هفته‌نامه‌ی دوچرخه > نفیسه مجیدی‌زاده: «هانا» شکست خورده است. با یکی از بهترین دوستانش که وقت زیادی برای او گذاشته بود، به اختلاف جدی خورده. او غمگین است و این‌روزها کم‌تر از اتاقش بیرون می‌آید.

مراحل عبور از شکست

حال «احسان» خوب نیست. امسال برای انتخاب‌ رشته، به نمره‌های خوب در ریاضی نیاز دارد، اما علی‌رغم همه‌ی تلاش‌ها، امتحان پایان‌ترم اولش چندان خوب نبوده است. او احساس عدم موفقیت یا کم‌هوشی می‌کند و شدیداً از خودش و همه عصبانی است.

اما شکست آن‌قدرها هم بد نیست؛ آن‌ها با یک مرکز مشاوره تماس گرفتند و مشاور به آن‌ها گفت شما باید از کودکی شکست‌خوردن را یاد می‌گرفتید، اما هنوز هم دیر نشده و می‌توانید این تجربه‌ی ناب را به موفقیت تبدیل کنید.

* * *

«نازنین پورقیصر»، روان‌شناس و مشاور به خبرنگار هفته‌نامه‌ی دوچرخه می‌گوید: «این‌که شکست می‌تواند مقدمه‌ی موفقیت باشد، به احساس درونی ما نسبت به اتفاقی که برایمان افتاده مرتبط می‌شود و تفسیر و باورها و واکنش ما نسبت به آن اتفاق، می‌تواند این معنا را بدهد که ما شکست خوردیم، موفق نبودیم یا بودیم و این‌که در صورت شکست‌خوردن، می‌توانیم از آن موقعیت، موفق بیرون بیاییم یا نه.

اگر نسبت به آن اتفاق احساس منفی داشته باشیم و هیچ نکته‌ی مثبتی در ماجرا پیدا نکنیم، این می‌شود شکست خوردن.»

  • مراحل پنج‌گانه‌ی شکست

هانا در مرحله‌ی سوم و احسان در مرحله‌ی دوم از مرحله‌های پنج‌گانه‌ی احساس شکست‌خوردن قرار دارند. پورقیصر می‌گوید: «خیلی وقت‌ها زمانی که ما با شکستی واقعی یا آسیبی روبه‌رو می‌شویم، باید پنج مرحله را تجربه کنیم. مرحله‌ی اول، مرحله‌ی انکار است که موقعیت را انکار می‌کنیم و نمی‌خواهیم مسئولیت آن‌چه را که اتفاق افتاده بپذیریم. دومین مرحله، خشم است. خشم بالا می‌آید و به‌صورت پرخاشگری یا عصبانیت خودش را نشان می‌دهد. سومین مرحله، چانه‌زنی یا معامله است. گذشته را تفسیر می‌کنیم، افرادی را درگیر ماجرا می‌کنیم یا به خودمان وعده و وعید می‌دهیم. مرحله‌ی چهارم، افسردگی است و در نهایت به مرحله‌ی پنجم یا پذیرش می‌رسیم که قبول می‌کنیم نمی‌توانیم تغییری در آن‌چه قبلاً رخ داده بدهیم. خیلی وقت‌ها گذر از این مراحل سه تا شش ماه طول می‌کشد.»

  •  همه یک‌بار شکست خورده‌ایم

آیا هانا و احسان این مرحله‌ها را با موفقیت می‌گذرانند؟ عبور از این پله‌ها، مثل سفر از روی پل‌های معلق است.

این روان‌شناس در ادامه می‌گوید: «هیچ‌کس نیست که بگوید من شکست نخورده‌ام، اما معنی واقعی شکست‌خوردن به تفسیر ما از آن شکست برمی‌گردد. یکی تفسیر منفی دارد و خودش را کنار می‌گذارد و  درماندگی را می‌پذیرد. می‌گوید که تقصیر من نیست یا تقصیر من بود یا به انزوا و تنهایی می‌رسد. اما یکی هم هست که از شکست ترسی ندارد. می‌رود ببیند چرا شکست خورده؟ چرا راهی که رفته درست نبوده؟ و بعد می‌آید و سعی و تلاش می‌کند تا اشتباهش را پیدا و اصلاح کند. این شخص می‌تواند خودش را از آن مرحله بیرون بکشد.

در اصل، بازنده کسی است که برای کاری تلاش نکند، وگرنه شما در هرزمینه‌ای که تلاش کنید، پشتکار درستی داشته باشید و هدفمند برنامه‌ریزی کنید، به نتیجه می‌رسید. حالا شاید مثل یک کمال‌گرا، نتیجه ۱۰۰درصد نباشد، اما به نتیجه‌ی ۵۰درصد می‌رسید وگرنه همان خشم و اضطراب‌ها را باید تجربه کنید.

برای خیلی‌ها موفقیت نتیجه‌ی عمل است و به مسیری که رفته‌اند و تلاشی که کرده‌اند توجه نمی‌کنند و صرفاً به نتیجه نگاه می‌کنند. مثل دانش‌آموزی که می‌خواهد فقط ۲۰ بگیرد و کم‌تر از آن را شکست می‌داند. این دانش‌آموز باورها و دنیایی غیرواقعی برای خودش ساخته که با شرایطش تناسب ندارد، شاید هم معیارهای سخت و ارزشی است که جامعه و اطرافیان برایش ساخته‌اند.»

مثل عبور از روی پل معلق!

  • ما دنبال دستاورد هستیم

پورقیصر در ادامه می‌گوید: «مهم این است چه‌قدر در راهی که می‌رویم، می‌توانیم آگاه باشیم و درس بگیریم. خیلی وقت‌ها می‌توانیم از شکست‌هایمان برای موفقیت انگیزه بگیریم. اگر از شکست ترس نداشته باشیم، می‌توانیم آن را هم مثل هیجان‌های دیگر تجربه کنیم. مثلاً اگر من در درس ریاضی ضعیفم، باید ببینم بیش‌تر در کجاها ضعف دارم و کمک بگیرم، تکرار و تمرین کنم تا مشکلم حل شود. اما اگر هدفی دارم و برایش تلاشی نمی‌کنم، ۱۰۰درصد شکست می خورم.»

  • به مسیر توجه کنیم

به هاناها و احسان‌های دیگر فکر می‌کنم که اگر نگاهشان را تغییر دهند، حتی به عبور از روی پل معلق پنج‌گانه‌ی شکست هم نیاز ندارند.

پورقیصر می‌گوید: «پس نتیجه‌ی عمل مهم نیست؛ مهم این است که من از مسیری که می‌روم، خوشحال هستم؟ زمانی که احساس لذت داشته باشم، مثلاً از این‌که مدرسه می‌روم، درس می‌خوانم و چیزهای جدیدی یاد می‌گیرم لذت ببرم، این موفقیت است. اما اگر مهم نمره‌ی ۲۰ باشد، هیچ‌وقت نمی‌توانم موفق باشم. چون نمی‌توانم مطلق باشم. چون هیچ مطلقی جز مرگ وجود ندارد.

وقتی احساس درونی‌ام نسبت به خودم خوب باشد، خودم را ارزشمند و توانمند بدانم، می‌توانم احساس‌ها، انتخاب‌ها و رفتارهای بهتری داشته باشم که مرا به سمت هدفم جلو ببرند. مهم این است خودم را با دیگران مقایسه نکنم، خودم را سرزنش نکنم، سبک زندگی سالمی داشته‌ باشم، خودگویی مثبت داشته باشم و در صورت نیاز از کارشناسان و مشاوران کمک بگیرم.»


تصویرگری: کریستوفر وُرلت

کد خبر 653784

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha