آخرین ساخته منوچهر هادی را میتوان در زمره آثاری دانست که بیشترین تبلیغ برای دیدنش از جانب خود مخاطبان صورت میگیرد چراکه تا به حال توانسته قریب به اتفاق افرادی را که به دیدنش رفتهاند، راضی از سالن نمایش به بیرون هدایت کند. در گفتوگو با منوچهر هادی ما به چگونگی ساخت این اثر و بطن قصه آن پرداخته ایم.
- ایده ساخت یکی میخواد باهات حرف بزنه از کجا شکل گرفت؟
سال 86 که فیلم قرنطینه را ساختم پس از آن در مقطعی زمان زیادی داشتم و خیلی فیلم تماشا میکردم. در همان روزها بود که فیلمی از پدرو آلمادوآر دیدم به نام «همهچیز در مورد مادرم» که در سال1996 ساخته شده و جوایز زیادی از اسکار، گلدن گلوپ و... گرفته بود. وقتی این فیلم را دیدم تأثیر زیادی رویم گذاشت و در آرشیو ذهنیام بهعنوان یکی از بهترین فیلمها ماند زیرا هیچ فیلمی تا آن وقت من را بهطور کامل راضی نمیکرد. چندبار این فیلم را دیدم تا متوجه شوم چه چیزی در این اثر من را جذب خودش کرده است. سرانجام متوجه شدم رابطه صمیمی مادر و پسر این قصه و اینکه در همان دقایق ابتدایی فیلم پسر تصادف میکند و از دنیا میرود، ذهنم را مشغول خود کرده، زیرا قصه طوری شروع میشود که مخاطب با خودش فکر میکند قرار است تا انتهای فیلم با این مادر و پسر کجاها برود و چه اتفاقاتی در این داستان میافتد اما در همین فکرهاست که در همان ده دقیقه اول داستان، پسر میمیرد و قصه مسیرش را تغییر میدهد. از این غافلگیری و پیچ زیبای قصه خوشم آمد و برایم جذاب بود. این فیلم را کنار گذاشتم و در عرض یک هفته 10 بار آن را دیدم اما مسئلهای وجود داشت و تصمیم گرفتم به جای پسر از یک دختر استفاده کنم. به همین اندازه از آن فیلم این ایده را برداشتم که یک مادر و دختری تنها زندگی میکنند و تمام امید مادر همین دختر است و بلافاصله بعد از گذشت 12-10دقیقه از فیلم دختر میمیرد. در ادامه قصه هم این مرگ را مرگ مغزی گذاشتم تا از موضوع اهدای اعضا هم استفاده کرده باشم و اصلا این کار ارتباطی به سفارش گرفتن از انجمن پیوند اعضا نداشته است.
- چرا چنین مرگی را برای یاسمن انتخاب کردید؟
تعلیقی که برای مخاطب ایجاد میکرد و آن ضرب الاجلی که به نویسنده میدادبرایم جذاب بود. در کنار اینکه در تمام طول فیلم این سؤال را برای مخاطب بهوجود میآورد که آیا مادر موفق میشود رضایت پدر را بگیرد یا نه؟ همچنین در طول سفرهای لیلا از شمال به تهران و تهران به کرمان حقایقی هم برای مخاطب آشکار میشود.
- به موضوع غافلگیری اشاره کردید که در طول قصه هم به دفعات شاهد این غافلگیریها هستیم. در این مورد توضیح میدهید؟
از آنچه آموختم و تحتتأثیرش قرار گرفتم، دو فیلم آخر اصغر فرهادی بود. نه اینکه بخواهم کپیبرداری کنم اما بالاخره بیشترین چیزهایی که ما نویسندگان و کارگردانان از آنها تجربه کسب میکنیم فیلمهایی است که میبینیم و کتابهایی که میخوانیم. همچنین اگر اهل تئاتر باشید میدانید که این هنر ذهن را آماده میکند تا بتوانید همهچیز را دراماتیک و در فضای داستان نویسی ببینید.
دو فیلم آخر اصغر فرهادی پر از غافلگیری است و دلیل موفقیتش همین است. من هم سعی کردم از این فاکتور غافلگیری استفاده کنم اما نه به هر قیمتی و برای هر غافلگیری دلیل گذاشتم تا همه اتفاقات منطقی باشد. نمیخواستم تماشاگر را بازی دهم و به تعبیری گول بزنم.
- بیشتر توضیح میدهید؟
من غافلگیری را در چند فاکتور گذاشتم. اول در خود قصه بود که هر 10 دقیقه یکبار شوکی به تماشاچی بدهم و قصه را از ابتدا تا انتها خیلی یک خطی تعریف نکنم و لحظه به لحظه در قصهای که میتواند خستهکننده باشد، تعلیق بهوجود بیاورم. چون در قصه ما غیراز تصادف اتفاق دیگری نمیافتد اما تقابلهایی که در طول داستان داریم آن را جذاب میکند. مانند تقابل زن اول با زن دوم، تقابل زن اول با زن سوم که همه اینها میتواند برای مخاطب جذاب باشد و این فیلم بدون حادثه و ماجرا را از آن حالت خستگی بیرون بیاورد.
یکی دیگر از کارهایی که برای غافلگیری انجام دادم این بود که هر10 دقیقه، یک بازیگر معرفی کنم. ما در لحظات اول فیلم تنها یک مادر و دختر را میبینیم. بعد از مدتی با علیرضا که نقش دندانپزشک را دارد آشنا میشویم. کسی که تماشاچی فکر میکند با دختر قصه ما ارتباط دارد ولی هر چه فیلم جلوتر میرود، میبیند که اینطور نیست. غافلگیری بعدی صحنه تصادف و مرگ دختر است و... این غافلگیریها تا انتهای فیلم ادامه دارد و با اینکه یکی میخواد باهات حرف بزنه اتفاق عجیب و غریبی ندارد اما تماشاگر را خسته نمیکند.
- شاید بشود گفت یکی دیگر از غافلگیریهای دیگر شما انتخاب بازیگران یکی میخواد باهات حرف بزنه است. بهدلیل اینکه در نگاه اول با شناختی که مخاطب از یکتا ناصر و آنا نعمتی دارد، تصور چنین ایفای نقشی را از آنها ندارد.
قبل از هر چیز این را بگویم که بهنظر من در سینمای ما قویترین قشر، بازیگران و فیلمبرداران هستند و حتی در جاهایی میتوانند با هالیوود هم برابری کنند البته من بحث بازیگر را بهمعنای واقعی کلمه مطرح میکنم و میگویم ما در این زمینه پیشرفتهای خیلی خوبی را داشتهایم اما باید دید از بازیگران ما در چه شرایطی و چگونه استفاده میکنند؟ وقتی نقشی درست نوشته و اجرا میشود، بازیگر چارهای جز اینکه درست بازی کند، ندارد. یکتا ناصر برای نخستین بار به قول خودش یک موقعیت استثنایی بهدست آورد؛ نقشی که هیچ کارگردانی بهدلیل فیزیک شیکی که دارد، حاضر نبود به او محول کند. اما من دو تله فیلم با خانم ناصر کار کردم و تواناییهای او را دیده بودم و برایم تعجبآور بود که چطور با این توانایی در این سطح قرار گرفته است.
از طرف دیگر این را هم بگویم که بخش عمدهای از بازیگری، شانس است. اگر من هم آن دو تله فیلم را با او کار نکرده بودم چنین موقعیتی را دراختیارش قرار نمیدادم و تنها به کارنامه کاریاش نگاه میکردم. اما بهدلیل شناختی که داشتم، مطمئن بودم که او از عهده این کار برمیآید و نخستین کسی بودم که به او گفتم مطمئن باش سیمرغ جشنواره امسال را برنده میشوی. اگر این اتفاق نمیافتاد دیگر باید به سینما شک میکردیم. بعد از اینکه فیلم پخش شد افراد کرمانی زیادی به من زنگ زدند و از من سؤال کردند که خانم ناصر، کرمانی است؟ خیر، او کرمانی نیست اما برای نقشاش خیلی زحمت کشیده؛ تمام دیالوگهای فیلم را به یک فرد کرمانی داده بود که بخواند و بعد از روی آن تمرین کرده بود! اینها مهم است و باید دقت کنیم هنرمندان ما در چه شرایطی چه فیلمهایی میسازند یا چه نقشهایی را بازی میکنند. من از ابتدا خانم ناصر را برای این نقش درنظر گرفته بودم و زمانی که نخستین سکانس را فیلمبرداری کردیم به انتخابم مطمئن شدم. بهنظرم خانم نعمتی هم کارش خیلی عالی بود و حقاش بود که حداقل کاندیدا میشد.
یکی از اتفاقاتی که برای خانم نعمتی هنگام فیلمبرداری افتاد این بود که وقتی میخواستیم سکانس سر قبر را بگیریم برای اینکه از عهده ایفای نقش به خوبی برآید آنقدر گریه کرد که سه بار از حال رفت و یکبار اگر چند دقیقه دیرتر به او رسیده بودیم، اتفاق ناگواری برایش میافتاد.
- یکی دیگر از نقاط قوت فیلم، مربوط به گریم بازیگران است که سهم بهسزایی در باورپذیر شدن افراد در نقشهایشان دارد.
ما بیشترین گریم را روی شهاب حسینی انجام دادیم چون شهاب در آن مقطع درگیر فیلم من و زیبا بود و موهایش را از ته تراشیده بود. به همینخاطر برایش پوستیژ گذاشتیم و هیچکس متوجه نشد؛ البته این کار مهارت مهرداد میرکیانی را نشان میدهد.
- جالب است، چون در نگاه اول بهنظر میرسد بیشترین گریم روی یکتا ناصر انجام شده باشد.
اتفاقا کمترین گریم را خانم ناصر داشت که چیزی حدود پنج دقیقه زمان برد. وقتی مهرداد میرکیانی، یکتا ناصر را در اتاق گریم دید و من توضیحات نقش را برای او دادم که چه چیزی میخواهم، پنج دقیقه مهلت گرفت و پس از آن تمام آرایش خانم ناصر را پاک کرد و تنها تغییراتی را بهوجود آورد. بهنظرم این شعور گریمور را میرساند که نقش و خواسته کارگردان را درک و بنا بر خواسته او عمل میکند. آقای میرکیانی به درستی درک کرد که باید روی صورت خانم ناصر چه تغییراتی را ایجاد کند.
- آخرین نکتهای که مربوط به فیلم شما میشود، موضوع تدوین آن است. در تیتراژ فیلم وقتی نام هایده صفی یاری و سپیده عبدالوهاب میآید، از همان ابتدا این توقع را در مخاطب ایجاد میکند که باید با اثر خوبی روبهرو شود. از نحوه همکاریتان با این دو تدوینگر بگویید.
من اصولا تمام کارهایم را خودم مونتاژ میکنم. این کار را هم تدوین کامل کردم و وقتی کار تمام شد برای تهیهکننده شرط گذاشتم که اگر قرار است کسی کار تدوین روی این فیلم انجام دهد آن شخص تنها خانم هایده صفی یاری است چون جنس کار و تواناییاش را میشناختم.
از سوی دیگر حتما اصرار داشتم که تدوینگر فیلم یک خانم باشد حتی خواستم تهیهکننده هم خانم باشد. بهدلیل اینکه قصه من، قصه زنانهای بود و میطلبید که تعدادی از آدمهای اطرافم خانمهای حرفهای این کار باشند. همانطور که خواستم طراح صحنه و لباس نیز حتما خانم باشد و مطمئن بودم در نتیجه کار تأثیر زیادی میگذارد.
زمانی که فاینکات زدیم و کار تمام شد دوستان گفتند با خانم صفی یاری تماس میگیریم و من هم گفتم ایشان به شرطی بیاید که نامش بهعنوان تدوینگر آورده شود. وقتی هم که خانم صفی یاری آمد بهدلیل اینکه نزدیک جشنواره بود و سرش خیلی شلوغ بود گفت من با دخترم میآیم. اینطور شد که خانم سپیده عبدالوهاب هم بهعنوان تدوینگر سر کار حاضر شد. البته از خانم صفییاری خواستم که فاین نهایی را خودشان بزنند. در نهایت هم 5 جلسه5-4 ساعته کار کردند و یک روتوش نهایی روی کار انجام دادند که تأثیر زیادی روی فیلم گذاشت و به ریتم آن خیلی کمک کرد.وقتی فیلمی موفق می شود دلیلش این است که همه عوامل نهایت تلاش خود را انجام داده اند.