قدکچیان، این روزها فیلم «پس کوچههای شمرون» را در حال اکران دارد؛ فیلمی که منبعث از رخدادی اجتماعی است. با قدکچیان نقدپذیر به گفتوگو نشستیم تا نقدهای خود را درباره آخرین ساخته او طرح کنیم.
- آقای قدکچیان در پس کوچههای شمرون باز هم به سراغ سوژهای اجتماعی رفتید و آن را بسط دادید. این تعصب ژانری به مقتضیات روز بر میگردد یا علت دیگری دارد؟
همه کارهای من در ژانر اجتماعی بوده و مسائلی که در اجتماع میگذرد. حالا با شرط زمانی که در آن زندگی میکردیم، اتفاقاتی رخ داده که همان موقع سوژه روز بوده است. زمانی ویدئو سوژه روز بود و من آواز تهران را ساختم، یک زمانی سوژه روز، زبالههای اتمی بود که من گردباد را ساختم و همینطور سوژههای روز را دنبال کردم تا رسیدیم به پس کوچههای شمرون. موضوع این فیلم از جمله معضلاتی است که در حال حاضر گریبانگیر بسیاری از جوانهاست.
- می خواهم از فیلمنامه کار شروع کنم و اینکه معتقدم بیشترین آسیب فیلم از جانب فیلمنامه آن است. بالاخره آن انتظاری که از شما میرفت این بود که فیلمنامه تا رسیدن به شکل آرمانیاش چندین بار بازنویسی شود.
در مورد فیلم باید بگویم که 50 درصد آن سلیقه است و 50 درصد دیگرش تکنیک کار است. انتخاب موضوع میتواند جزو سلیقه باشد و اجرای آن جزو تکنیک. سلیقه من میگوید که این فیلمنامه، فیلمنامهای به روز است. من بسیاری از جوانهای اطراف خودم را دیدهام که با این معضل دستبهگریبانند، بنابراین، این موضوع را میتوان طرح کرد. قرار است در این قصه ساده و رمانتیک، آدمهایی که همچنان عاشق هم هستند و یکسری شک و تردیدهای پنهانی نسبت به یکدیگر دارند، در پایان به هم برسند اما بن بستها سبب میشود که عطفها خودشان را نشان دهند.
- ایراد اصلی فیلمنامه به همین عطفها باز میگردد چون فیلمنامه اصلا ً نقطه عطفی ندارد چون گرههای داستانی که شما برای کاراکترهایتان فرض میکنید قوام منطقی و اصلا نگارشی ندارند. شما ببینید مشکل بزرگ دو شخصیت اصلی فیلمتان، پیدا کردن دو شاهد مرد یا چهار شاهد زن است. حالا این پروسه، به قدری کم کشش و غیرمرسوم نشان داده میشود که مخاطب میداند اینها یک داستان است بنابراین به شکل یک جریان رئال به آن نمینگرد.
این چیزی که شما مطرح میکنید اگر اجرایی میشد، دیگر این داستان ساده و رمانتیک شکل نمیگرفت. من دوست نداشتم در این فیلم به سینمای هند نزدیک شوم. میخواستم نشان دهم که با یک فیلم ساده هم میتوانیم حرفمان را بزنیم.
- نکته عجیب اینجاست که شما جنس کششهای داستانی را میشناسید و در فیلمی مانند «فاصله» از آنها به خوبی بهره گرفتید اما به ناگهان فیلمی را میسازید که کلاً فاقد این کششهاست.
من از نخستین سکانس فیلم، یک تلنگری به مخاطب میزنم؛ عقدی را نشان میدهم که در بکگراند آن، دو آدمی نشان داده میشوند که در حال جدایی هستند. میخواهم نشان دهم سرنوشت همان کسانی که در حال عقد هستند روزی به شخصیت دو کاراکتر اصلی فیلم پیوند میخورد. این فیلم، فیلمی رئال است. در فاصله بحث انتقام است اما در این فیلم، دو جوان، عاشق هم هستند. من معضل را میاندازم به گردن خیابانهایی که این جوانان در آن راه میروند بنابراین نمیخواستم دوربینم تکنیکال بگیرد. حتی وقتی شخصیت هایم در تاکسی هستند، تصویر آپارتمانها و مغازهها نشان داده میشود. هر کدام از این پلانها، حساب شده و با معنی است چون میخواستم فیلم رئال پیش برود. نخواستم فیلمم را به سبک آثار هندی نزدیک کنم بنابراین دوست نداشتم فیلمم قهرمان داشته باشم.
- دومین ایراد فیلمنامه، فقدان آنالیز در کاراکترهاست. شخصیتهای فیلمتان برای مخاطب آشنا نیستند، ما این آدمها را نمیشناسیم چون هیچ مختصاتی از این شخصیتها به تماشاگرانتان ارائه نمیدهید. ما نمیتوانیم دگردیسی امیر که در طول فیلم، شخصیت بیغیرتی نشان داده میشود و در پایان یکباره بهشدت غیرتی میشود را بپذیریم. تماشاگر نمیتواند با این کاراکتر ارتباط برقرار کند.
امیر شخصیتی غیرتی دارد. در آن صحنهای هم که با حاجی رودر رو میشود، این نکته به خوبی روشن است. در همان سکانس، حاجی میگوید:فکر کردی سیب گاز زده تو را آلن دلون میآید بگیرد. او با این حرف تمثیل میآورد تا امیر را به غیرت بیاورد. این همان قهرمان است که شما دوست داشتی و ما دوست نداشتیم. اتفاقاً امیر خیانت میکند و من نخواستم این آدم را قهرمان کنم. یک فیلم ملودرام، قهرمان نیاز دارد. در این فیلم با تهیهکنندگان به توافق رسیدم که فیلم خیلی ساده و رئال تعریف شود.
برای اینکه فیلمم جنبه رئال بیشتری داشته باشد به فیلمبردارم گفتم که در این فیلم حتی یک پلان روی سه پایه هم نمیخواهم بگیری و اصلا سر صحنه سه پایه نیاور. مسئلهای که از قبل با تهیهکنندگان در موردش صحبت کرده بودم. در نهایت هم، فیلم همان چیزی شد که میخواستم و آن را جزو یکی از بهترینهای خودم میدانم چون آن چیزی که میخواستم درآمده است.
- و ایراد سوم فیلمنامه به نبود فضاسازیهای داستانی باز میگردد، به این معنی که فیلمنامه نتوانسته برای کاراکترهای تقریبا زیاد خود، داستانکهای متصلی را همسو با خط سیر اصلی تعریف کند. یعنی تمام داستان میشود یک خط سیر اصلی که ماجرای طلاق این دو نفر است و هیچ داستان فرعیای، خط اصلی داستان را ساپورت نمیکند.
هر کدام از کاراکترهایی که در فیلم میبینیم، گوشههایی از داستان را برای ما روشن میکنند. من از همان ابتدا، این شکل ساده فیلمنامه را دوست داشتم. من 45 سال است در این سینما فعالیت میکنم بنابراین مخاطب را به خوبی میشناسم، حتی مخاطب دهه نود را. من از آنها عقب نیفتادم چون مدام با آنها هستم.
- در مورد پایان بندی فیلم چه نظری دارید؟وقتی این دو جوان مصر به جدایی از یکدیگرند چطور میشود که پس از طلاق، آن اتفاقات رخ میدهد و در انتها هم با وجود اینکه امیر برای نازنین بلیت رشت را میخرد اما به ناگهان گویا با هم سازش پیدا میکنند؟
آنها سازش پیدا نمیکنند.
- زن در حال رفتن به سمت اتوبوس است اما امیر به ناگهان شال گردن او را میگیرد و دختر را مینشاند. تصور غالب، میتواند حکم به سازش این دو نفر بدهد.
اتفاقا ما تصمیمگیری در مورد پایان فیلم را بهعهده مخاطب سپردیم. پایان فیلم ما، پایان بازی است. آن اتفاقی که شما از آن حرف میزنید، در طول فیلم بهصورت تدریجی رخ داده است. همه اتفاقات رخ داده در خانه، تاکسی، محضر و. . . سبب شد تا این دو نفر به یکدیگر نزدیک شوند. ما در فینال، کاری نکردیم که نشان دهد نازنین میرود یا نمیرود. این معلق است. اگر در آن سکانس، تصمیم خاصی نشان داده میشد، کاراکترهایمان تبدیل به قهرمان میشدند. من فیلم را روی صندلی ترمینال به پایان رساندم و دوربین را بردم روی شهری که باز هم اتفاقاتی از این دست در آن جریان دارد.
- چطور تصمیم گرفتید برای نقش اصلی زن در فیلمتان، ریسک کرده و از یک نابازیگر استفاده کنید؟
آدمهای زیادی را به سینما آوردم. من همیشه دوست دارم با آدمهای جدید کار کنم که البته در برخی کارها، تهیه کنندهها زیر بار نمیروند اما در این فیلم با توجه به همفکری با تهیه کنندگان، میخواستم که شخصیت اصلی زن، جدید باشد تا بتواند خودش باشد نه اینکه بازیگری چهره بیاید و با شیوههای تکنیکی امتحان پس داده، نقش را بازی کند. در کل از بازی چهرههای جدید راضیام چون هم بهتر کار کردهاند و هم آن چیزی را که میخواهم، میتوانند انجام دهند. این دسته از بازیگران مانند موم هستند که میتوانی با آنها بازی کنی اما بازیگران حرفهای، تکنیکال هستند.