرانجام به تدوین طرحی در مجلس شورای اسلامی انجامید که به تصریح معظم‌له ناقص و نارسا بود! طرحی که هم بار مالی زیادی داشت و هم مهمترین مشکلات مقررات کنونی مثل قانون تنظیم خانواده را اصلاح نمی‌کرد! از آن جمله می‌توان به این موضوع اشاره کرد که مسائل کنترلی و عقیم‌سازی مردان و زنان، از موثرترین عوامل کاهش‌ شدید نرخ جمعیت بوده است. اموری که براساس قانون ترویج و تبلیغ می‌شده و بیش از 2 دهه به صورت رایگان و با تشویق در اختیار مردم قرار گرفته است! بررسی اسناد و مستندات غیرقابل انکار نشان می‌دهد که از مهمترین حربه‌های سازمان ملل و دوایر وابسته به آن در موضوع کنترل جمعیت، عقیم‌سازی یک ملت و تلاش همه‌جانبه برای آن است.

همین موضوع سبب شد که حضرت آقا در سال 91 اینگونه رهنمود بدهند؛ «مسئله عقیم‌سازی و جلوگیری باید جدا جلویش گرفته شود. دستگاه‌های دولتی مطلقا به خود اجازه ندهند پول بیت‌المال صرف شود برای اینکه نسل متوقف شود». متاسفانه علیرغم این تاکید صریح،  در طرح پیشنهادی این مهم مغفول مانده بود! اندکی بعد طرحی 4 ماده‌ای با محوریت عمل به این فراز از فرمایش رهبر انقلاب در مجلس شورای اسلامی مطرح شد و هفته گذشته دو فوریت آن به تصویب نمایندگان رسید. اما بلافاصله پس از تصویب این طرح شاهد واکنش‌های هیجانی از جانب افراد مختلف هستیم! عمده این واکنش‌ها به تعیین مجازات برای کسانی است که پس از تصویب قانون، باز هم مردم را مقطوع‌النسل نمایند. اعتراض‌های صورت گرفته چنان است که گویی این امر از حقوق حقه و مسلم مردم است و نمی‌توان آن را از ایشان سلب نمود! حال آنکه نباید فراموش کرد که ترویج و جواز آن در شرایط اضطرار و براساس مصلحت‌های وقت بود و نه به عنوان یک برنامه دائمی و حقی مسلم مثل حق حیات! بسیاری از منتقدان و مخالفان داخلی موضوع - که اتفاقا افرادی صدیق و خوشنام هم هستند- از درک موضوع به عنوان یک حرکت مهم و یک برنامه هدفمند از سوی دشمن غافلند و نمی‌خواهند موضوع را از این منظر ببینند! آنها باور نمی‌کنند که همانگونه که می‌توان نسل یک ملت را با جنگ یا اعتیاد به مواد مخدر یا روش‌های دیگر نابود کرد.

می‌توان در یک برنامه منظم و حساب‌شده، به ترویج و تبلیغ قطع نسل پرداخت و مدام در تنور آن دمید و امکان و ابزارش را به سادگی فراهم کرد! از کجا می‌توان به یقین به چنین باوری رسید!؟ زیاد سخت نیست و اسناد و مدارک فراوان است، مثلا معاون دبیرکل و مدیر اجرایی نهاد زنان سازمان ملل، پس از اینکه احساس کرد سیاست‌های جمعیتی ایران در حال تغییر است، آشکارا ایران را مورد تهدید قرار داد و گفت: «اینگونه طرح‌ها (طرح‌های افزایش جمعیت) موجب افزایش فشارها و طرح ادعاهای بیشتر علیه کشور شما خواهد شد(!) صادقانه بگویم اجرایی نمودن این طرح موجب افزایش ادعای نقض حقوق زنان در ایران از سوی دیگران(!)  و شروع کمپینی دیگر علیه شما خواهد شد»! باید دید چه امر مهمی در شرف رخ دادن است که دشمنان ما را به استفاده از زبان تهدید واداشته است!؟ به نظر می‌رسد در شرایطی که دولت به هر دلیل و با این ادعا که منابع بودجه‌ای در اختیار ندارد بیش از یک سال و نیم است که وام ازدواج متقاضیان را پرداخت نکرده و از متقاضی جدیدی هم ثبت‌نام نمی‌کند، و در شرایطی که باز هم به دلیل نداشتن بودجه قانون مرخصی زایمان به درستی اجرا نمی‌شود و در بعضی دستگاه‌ها اصلا اجرا نمی‌شود، باید تدوین طرحی که فاقد  بار مالی بوده و صرفا جلوی یک روند غلط و نابودکننده را می‌گیرد به فال ‌نیک گرفت و در پاسخ به آنها که از کار فرهنگی سخن می‌گویند هم گفت اولا اجرای این طرح نافی هیچ کار فرهنگی نیست و ثانیا وقتی فرزند چهارم از همه ‌چیز حتی حق بیمه محروم بود، سخنی از کار فرهنگی در میان نبود اما امروز که تلاش می‌شود با جریان سازماندهی شده و هدفمند و لابی پرقدرتی که سعی در نابودی نسل ایرانی دارد برخورد قانونی صورت بگیرد.

به یکباره سخن از کار فرهنگی به میان می‌آورید! باید گفت بیست و چند سال حرکت در مسیر اشتباه در مسئله جمعیت، به قدر کافی فرصت‌ها را به باد داده و نمی‌توان اکنون و پس از گذشت سه سال از هشدارهای صریح رهبر معظم انقلاب، باز هم فرصت‌سوزی کرد و تصویب مقررات ارزشمندی برای حفظ نسل ایرانی را به تاخیر انداخت.

به بهانه بزرگداشت شهداي هفتم تير

محمدكاظم انبارلويي در ستون سرمقاله رسالت آورد:روزنامه رسالت؛۷ تیر

امروز، روز شهادت شهيد آيت‌الله بهشتي و 72 تن از ياران باوفاي امام خميني (ره) است. اينكه با كدامين عقل و تدبير فرمان چنين كشتاري صادر شد، مهم است. به فاصله دو ماه ديگر شهيد رجايي و شهيد باهنر يعني نخست وزير و رئيس جمهور كشور به لقاءالله پيوستند و در فاصله هاي بعدي 18 هزار نفر از مردم مظلوم ايران زير‌ تيغ كشتارهاي تروريستي منافقين قرار گرفتند. شهداي محراب حضرات آيات مدني، دستغيب، اشرفي‌اصفهاني، قاضي طباطبايي، صدوقي و ... كه اسطوره هاي علم، فقاهت، عرفان و ادب كشور بودند به خون خود غلتيدند تا انقلاب بماند. آنان با خون خود نهال مقدس اسلام را سيراب كردند و همانند جد بزرگوارشان سيدالشهدا زير بار ستم كفر، الحاد و نفاق نرفتند و مرگ را به حيات طيبه و وحياني ترجيح دادند.

چه شد كه سر از حوادث خونين سال 60 درآورديم؟

چگونه اين همه ستم بر ملت رفت، منشا آن چه بود؟ ما چوب كدامين تفكر و انديشه فاسد را مي خورديم؟ پيشينه آن به كجا برمي‌گردد؟ مسببين اين قتل عام ها خود را مجاهد مي ناميدند!

عاملين و مباشرين اين جنايات خود را ليبرال، سوسياليست و دموكرات مي ناميدند! پس چرا اين ظلم ها را روا داشتند!؟

ترديدي نيست كه ريشه تفكر عاملان فجايع سال 60 به يك تفكر بومي نمي رسيد. آنها پنهان نمي كردند كه تفكر خود را از مدرنيسم وام گرفته اند.

مدرنيسم چيست؟ چرا در ذات و مغز خود اينقدر خشن و بي رحم و در پوسته و ظاهر اينقدر لطيف و زيباست!

برخي نخبگان ما طي 100 سال اخير در مواجهه با پديده مدرنيسم و محصولات فكري آن در ساحت سياست، اقتصاد، فرهنگ و ... دچار بيماري "خودزشت‌بيني" شدند. براي ترميم اين خودزشت‌بيني شروع كردند به جراحي صورت و سيرت تفكرات خود كه ريشه در وحي، عقل و حكمت داشت. چون از چهره زشت تفكر خود كه ريشه در جهل و غفلت و بي خبري داشت، شروع كردند به ساده سازي فلسفه به زبان ساده، اقتصاد به زبان ساده، سياست به زبان ساده و ... و سر از ناكجا آباد سوسياليسم، ليبراليسم و فاشيسم درآوردند.

وقتي به اين وادي رسيدند دچار بيماري "خودشيفتگي" و يا "خودشگفتي" شدند.

اين بيماري عجيبي است كه در رگ و پوست و استخوان آدميزاد توليد "غضب" ، "جاه طلبي" و از همه مهمتر شهوت سيري ناپذير مي‌كند.

همين بيماري در برخي رجال سياسي ما در مشروطيت باعث شد در پناهندگي فكري و سياسي سفارت انگليس جناياتي بكنند كه تاريخ از ذكر آن شرم دارد. مجتهد اول تهران حضرت آيت‌الله شيخ فضل‌الله نوري را به دار بياويزند و در پاي دار به رقص و پايكوبي بپردازند!

همين بيماري در نهضت ملي باعث شد زحمات عظيم ملت در 30 تير به باد فنا رود و استعمار پير انگليس برود با گرگ درنده‌اي چون آمريكا برگردد و مشغول غارت منابع و ثروتهاي ملي بي شمار كشور شود.

همين بيماري در انقلاب اسلامي در اتحاد شوم جريان نفاق، كفر و الحاد تجلي يافت و فجايعي چون هفتم تير و هشتم شهريور را رقم زد.

در سال 60 ما گرفتار جمعيتي بوديم كه از انسانيت و حق حيات وحياني انسان بويي نبرده بودند اما دم از "اومانيسم" مي زدند!

ما گرفتار جمعيتي بوديم كه سر در آخور سرمايه‌داري آمريكا و مباني خشونت در مكتب فاشيسم و صهيونيسم داشتند اما دم از "سوسياليسم" و "حقوق بشر" مي زدند!

ما گرفتار جمعيتي بوديم كه نگاهشان به زنان نگاه حرمسرايي و

لذت جويي محض و افسارگسيخته بود. اما دم از حقوق زنان و فمينيسم مي زدند!

ما گرفتار جماعتي بوديم كه از فلسفه و حكمت بويي نبرده بودند و فيلسوفان و عارفان ما را استهزا مي كردند اما ادعاي علم و روشنگري داشتند و در بريدن سر آنها ترديد نكردند!

ما گرفتار جماعتي بوديم كه مي گفتند ما به خدا معتقديم اما حرام و حلال خدا را بر نمي تابيدند و بدترين اهانت‌ها را به فقها مي كردند!‌

ما گرفتا كساني بوديم كه راي ملت را قبول نداشتند اما خود را دموكرات مي ناميدند!

ما گرفتار جماعتي بوديم كه فاشيسم رگ و پوست و استخوان فكري آنان بود اما ادعاي آزادي و آزاديخواهي داشتند!

ارزش كار شهيد مظلوم دكترمحمدحسين بهشتي و ياران باوفايش اين بود كه چون سدي در برابر اين فتنه ايستادند و در مورد سموم تفكر مدرنيسم بويژه انديشه منحط فاشيسم كه جامه ليبراليسم بر تن كرده بود، روشنگري كردند.

امروز ما از سموم تفكر مدرنيسم در امان نيستيم. انقلاب و ريشه‌هاي آن به قدري در ميان ملت محكم بود كه حوادثي چون فاجعه هفتم تير و هشتم شهريور نتوانست قطار انقلاب را از ريل اصلي خود خارج كند.

فتنه سال 60 در پيچيده‌ترين شكل ممكن خود را در حوادث 18 تيرماه سال 78 بازتوليد كرد. استحكام نظام و رهبري و بصيرت مردم فتنه را در اين سال در نطفه خفه كرد. آنها رفتند 10 سال بعد در سال 88 با فريب عده‌اي غافل، جاهل، جاه طلب و شيفته قدرت برگشتند و شعار مرگ بر اصل ولايت فقيه سر دادند. قلت آنها به اندازه‌اي بود كه حتي نتوانستند همين شعار ننگين را به گوش خودشان برسانند.

اما آنها موفق شدند كساني را فريب دهند و در برابر راي ملت و جمهوريت نظام قرار دهند كه حتي خودشان احتمال نمي‌دادند روزي در اين دام بيفتند!

امروز آنها نه راه پس دارند و نه راه پيش!

اگر توبه كنند و به مردم برگردند، با بيماري خودشگفتي و خودشيفتگي كه در جانشان رسوخ يافته چه كنند؟ اگر بر سر موضع بمانند و همچنان شمشير بر ملت بكشند با "خودزشت‌بيني" كه با تفكر مدرنيسم آن را پوشانده اند و خود مي دانند كيستند، چه كنند؟

امروز چشم بازكرده‌اند و مي‌بينند پايگاه اجتماعي آنها به قدري سقوط كرده كه براي احياي آن فكر مي كنند پاي بچه هاي فرقه بهائي‌ها را ببوسند احيا مي‌شوند!

امروز چشم باز كردند و مي بينند كه مرتبت آنها در حمايت از آرمانهاي انقلاب، اسلام و امام (ره) به جايگاهي سقوط كرده كه با نهضت آزادي فالوده بخورند تا قهرمان معرفي شوند و بروند آخر صف منافقين بايستند، با نظام بجنگند و بعد بگويند اينها "مردان خداجوي" بودند!

نشسته‌اند تا دراويش گنابادي به ملاقات آنها بيايند و از حقوق خود بگويند!‌ آنها اين زشتي‌ها را چگونه مي‌خواهند برطرف كنند. انقلاب راه را براي بازگشت آنها باز گذاشته است. آيا مي‌خواهند اين راه را بر خود ببندند و جهنم رفتن خود را به گردن انقلاب و مردم بيندازند!؟

بايد به خدا پناه برد از اين همه لجاجت و يكدندگي. اين بدترين نوع خودكشي سياسي است.

اعتدال بهشتي

روزنامه جمهوري اسلامي در ستون سرمقاله خود نوشت:روزنامه جمهوری اسلامی؛۷ تیر

امروز،‌ هفتم تير ماه، سي و سومين سالروز شهادت مظلومانه آيت‌الله بهشتي و 72 ياور انقلاب اسلامي در فاجعه انفجار دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي است.

در شرايط امروز كشور و منطقه، مهم‌ترين درسي كه لازم است از شهيد مظلوم آيت‌الله بهشتي بياموزيم، اعتدال است. زيرا هم جامعه ما مدتي است از افراط و تفريط رنج مي‌برد و هم منطقه خاورميانه به ويژه كشورهاي عربي در گردابي از افراط دست و پا مي‌زند. تنها داروئي كه مي‌تواند اين بيماري مهلك را درمان كند، اعتدال است، خصلتي كه شهيد بهشتي با آن زندگي كرد و در گفتار و رفتار خود، آن را به ما آموخت.

امت اسلامي اكنون گرفتار گروه‌هاي تروريستي وهابي و سلفي است كه به دليل قطع رابطه با سيره پيامبر اكرم، با معيارهاي اخلاق اسلامي و اصول سلوك اجتماعي توصيه شده در قرآن و سيره نبوي بيگانه هستند و با رفتارهاي خشن و دور از اخلاق انساني، چهره اسلام را در افكار عمومي جهان مخدوش مي‌كنند. پديده "داعش" را نبايد يك تصادف تلقي كرد. اين، پديده، مولود فاصله گرفتن وهابي‌ها و سلفي‌ها از سيره اخلاقي پيامبر اسلام است، پيامبري كه خداي متعال در قرآن كريم او را به "خلق عظيم" مي‌ستايد و با صراحت اعلام مي‌كند كه اگر بد اخلاق و تندخو بودي مردم از تو گريزان مي‌شدند. وهابي‌ها حتي حاضر نيستند براي پيامبر اسلام در سالروز تولد آن حضرت جشن تولد برگزار كنند و از مناقب آن حضرت بگويند. آنها اين قبيل اقدامات را شرك مي‌دانند و پيروان مذاهب اسلامي را نيز از برگزاري مراسم جشن تولد پيامبر و رهبران ديني منع مي‌كنند و حتي معتقدند هيچ اثري از آنها نبايد باقي بماند و همه بايد در گمنامي مطلق باشند. اين اعتقادات جاهلانه و دور از منطق، پيروان وهابيت، كه امروز در قالب گروه‌هاي تكفيري مانند "داعش" به جان مسلمانان افتاده‌اند، را چنان از اخلاق اسلامي دور كرده كه با رفتارهاي جاهلانه و متحجرانه خود، از اسلام چهره‌اي خشن،‌ بداخلاق و دور از تمدن ترسيم مي‌كنند و بزرگ‌ترين ضربه‌ها را به دين خدا و امت اسلامي وارد مي‌سازند. اين، در واقع نوعي جنگ با اسلام به نام اسلام است.

در داخل ايران نيز روش داعشي‌ها با پوشش دلسوزي براي دين و انقلاب و نظام جمهوري اسلامي در جريان است. در طول سه دهه و نيم گذشته يعني از صبح پيروزي انقلاب اسلامي تا امروز، همواره افراد و گروه‌هائي وجود داشتند و هم اكنون نيز هستند كه با رفتارهاي افراطي و بداخلاقي‌هاي سياسي مشكلات زيادي براي اسلام و انقلاب و نظام جمهوري اسلامي پديد آوردند و در عين حال خود را مدافع واقعي و اصيل و بي‌بديل اسلام جلوه داده‌اند و مي‌دهند. اينهم با اسلام جنگيدن به نام اسلام است و نتيجه‌اي غير از بدنام كردن اسلام و دور ساختن مردم از دين خدا ندارد. البته كساني كه با واقعيت دين آشنائي دارند، از مشاهده عملكرد افراطيون به دين بدبين نمي‌شوند ولي اين روش به تدريج جامعه را به سوي بي‌تفاوتي نسبت به سياست مي‌كشاند و تز استعماري جدائي دين از سياست را به صحنه باز مي‌گرداند، خطر بزرگي كه امام خميني بارها درباره آن هشدار دادند و همواره با آن مبارزه كردند و ملت ايران را به ايستادگي در برابر آن سفارش نمودند.

وجود افرادي همانند شهيد مظلوم آيت‌الله بهشتي در ميان ما با روش اعتدالي و اخلاق پيامبرگونه‌اي كه داشت، بايد براي جامعه امروز ما سرمشق باشد تا نسل كنوني و نسل‌هاي آينده به اعتدال گرايش پيدا كنند و با پرهيز از افراط و تفريط، به پاسداري از ارزش‌هاي اسلامي، آرمان انقلابي و تداوم نظام جمهوري اسلامي ادامه دهند. اين،‌ كاري است كه شهيد بهشتي به مدد اخلاق اسلامي و اعتدالي كه از آن برخوردار بود انجام داد و در فرصت كوتاهي كه براي خدمت به مردم در نظام جمهوري اسلامي داشت، توانست عده زيادي از مردم، اعم از پير و جوان و نوجوان را جذب كند. شعار شهيد بهشتي در اين چارچوب كه با روشن‌ترين بيان، اعتدال را فرياد مي‌زند اين بود كه مي‌گفت: جاذبه در حد اعلاي امكان و دافعه در حد ضرورت، از ويژگي‌هاي خط امام است.

ويژگي بارز شهيد بهشتي كه موجب مي‌شد براي عموم جاذبه داشته باشد اين بود كه به آنچه مي‌گفت عمل مي‌كرد و خود اولين عامل به همين شعار جاذبه در حد اعلاي امكان و دافعه در حد ضرورت بود. با اينكه تبليغات زيادي عليه آيت‌الله بهشتي توسط منافقين، غرب گراها، متحجرين و مخالفان اسلام فقاهي صورت مي‌گرفت،‌ وي علاقمندان و شيفتگان زيادي داشت. اين جاذبه، به دليل معنويتي بود كه وجود شهيد بهشتي را پر كرده بود و اعمال و گفتار او را در خط اسلام استوار نموده و او را در مسير اعتدال به توفيقات چشمگيري رسانده بود.

امروز، جامعه ما به اعتدال بهشتي نياز شديدي دارد. بداخلاقي‌ها و افراط‌ها اكنون در جامعه ما به حدي رسيده كه براي آينده اين كشور و اين ملت يك تهديد به حساب مي‌آيد. راه خنثي كردن اين تهديد، ترويج افكار و سيره شهيد بهشتي در ميان نسل جوان و مهم‌تر از آن، پاي بندي مسئولان نظام در رده‌هاي مختلف به اين افكار و سيره مي‌باشد. با اينكه شهيد بهشتي از اركان انقلاب اسلامي و محوري‌ترين شخصيت تدوين قانون اساسي نظام جمهوري اسلامي بود، متأسفانه هنوز در ميان مردم به ويژه نسل جديد شناخته شده نيست و از اين جهت نيز مظلوم است. اين مظلوميت را مي‌توان به كمك رسانه ملي و ساير رسانه‌ها برطرف ساخت و با ترويج افكار شهيد بهشتي و آشنا نمودن مردم با سيره عملي او،‌ جامعه به ويژه نسل جوان و نسل‌هاي آينده را به سوي اعتدال و اخلاق اسلامي سوق داد. واقعيت اينست كه رسانه ملي نيز در اين زمينه كوتاهي كرده است. اين كوتاهي فقط با اراده‌اي قوي در سطوح مختلف نظام قابل جبران است، اقدامي كه سلامت نظام جمهوري اسلامي و آينده همراه با توفيق آن را تضمين كند.

کنار دانشگاه باشید؛ نه مقابل آن

احمد شیرزاد. استاد دانشگاه و نماینده مجلس ششم در ستون سرمقاله شرق نوشت:روزنامه شرق،۷ تیر

سریال مشکل‌آفرینی برای وزرای دولت ظاهرا ادامه دارد. حدود 10ماه بیشتر از عمر دولت نگذشته که ده‌ها سوال و احضار و چند کارت زرد، به وزرایی داده شده که از قضا، عملکرد قابل دفاعی در مقابل آنچه در هشت‌سال پیش از آن شاهد بودیم، داشته‌اند. در مورد چرایی این رفتار مجلس، در یادداشت‌های گذشته در «شرق» مطالبی ارایه شد که به رویکرد سیاسی و کم‌توجهی برخی نمایندگان نسبت به پیام رای مردم و نارضایتی آنان از مدیریت دولت قبل، متمرکز بود. اعلام ارایه طرح استیضاح دکتر فرجی‌دانا را نیز باید در همین راستا ارزیابی کرد. وزیر علوم دولت یازدهم، متعهد به اداره دانشگاه‌هاست و به‌عنوان یک دانشگاهی حرفه‌ای، خود را ملزم به پایبندی به استانداردهای نظام آموزش کشور می‌داند که در هشت‌سال دولت قبل، نادیده انگاشته شده و نتیجه آن، افت شاخص‌های مختلف در آموزش عالی بود. چه کسی گفته روسای دانشگاه دوره احمدی‌نژاد و وزارت کامران دانشجو، رییس ابدی هستند؟

تغییر روسای دانشگاه‌ها، حق دولت‌هاست و البته شرط آن این است که سلیقه‌ای، باندی و بدون در نظرگرفتن توانایی‌های مدیریتی و سوابق آموزشی افراد، عمل نشود. حال که وزیر علوم با استفاده از کمیته‌های منتخب خود روسای دانشگاه‌ها، در حال پیشبرد این مساله است، چرا باید تهدید به استیضاح شود؟ این در حالی است که دوره مسوولیت برخی از روسا به اتمام رسیده و مثلا در مورد رییس دانشگاه امیرکبیر، هشت‌سال در این منصب حضور داشته است. عرف نظام آموزش عالی است که حتی اگر یک رییس، عملکرد مطلوبی داشته باشد پس از دو دوره، جای خود را به نیروهای تازه‌نفس و توانمند‌تر دهد تا این گردش مسوولیت‌ها تداوم داشته باشد.

این توقعی بیجاست که برخی تصور کنند دانشگاه ملک طلق آبا و اجدادی آنان است و حالا که کامران دانشجو، بی‌توجه به توانمندی و دانشگاهی‌بودن افراد، روسایی را در دولت گذشته منصوب کرده، هیچ‌کس نباید آنان را تغییر دهد. از دیگر سو دانشگاه‌ها باید اداره شوند و مثلا در دانشگاه شریف که نگارنده دوستان زیادی در آنجا دارد، خود رییس و دیگران در انتظار گزینه معرفی‌شده کمیته انتخاب هستند تا فعالیت دانشگاه، با رییس تازه‌نفس و تیم مدیریتی تازه با جدیت بیشتری دنبال شود. رفتار مجلس، نوعی کم‌لطفی در حق دانشگاهیان و وزیری است که مورد حمایت جامعه دانشگاهی است. توقع این است که برخی نمایندگان که خودشان دانشگاهی هستند همدلی بیشتری نشان دهند نه اینکه به محور استیضاح وزیر علوم بدل شوند. نمی‌توان همواره ریاست دانشگاه‌ها را به یک جریان خاص سپرد که عمده آنان، محبوبیت لازم را نداشته و در زمینه کارآمدی مدیریتی هم ضعیف عمل کرده‌اند. امید است این طرح با پس‌گرفتن امضای نمایندگان، منتفی شود و اگر به هر دلیلی به صحن آمد، مجلس در کنار دانشگاه باشد نه مقابل آن.

بهشتي يك ملت

ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نيز به قلم الياس حضرتي به شهيد بهشتي پرداخت و آورد:روزنامه اعتماد؛۷ تیر

هفته قوه قضاييه يادآور چند موضوع مهم است. 1- ياد آن يار سفر كرده، آن شخصيت مصمم و توانمند، آن فقيه آگاه به زمان و مسلط بر مباني و معارف و فقه اسلامي، آن فرزند حوزه و دنياديده، آن عنصر تشكيلاتي و نظم آهنين، آن اهل بهشت كه بهشتي يك ملت شد و امام(ره) او را يك ملت ناميد. هفته قوه قضاييه يادآور آن شخصيت بي‌نظير است. شهيد بهشتي از نادر كساني بود كه به لحاظ توانايي بسيار بالا در سخنوري و داشتن منطق و استدلال در تمامي زواياي فكري و انديشه‌يي، براي تمام تصميمات و حركت‌هاي اجتماعي با وسعت نظر، آمادگي مباحثه، مناظره و ارائه استدلال وشنيدن استدلال طرف مقابل را داشت و هميشه سران همه گروه‌ها و احزاب را دعوت به مباحثه و مناظره مي‌كرد.

او بود كه از همه طرفداران جمهوري اسلامي و از همه كساني كه به آرمان‌ها و اهداف انقلاب اسلامي معتقد بودند به دور از اختلاف سليقه‌ها و حتي اختلاف‌نظرها دعوت به تشكيل يك حزب فراگير كرد و معتقد بود براي ماندن و اثرگذار شدن حتما بايد حزب داشته باشيم و به كادرسازي و ارائه برنامه‌هاي روشن و مدون براي اداره حكومت بپردازيم. قوت استدلال‌هاي او و مصمم بودن در پيگيري اهداف از او شمعي ساخته بود كه جمع زيادي از اطرافيانش چون پروانه دور او مي‌چرخيدند. در حزبي كه معبد او شده بود به يادگيري زواياي حكومت‌داري از ديدگاه اسلام مي‌پرداخت و همين قوت‌ها و قدرت‌ها و اثرگذاري‌هاي او و توان تشكيلاتي او خاري شد در چشم مخالفين و دشمنان كه در نهايت تروريسم كور و منافقين بزدل در يك انفجار تروريستي او و يارانش را قرباني اهداف شوم خود كردند.

2- هفته قوه قضاييه يادآور عدالت و امنيت است كه از اصلي‌ترين ماموريت‌هاي اصلي هر نوع حكومتي به خصوص حكومت اسلامي است. در حكومتي كه به نام اسلام مزين شده است مهم‌ترين اصل‌ها، اجراي عدالت و برقراري امنيت است كه بخش‌هاي زيادي از آن بر دوش قوه‌قضاييه سنگيني مي‌كند. آن زمان كه صحبت از قضاوت و عدالت و تزريق احساس امنيت به جامعه در ذهن هر كسي تصوير مي‌شود بي‌اختيار صحنه‌يي كه قاضي در يك طرف نشسته و حضرت امير(ع) و طرف دعواي ايشان در مقابل و قاضي بدون توجه و بدون رعايت شأن و منزلت آن حضرت، و تنها براساس ادله‌يي كه در دست دارد قضاوت مي‌كند، ولو به ضرر حضرت علي(ع) باشد، برايمان تداعي مي‌شود. اگر در فرهنگ اسلامي ما تاكيد بر اين است كه شهروندان و رعايا در مقابل حاكم بدون لكنت زبان لب به سخن و انتقاد مي‌گشايند، قطعا ضمانت و پشتوانه يك قوه قضاييه مستقل و قاضي مقتدر را در كنار خود دارند. به‌‌رغم زحمات شبانه‌روزي قضات زحمتكش و فاضل در دستگاه قضا و زحمات و پيگيري‌هاي رياست قوه قضاييه و مسوولان مربوطه ما با فضايي كه در آن قوه قضاييه موردنظر اسلام و آرزوي امثال شهيد بهشتي داير باشد، فاصله زيادي داريم.

معتقدم براي روشن و شفاف شدن مسائل، مشكلات و تنگناها آيت‌الله صادق لاريجاني به عنوان قاضي‌القضات و رييس دستگاه قضا از تمام رسانه‌ها نقد منصفانه و دلسوزانه را از شخص ايشان و دستگاه تحت مديريت ايشان بخواهند. در اين صورت قطعا بابي در جهت اصلاح امور و ترويج فرهنگ آزاد‌منشي و آزادانديشي گشوده خواهد شد و به طور حتم اين عمل در احساس امنيت و عدالت در كل جامعه موثر خواهد بود. همه ما وظيفه داريم در اصلاح امور قوه قضاييه به دست‌اندركاران آن قوه كمك رسانيم. اگر قوه قضاييه درست شود و دامن زحمتكشان اين دستگاه از هر گونه نقص و عيب منزه شود قطعا آن روز كشور در مسير رشد و توسعه فزاينده‌يي پيش خواهد رفت.

کد خبر 264025

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha