گفت‌وگو از امیر دبیری مهر: گفت‌وگو بایحیی کمالی‌پور، محمدمهدی فرقانی، فریدون صدیقی و یونس شکرخواه

اگر بخواهیم جایگاه و وضعیت روزنامه‌نگاری امروز ایران را با معیارهای استاندارد جهانی بسنجیم یا به بیان دیگر، اگر بخواهیم بدانیم با افق‌های ایدئال روزنامه‌نگاری چقدر فاصله داریم، باید مؤلفه‌ها و متغیرهای زیادی را بشماریم. آموزش روزنامه‌نگاری در ایران باید بررسی شود. مهم‌ترین علت انتخاب این مسئله، افزایش روزافزون دانشجویان روزنامه‌نگاری و حتی علاقه‌مندان به روزنامه‌نگاری در نسل سوم است. علاوه بر این، اقتصاد روزنامه‌نگاری، دولتی بودن مطبوعات و استقلال روزنامه‌ها، آسیب‌ها و تهدیدهایی است که از زاویه اقتصادی، حرفه روزنامه‌نگاری را در ایران تهدید می‌کند و از دیگر نکاتی است که باید به آن توجه شود. بر اساس آمارموجود، ‌ حدود ۲۲هزار نفر به حرفه روزنامه‌نگاری اشتغال دارند که ۶هزار نفر از آنان در بخش محتوایی روزنامه‌ها (نویسنده، خبرنگار، تحریریه) فعال هستند. از سوی دیگر، تعداد دانشکده‌های روزنامه‌نگاری نیز افزایش یافته است. اما این سؤال همچنان مطرح است که دلیل رغبت نسل سوم به تحصیل در این رشته چیست؟ در چنین فضایی سؤالات گوناگونی مطرح می‌شود؛ آیا ما توان و امکانات مطلوب برای این کار را داریم و آیا نیاز جامعه به روزنامه‌نگاری این‌قدر زیاد است؟

دکتر کمالی‌پور: در باب جذب نشدن افراد تحصیل‌کرده به روزنامه‌نگاری، ‌علل مختلفی وجود دارد. آموزش‌های تئوریک و عملی از جمله مسائل مهمی است که در بحث آموزش روزنامه‌نگاری در ایران اهمیت دارد. آموزش روزنامه‌نگاری در ایران ضعیف است و با چالش‌های زیادی روبه‌روست. اگر آموزش ارتباطات و روزنامه‌نگاری در ایران را با کشورهای پیشرفته مانند آمریکا مقایسه کنیم، متوجه می‌شویم که در آمریکا برای دانش‌آموزان از دوران دبیرستان، دروس ارتباطات و روزنامه‌نگاری تدریس می‌شود و آنها روزنامه تهیه می‌کنند.

در آنجا حداقل در هفته یک روزنامه توسط دانش‌آموزان و با سرپرستی یک استاد تهیه و منتشر می‌شود؛ در صورتی که چنین کاری حتی در سطح دانشگاهی کشور ما انجام نمی‌شود. برخی دانشگاه‌های آمریکا - مانند دانشگاه میسوری که من از آنجا فارغ‌التحصیل شده‌ام - روزنامه منتشر می‌کردند. این مسئله به دانشجو اجازه می‌دهد در زمینه‌های مختلف (ورزش، کارتون، عکاسی، خبر و...)‌ همزمان با یادگیری دروس تئوری به طور عملی، تئوری‌های آموزش دیده را هم به کار بگیرد.

  • به نظر شما چرا چنین تفاوتی میان فلسفه آموزشی ما و کشوری مانند آمریکا وجود دارد؟

دکتر کمالی‌پور: سواد رسانه‌ای یکی از دلایل این امر است. به دلیل این ویژگی است که تأثیرات رسانه‌ها بر جامعه در امور مختلف زندگی آنها نمود بیشتری دارد. ضعف سواد رسانه‌ای در ایران، خود یک چالش است و در ایران آن‌طور که باید، به رسانه‌ها توجه نشده است. البته ممکن است آمار و ارقام، درصد بالایی را نشان دهد اما کیفیت برنامه‌ها اهمیت دارد. آیا در ایران دانشگاهی هست که دانشجویان روزنامه‌نگاری‌اش روزنامه منتشر کنند؟ ‌همیشه باید تئوری و عمل همزمان اجرا شود تا دوباره‌آموزی انجام شود.

  • این قضاوت شما مبتنی بر این است که می‌توان میان وضعیت ما و غربیان مقایسه کرد. آیا واقعا امکان مقایسه وجود دارد؟

دکتر کمالی‌پور: بله، قابل مقایسه است ولی فاصله زیاد است.  

دکتر فرقانی: اجازه بدهید با این مقدمه وارد بحث شوم که آموزش‌های روزنامه‌نگاری، یکی از مؤلفه‌های روزنامه‌نگاری حرفه‌ای است. آموزش روزنامه‌نگاری در غرب، از زمانی که مطبوعات، تجاری و خبری شدند و از اواسط قرن۱۹ میلادی، متولد شد. به همین منظور لازم بود تا عده‌ای متخصص به آموزش این حرفه بپردازند. از همان زمان تا هم‌اکنون دو نگاه در این‌باره وجود دارد؛ یکی روزنامه‌نگاری‌ای که به بحث آزادی بیان و قلم مربوط می‌شود باید به حرفه‌ای‌ها واگذار کرد. بنا براین دیدگاه نباید برای آنان که وارد این حرفه می‌شوند، محدودیت ایجاد کرد. نگاه دیگر این است؛ در صورتی که به دنبال روزنامه‌نگاری حرفه‌ای باشیم، ‌ باید شاخصه‌ها و مؤلفه‌هایی را در اختیار داشته باشیم؛ یکی از این مؤلفه‌ها، آموزش است. بنابراین ما برای ورود افراد غیرآموزش‌دیده محدودیت ایجاد نمی‌کنیم ولی حق تقدم با کسانی است که برای این حرفه آموزش دیده باشند؛ زیرا آنها می‌دانند که چگونه حق مردم را در زمینه دسترسی همگانی اطلاعات به مردم، تامین کنند و چگونه این اطلاعات را به‌عنوان حیاتی‌ترین کالای مورد نیاز بشر امروز بسته‌بندی کنند و به متقاعدکننده‌ترین شکل ممکن در اختیار مخاطب قرار دهند. بنابراین روزنامه‌نگاری هم مانند همه حرفه‌ها باید ۲ ویژگی داشته باشد؛ ۱ – تخصص داشته باشد و ۲ - تحت حاکمیت ضابطه و قانون عمل کند و تخطی از آن جرم محسوب شود.

من فکر می‌کنم در مجموع، نگاه دوم، نگاه متعادل‌تری است؛ یعنی کسی را از حق ورود به این حرفه (به دلیل اینکه روزنامه‌نگاری با حق آزادی بیان و حق دسترسی به اطلاعات سر و کار دارد) محدود کرد اما کار حرفه‌ای را باید صرفا به حرفه‌ای‌ها واگذار کرد.
نکته قابل اشاره این است که از سال۱۳۱۸ اولین دوره‌های آموزش روزنامه‌نگاری توسط مؤسسه «پرورش افکار» در ایران ارائه شد تا اینکه در سال‌های بعد، در دانشگاه تهران دوره‌های ۴ساله کارشناسی راه‌اندازی می‌شود و تا سال۱۳۴۶ که اولین دانشکده ارتباطات و روزنامه‌نگاری در ایران تشکیل می‌شود،   از مجموع مؤلفه‌های روزنامه‌نگاری حرفه‌ای فقط یک بعد مورد توجه قرار گرفت. به بیان دیگر، ما مؤلفه‌های روزنامه‌نگاری را آموزش، استقلال حرفه‌ای، امنیت شغلی، ‌ استقلال اقتصادی و... می‌دانیم. ما چقدر به این مؤلفه‌ها رسیده‌ایم؟ ما پارامترهای دیگر را به دلیل تداخل با عرصه سیاست، کنار گذاشته‌ایم اما آموزش را که با عرصه سیاست تداخل نداشته، ضمن پرداختن و برجسته کردن، مورد انتقاد قرار داده‌ایم؛ زیرا دانشجویی که از دانشکده روزنامه‌نگاری فارغ‌التحصیل می‌شود، روزنامه‌نگار خوبی نیست. هر کس در رشته‌ای مانند علوم سیاسی فارغ‌التحصیل می‌شود، سیاستمدار خوبی نمی‌شود. در روزنامه‌نگاری هم همین‌طور است. مگر تضمینی وجود دارد؟ مگر ما صاحبان استعداد در روزنامه‌نگاری را آموزش داده‌ایم؟ و مگر آموزش می‌تواند در مورد هر کسی معجزه کند؟ آموزش زمانی که با استعداد، علاقه و انگیزه‌های لازم در خود فرد توأم شود، می‌تواند جواب دهد. با یک تفکر خوشبینانه در مدت ۱۷۰سال گذشته، ‌ ما حدود نیم‌قرن آموزش روزنامه‌نگاری داشته‌ایم؛ ۱۲۰سال آموزش نداشته‌ایم. مشکل این است که ما فقط به یک مؤلفه توجه کرده‌ایم، در حالی که وقتی آموزش روزنامه‌نگاری می‌دهیم، باید برای نمونه، یک روزنامه آموزشی و پژوهشی هم داشته باشیم. اگر هم بخواهیم روزنامه داشته باشیم، باید با هزار و یک پیچ و خم و مانع سیاسی برخورد کنیم. در مرحله بعد باید به این سؤال پاسخ دهیم که ما چقدر مستقل یا وابسته هستیم. چرا وابسته‌ایم؟ چه عواملی موجب وابستگی می‌شود؟ رابطه ۳رأس مثلث رسانه، مردم و حکومت، چگونه تعریف شده است؟
اینکه آموزش - بنا به دلایل ذکر شده - معجزه نمی‌کند، به این دلیل است که فقط یک پایه از ۴پایه میز وجود دارد. با این حال، لازم است در قالب آموزش‌های روزنامه‌نگاری بایدها و نبایدها و ‌اصول و متدهای علمی را آموزش دهیم. اما همان‌طور که آقای دکتر کمالی‌پور فرمودند، دانشجوی روزنامه‌نگاری وقتی که فارغ‌التحصیل می‌شود، نه تحریریه روزنامه را دیده و نه در این زمینه تجربه دارد. به ما می‌گویند چرا روزنامه‌نگاری رادیو و تلویزیون را دایر نمی‌کنید؟ ‌ وقتی هیچ‌گونه امکانی برای آموزش و کسب تجربه نداریم، ایستگاه رادیویی و تلویزیونی برای آموزش نداریم و زمینه‌ای هم برای کارآموزی دانشجویان وجود ندارد، چگونه فقط با آموزش تئوریک، روزنامه‌نگار تربیت کنیم؟
بنابراین از یک طرف جذب دانشجویان با معیارهای سیاسی صورت می‌گیرد و از طرف دیگر به دلیل عدم کارایی بالای فارغ‌التحصیلان دانشگاه، خیلی از آن استقبال نمی‌شود و در نهایت موجب سرخوردگی می‌شود.
در دوره‌ای به‌سر می‌بریم که زندگی ما در فضای رسانه‌ای، شناور است. حتی در کشور ما با اینکه هنوز رسانه‌ها به میزان مقبولی از اقتدار و تسلط اجتماعی نرسیده‌اند، باز هم چنین واقعیتی وجود دارد و به هیچ‌وجه فضای امروز جامعه ما با گذشته قابل مقایسه نیست. این فضا نه فقط از بعد تولد و رشد روزنامه‌نگاری الکترونیک در کنار روزنامه‌نگاری سنتی بلکه از نظر تنوع مطبوعات و نیز از نظر ایستگاه‌ها و فرستنده‌های رادیویی جهانی هم تغییر کرده است. به هر حال، ما با حرکت در این فضای جهانی به نوعی در یک فضای رسانه‌ای شناور هستیم و این امر مستلزم داشتن دانش و سواد رسانه‌ای است.
در فضای موجود - که آموزش روزنامه‌نگاری را در مدارس نداریم - روزنامه دیواری دانش‌آموزی هم جدی گرفته نمی‌شود و نشریات دانشجویی هم بیشتر از آنکه تمرین کار روزنامه‌نگاری باشد، تمرین کار سیاسی است. به نظر من، علل این امر نبود زیرساخت است؛ زیرا دانش‌آموز فارغ‌التحصیل دبیرستان با رسانه، ارتباطات و روزنامه‌نگاری بیگانه است. با نگاهی عمیق درمی‌یابیم که این مسئله در کشور ما پیچیده است.

  • در این حرفه، ما شاهد افراد موفقی هستیم که آموزش ندیده‌اند و البته گاه موفق‌تر از افراد آموزش‌دیده هستند. آیا با استناد به اینکه بسیاری از فعالان سیاسی در کار روزنامه‌نگاری از بسیاری از تحصیل‌کردگان این رشته موفق‌ترند، می‌توان گفت که باید «تجربه روزنامه‌نگاری» را در نظر بگیریم و نه آموزش صرف را؟

دکتر فرقانی: در باب این نکته که افراد آموزش‌ندیده و سیاسی‌ها در این حرفه موفق‌ترند، باید بگویم این مسئله به دلیل وجود یک نوع بیماری حاکم بر فضای سیاسی و رسانه‌ای است. متأسفانه عدم سلامت فضای سیاسی و رسانه‌ای موجب برهم زدن وضعیت موجود شده است؛ زیرا سیاسیون به نوعی به رانت منابع معتبر وصل هستند.

نکته دوم این است که فضای فعالیت سیاسی آن‌چنان که باید به صورت نهادمند فراهم نبوده است؛ بخشی در قالب مبارزه سیاسی و بخش دیگر در قالب حزب صورت می‌گیرد. در صورتی که باید این حوزه‌ها از یکدیگر تفکیک شود (یکی از ویژگی‌های کشور توسعه‌یافته، افتراق یافتگی نقش‌ها و کارکردهاست)، در حالی که در جامعه ما درهم تنیدگی وجود دارد و در نتیجه برای اینکه یک عنصر سیاسی بتواند فعالیت‌های خود را پیش ببرد، ناگزیر به وارد شدن در عرصه روزنامه‌نگاری است. ولی درباره این نوع فعالیت به دلیل عدم تداوم آن نمی‌توان قضاوت منطقی کرد و بنابراین به عنوان یک مکتب روزنامه‌نگاری شناخته نمی‌شود. من نمی‌خواهم بین عرصه روزنامه‌نگاری و قدرت تفکیک قائل شوم ولی وقتی شما وارد عرصه روزنامه‌نگاری می‌شوید، به نوعی وارد حوزه قدرت شده‌اید؛ زیرا قدرت به معنای ساختار مستقل سیاسی در جامعه است. در نتیجه با ورود شما به عرصه قدرت، باید خطرپذیر (ریسک‌پذیر) باشید تا بتوانید تنش‌ها را پشت سر بگذارید. به‌رغم اینکه روزنامه‌نگاری می‌گوید ما با سیاست کاری نداریم ولی در واقع چنین نیست و این فقط یک بحث غیرواقع‌بینانه است.

  • جناب آقای صدیقی، آقای دکتر فرقانی در ابتدای بحث به ۲مؤلفه برای رسیدن به حرفه روزنامه‌نگاری اشاره کردند؛ یکی آموزش و پژوهش و دیگری اقتصاد روزنامه‌نگاری. ایشان به طور خاص به ۵مؤلفه اشاره کردند و به تعبیر ایشان، این مؤلفه‌ها در حکم یک میز است که باید همه ستون‌ها و پایه‌هایش را در نظر گرفت. انتقاد ایشان این بود که چرا در سال‌های گذشته، فقط به آموزش توجه شده، در حالی که بدون ۴مؤلفه دیگر (استقلال حرفه‌ای، امنیت شغلی، اقتصاد حرفه‌ای و اخلاق حرفه‌ای) نگاه ما ناقص است. در حال حاضر، با توجه به سابقه شما، اولویت را در چه مؤلفه‌ای می‌بینید؟

فریدون صدیقی: به نظر من همه مؤلفه‌هایی که دکتر فرقانی نام بردند، در این مسئله دخالت دارد. هر یک از این مؤلفه‌ها در موقعیت و شرایط خاص اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بر دیگری غلبه می‌یابد. البته در جامعه‌ای که از نظر مناسبات اجتماعی، سیاسی و آموزشی متعادل‌تر و متوازن‌تر باشد، ‌ گردهم‌آمدن همه عناصر برای رسیدن به روزنامه‌نگاری حرفه‌ای و سپس تربیت روزنامه‌نگاری حرفه‌ای مقدور است. اما به نظرم ذکر این نکته ضروری است که خاستگاه اولیه روزنامه‌نگاری ادبیات داستانی، ‌ داشتن قریحه و استعداد شگفتی است که موجب می‌شود عرصه روزنامه‌نگاری به هنر و ادبیات نزدیک شود. از این زاویه اگر نوع انتخاب ما برای دانشجو مبنی بر این مؤلفه باشد، ‌یعنی در صورتی که مانند دانشکده هنر، نمایش و موسیقی پس از کسب رتبه علمی نیاز به مصاحبه باشد، ‌در آن صورت استعداد افراد تا حدودی تشخیص داده می‌شود که البته در کشور ما این اتفاق نمی‌افتد.

اگر شما مشاهده می‌کنید که با توجه به تعدد رسانه‌های موجود، تعداد ‌افراد علاقه‌مند به روزنامه‌نگاری زیاد است، ‌ به نظر من این نشان‌دهنده این است که ورود ما به این حوزه اساسا نادرست و موردی و مناسبتی بوده است. بخش دیگری از آن به انتخاب موقعیت و شرایط اجتماعی در فضای موجود برمی‌گردد که جوان‌های امروز در آن معلق هستند. برخی از جوان‌ها به شهرت اهمیت می‌دهند و ابتدا دوست دارند بازیگر شوند اما پس از مدتی ناگهان تصمیم می‌گیرند مثلا فوتبالیست شوند تا در کنار شهرت، ‌پول هم به دست آورند ولی سرانجام تصمیم می‌گیرند به دلیل جذابیت، ماجراجویی، تلاش و تکاپوی این حوزه وارد عرصه روزنامه‌نگاری شوند. به دلیل عدم گذر از آزمون، تعداد زیادی از این افراد وارد مراکز آموزشی می‌شوند؛ در حالی که فقط درصد کمی از آنها بنیه اولیه و دانش و مهارت لازم برای این حرفه را دارند. متأسفانه دانشجویی که وارد این عرصه می‌شود، فرق روزنامه و مجله را نمی‌داند که البته این برخاسته از نوع نظام آموزشی ماست؛ همان نظام آموزشی‌ای که هیچ کمک و بسترسازی‌ای برای اینکه چه کسی و با چه گرایشی وارد چه حوزه‌ای شود، ‌ نمی‌کند. به نظر من ـ که روزنامه‌نگاری کار ۳۵ ساله من است ـ روزنامه‌نگاری در ایران برای بقا و استمرار خودش شبیه بند بازی است. یک موضوع مهم در تداوم این حرفه امنیت شغلی است؛ ‌ شما می‌توانید یک روزنامه‌نگار حرفه‌ای باشید که البته حرفه‌ای بودن شما تأمین‌کننده شما از حیث مالی نیست. عدم امنیت شغلی و ‌حرفه‌ای موجب می‌شود ما در افت و خیزهایی قرار بگیریم که بخشی از آن به دلیل ورودی‌های غیرحرفه‌ای است.
علاوه بر این، بخش دیگری از مشکل به این موضوع برمی‌گردد که شکل‌گیری رسانه‌ای ما شکل‌گیری غیرحرفه‌ای است. وقتی مدیر رسانه آگاه نیست و رسانه را نمی‌شناسد، گزینه‌های بعدی نمی‌تواند به استمرار، پایداری و مخاطب شناسی کمک کند. خلاصه اینکه مشکل در نظام آموزشی ماست. منظور از نظام آموزشی هم فقط سیستم‌های رسمی نیست. مشکل در نقطه آغاز است. پدرخانواده‌ای که کتاب و روزنامه نمی‌خواند و رسانه‌ای وارد خانه نمی‌کند و با این پدیده بیگانه است، چگونه می‌تواند در شکل‌گیری علایق فرزندانش در آینده تأثیر بگذارد؟

  • گفتید که یکی از وجوه روزنامه‌نگاری ادبیات است و ادبیات هم یک عنصر خلاق و تقریبا غیرقابل تعلیم است. اگر مبنا را بر ادبیات بگذاریم، ‌آیا می‌توانیم بگوییم که در واقع در روزنامه‌نگاری عناصر قابل تعلیم وجود ندارد یا خیلی کم وجود دارد؟

فریدون صدیقی: من مبنا را بر ادبیات می‌گذارم ولی نکته‌ای که شما به آن اشاره کردید، به تکنیک‌ها و مهارت‌ها برمی‌گردد. اگر قریحه آغازین و اولیه وجود نداشته باشد، شما فقط می‌توانید «تکنیسین روزنامه‌نگاری» شوید. آن قریحه به شما فرصت می‌دهد که دریابید از چه دریچه‌ای به پدیده نگاه می‌کنید و ظرفیت‌ها و تکنیک به شما مهلت و مجال می‌دهد که بتوانید یک موضوع کهنه را نو کنید. من در اینجا اشاره کنم به ایده نسلی که روزنامه‌نگاری را فقط سیاسی می‌دانند؛ همچنان‌که سینما، فوتبال، اقتصاد و خیلی چیزهای دیگر را هم سیاسی می‌بینند و در نتیجه همه را از یک دریچه می‌نگرند. این گروه جمع دیگر را - که خارج از حوزه سیاسی کار می‌کنند– روزنامه‌نگار نمی‌دانند زیرا تلقی و تصور آنها از روزنامه‌نگاری، تحقق سیاست و رسیدن به قدرت است. اگر بین آن جمع توفیقاتی دیده می‌شود، میان کسانی است که ظرفیت‌های درونی و ماندگار آنها و نقطه عزیمت‌شان ادبیات یا آن دانشی است که در خدمت آن اتفاق قرار می‌گیرد. کسانی که در حوزه ادبیات موفق نیستند، در حوزه سیاست هم موفق نیستند. نکته دوم این است که نویسنده مطبوعات بودن با روزنامه‌نگاربودن تفاوت دارد. یک نفر می‌تواند در خانه بنشیند و برای روزنامه مقاله بنویسد و البته به عنوان روزنامه‌نگار شناخته شود. من نمی‌توانم بپذیرم که یک نماینده مجلس - که تخصص‌اش چیز دیگری است - یک رسانه درست کند و ما او را روزنامه‌نگار بنامیم.

  • آقای دکتر شکرخواه قبل از اینکه نظر خود را بیان کنید که کدام‌یک از این مؤلفه‌ها ما را به روزنامه‌نگاری حرفه‌ای نزدیک می‌کند، خوب است در این باره بحث کنیم که وضعیت روزنامه‌نگاری ایران با متوسط حرفه‌ای جهانی آن چقدر فاصله دارد و درحال‌حاضر وضعیت این حرفه در کشور ما چگونه است؟

دکتر شکرخواه: من می‌خواهم موضوع را از گره خوردگی در چهارچوب ایرانی خارج کنم. آقای دکتر کمالی‌پور - که فارغ‌التحصیل دانشگاه میسوری هستند - به نکته خوبی اشاره کردند. دانشگاه میسوری - که در سال ۱۹۰۸ تأسیس شد - اولین مدرسه روزنامه‌نگاری در آمریکاست. اما طبق تازه‌ترین تحقیقات آمریکا، ‌ میسوری متهم اول است تا به مدارس روزنامه‌نگاری جدید در آمریکا برسیم و همه آنها به یک دلیل مشترک چنین وضعیتی دارند زیرا هیچ‌کدام شکل‌دهنده صنعت نشده‌اند و کماکان در اختیار اهداف صنعت هستند. من می‌خواهم بگویم که داستان روزنامه‌نگاری در کشور ما هم از داستان کشورهای دیگر جدا نیست. اگر روزنامه‌نگاری را به جز مفهومی که دکتر صدیقی معرفی کرد بدانیم، من یک وجه دیگر به آن اضافه می‌کنم و می‌گویم اگر روزنامه‌نگاری را دیالوگ جامعه با خودش بدانیم، بعضی‌ها این دیالوگ را دوست ندارند. ‌در اینجا تفکیکی بین قدرت و روزنامه‌نگاری پیش می‌آید. من عامل بازدارنده و مانع بزرگ روزنامه‌نگاری را قدرت می‌دانم؛ قدرت گاه خود به شکل فرهنگی و زمانی سیاسی و اقتصادی مانع تراشی می‌کند.

اما درباره اینکه فاصله ما چقدر است، باید بگویم با مراجعه به مبنای مشترکی که به آن اشاره کردم (شکل‌ندادن به صنعت و پیرو آن بودن)، من اضلاع این سرنوشت مشترک را به ۳بخش تقسیم می‌کنم؛ استاد روزنامه‌نگاری، روزنامه‌نگار و دانشجو. به عنوان یک معلم ابزارها بسیار آزاردهنده است و کمبودهایی وجود دارد. به عنوان یک روزنامه‌نگار نیز بسیار آزار می‌بینم؛   به دلیل ابزارهایی که باید باشد تا کار راحت و سریع تر انجام شود ولی وجود ندارند. به عنوان دانشجو هم در ۲ حوزه زبان و فلسفه روزنامه‌نگاری احساس خلأ شدید می‌کنم. در واقع به زبان علمی باید بگویم جای «مطالعات رسانه‌ای» خالی است.
اما در حوزه آموزش، من وضعیت امروز را خیلی بهتر از دیروز می‌دانم. این موضوع فقط مربوط به تجربه ایرانی نیست بلکه به زندگی عمومی روزنامه‌نگاری در جهان مربوط است. امروز جهان به دلیل وجود ابزارهای گسترده، ارتباطی‌تر شده است. ما اسیر جغرافیای خانه خودمان نیستیم. ارتباطات بیشتر از گذشته است. با آمدن تلفن همراه ارتباطات خانه به خانه به ارتباطات نقطه به نقطه بدل شده است. بنابراین ما همیشه در دسترس هستیم و این ارتباطی‌تر شدن جهان به جریان آموزش روزنامه‌نگاری شتاب بیشتری بخشیده است. دانشجوی روزنامه‌نگاری، امروز اطلاعات مورد نیاز خود را راحت‌تر از دیروز به دست می‌آورد ولی این به آن معنا نیست که اطلاعات‌اش تازه‌تر است. اگر روزنامه‌نگاری را - چه در قالب خبر و چه در قالب گزارش - روایتگری بدانیم، به محض اینکه رنگ انتقاد به خود بگیرد یا ترجیح دهد که این روایتگری را در طلب کشف و گسترش یک فضای دموکراتیک‌تر قرار دهد، حتماً مانع به وجود می‌آید. اما این موانع طبیعی است و مسئله این است که با چه تمهیداتی از آن عبور کنیم.

دکتر فرقانی: در مورد اینکه ما در کجای دنیا هستیم، فکر می‌کنم ما به لحاظ آموزش و تجربه و تکنیک روزنامه‌نگاری چیزی کم نداریم؛ آنچه کم داریم شرایط و مقتضیات است؛ اینکه روزنامه‌نگار چگونه بتواند از حقوق اجتماعی مردمش دفاع کند و در خدمت ارتقای کیفیت زندگی انسان و آگاهی و هوشیاری او باشد. من مجموعه این عوامل را روزنامه‌نگاری می‌نامم؛ نه فقط اینکه سبک هرم وارونه را بداند و شیوه لید و خبر نوشتن بلد باشد؛ مهم این است که همه این‌ تکنیک‌ها در خدمت تأمین محتواهای فرهنگی باشند.

  • یعنی اگر ما تفاوتی میان دانش و بینش در علوم انسانی قائل شویم و تکنیک‌ها را دانش بدانیم، آیا به اعتقاد شما در بینش ضعف داریم؟

دکتر فرقانی: بله، و مرز بین دانش و بینش در همه عرصه‌ها تحقق می‌یابد. یک جامعه توسعه‌یافته در همه ابعاد توسعه یافته است ولی در یک جامعه توسعه نیافته نمی‌توان توقع داشت که در حوزه روزنامه‌نگاری کاملا توسعه یافته باشد. اگر آموزش و شرایط اجتماعی، ‌ سیاسی و فرهنگی توسعه یافته داشته باشیم، آنگاه می‌توانیم انتظار روزنامه‌نگاری توسعه یافته را داشته باشیم.   حوزه روزنامه‌نگاری از بقیه حوزه‌ها ارتزاق می‌کند بنابراین نباید ارتباط آن را با دیگر متغیرهای فرهنگی فراموش کرد.

فریدون صدیقی: فراموش نکنید که بخشی از این حرفه - که درگیر آن هستیم - از سر اتفاق است. اگر اتفاق توأم با علاقه و استعداد و دریافت از مناسبات اجتماعی باشد، در آن حرفه باقی می‌مانیم و به آن استمرار می‌بخشیم. حالا چرا از سر اتفاق است؟ زیرا آموزش درست و قاعده‌مند نیست.

دکتر کمالی‌پور: من با آنچه دوستان گفتند، موافق هستم و تاکید می‌کنم آزادی مطبوعات شرط اول و اساسی توسعه‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است و در این میان، رسانه‌ها نقش بسیار مهمی دارند. ما نمی‌توانیم رسانه‌ها را از سیاست و فرهنگ جدا بدانیم زیرا اینها در هم ادغام هستند. در ایران سیاست روی رسانه تأثیرگذار است اما در غرب، نهادهای اقتصادی. یکی از دلایلی که دانشجویان دانشگاه میسوری اقدام به انتشار روزنامه می‌کنند، این است که یکی از بزرگ‌ترین غول‌های رسانه‌ای آمریکا به نام «تنت» در آنجا سرمایه‌گذاری کرده است؛ به طوری که یکی از ساختمان‌های دانشکده روزنامه‌نگاری این دانشگاه به نام تنت نامگذاری شده است؛ از طرف دیگر تبلیغات روزنامه دانشگاه، مخارج آن را تأمین می‌کند و حتی می‌تواند به دانشگاه پول بدهد.

  • شما تاثیرگذاری اقتصاد بر روزنامه‌نگاری را آسیب نمی‌دانید؟

دکتر کمالی‌پور: تا حدی آسیب است اما تاثیر سیاست نسبت به اقتصاد بیشتر است. سیاست مرزها را تعیین می‌کند ولی در غرب آزادی نسبی وجود دارد. من در اینجا می‌خواهم از رابطه‌ها صحبت کنم. آنچه وجود ندارد نه فقط در زمینه رسانه‌ها و آموزش بلکه ایجاد رابطه‌های سالم و سازنده است. من لزومی برای اجازه دولت مبنی بر انتشار روزنامه نمی‌دانم؛ این مسئله در دنیای دیجیتال امروز معنا ندارد.

  • ولــی یــکـی از وجـوه روزنامه‌نگاری پیداکردن راهی برای دورزدن موانع است. سؤال این است که چرا باید بر مطالبی تاکید کرد که همه ساختارها علیه آن واکنش نشان می‌دهند؟ این دیدگاه که ما باید همه حوزه‌ها را پوشش بدهیم، فقط یک دیدگاه است که البته دیدگاهی ایدئال است.

دکتر فرقانی: شما به ایدئال اشاره کردید. ما هیچ‌جا به ایدئال نمی‌رسیم. ایدئال بودن و حرکت در آن مسیر خوب است. دور زدن و مقابله نکردن با مشکلات و چالش‌های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی اشکالی ندارد. مگر چقدر می‌توان دور زد و چقدر می‌شود آن را پذیرفت؟ در این دورزدن‌ها مجبورید اولویت‌هایی را به حاشیه برانید و مسائل فرعی را جلو بکشید. آیا شما می‌توانید نقش اجتماعی خود را ایفا کنید؟ اینها تضادهایی است که وجود دارد. از یک طرف منافع اجتماعی را می‌بینید و از طرف دیگر مقتضیات را؛ باید بین اینها بالانس ایجاد شود.

دکتر شکرخواه: ویلیام فالکنر در تعریف قصه می‌گوید «قصه در واقع درگیر ساختن قلب انسان‌ها با خودشان است». این مسئله در روزنامه‌نگاری هم هست. به نظر من ما باید کاری کنیم که روح و احساس و قلب انسان‌ها را با خودشان درگیر کنیم. اما بحث در این است که قلب چگونه به غلیان درمی‌آید؟ با تصاویری که من نویسنده به آن می‌دهم تا قلب را درگیر آن اتفاقات بکنم. در روزنامه‌نگاری ـ خواسته یا ناخواسته ـ وسعت دموکراسی و وسعت تجربه و کشف، درست با وسعت جغرافیای انتقادی روزنامه‌نگاری برابر است؛ یعنی اگر فکر کنیم روزنامه‌نگاری نباید این کارکرد را داشته باشد، ‌اشتباه کرده‌ایم  به دلیل اینکه قلب درگیر نمی‌شود و به غلیان درنمی‌آید زیرا این وظیفه را به ما سپرده‌اند که امتداد چشم و حواس مردم باشیم و این حرفه ماست و انتظار دیگری از ما نمی‌رود. به نظر من، روزنامه‌نگاری حتی در تبیینی‌ترین صورت خودش هم کارکرد انتقادی دارد اما اینکه در ارائه تصویرهای انتقادی، فقط برخورد مستقیم تنها چاره کار است، بحث دیگری است.

  • انسان برای شناسایی درد به پزشک مراجعه می‌کند. منتقد سیاسی - که گاهی اوقات در جامه روزنامه‌نگار وارد جامعه می‌شود - بدون گرفتن اجرت، بیماری نظام اجتماعی را تشخیص می‌دهد. چرا در جامعه ایرانی با اینکه منتقد و روزنامه‌نگار هیچ پولی دریافت نمی‌کنند اما برخورد  با ۲ قشر پزشک و منتقد متفاوت است. آیا این به دلیل ضعف سواد رسانه‌ای است.

فریدون صدیقی: دکتر کمالی‌پور اشاره کردند که در دانشگاه میسوری، اقتصاد به عنوان حامی، اجازه حرکت و تولید روزنامه را می‌دهد نه سیاست. به نظر من، سیاست اقتصاد را تولید می‌کند و گاهی هم اقتصاد، سیاست را تولید می‌کند و این دو از یکدیگر جدا نیستند. هر جا که رسانه‌ای تولید شود، بحث قدرت، سیاست و اقتصاد مطرح می‌شود. در واقع آزادی (بیان و پیام) ماحصل کار رسانه‌ای و تابعی از رفتار نظام است. وجود آزادی در هر کشور به اندازه‌ای است که موجب تهدید نظام و سیستم موجود نشود و به محض احساس تهدید نظام، جلوی آزادی گرفته می‌شود؛ مثل ماجرای واترگیت که۲ روزنامه‌نگار خواستند از یک اتفاق خبط و خطایی رازگشایی کنند. خب چه اتفاقی می‌افتد؟ مگر کل نظام سرمایه‌داری آمریکا را زیرسؤال می‌برد؟ به هیچ وجه. مسئله فقط این است که قدرت از دست یک حزب به حزب دیگری سپرده شود. در بخشی از جهان، گاهی از انتقادها (به دلیل عدم درک مدیریت جامعه یا عدم درک تولیدکننده رسانه) این تلقی به وجود می‌آید که نقد قرار است موجب جابه‌جایی یا فرو ریختن کل نظام شود. مسلما آزادی به قدری وجود دارد که موجب تهدید سیستم و نظام نشود اما به محض تهدید نظام، جلوی آزادی گرفته می‌شود. ظرفیت آزادی‌ها در همه جای جهان تابعی از قدرت تحمل مدیریت جامعه است. چه بسا در کشورهایی مانند آمریکا و سوئیس روزنامه نگارهایشان از روزنامه‌نگاران کشور ما بیشتر منتقد دولت خود باشند و البته آن روزنامه‌نگاران از ظرفیت کارآفرینی و اطلاع‌رسانی کشورشان ناراضی باشند. در همه جای دنیا، آزادی تابعی از مدیریت نظام موجود است و البته این مدیریت به دانش و سواد عمومی جامعه بستگی دارد. فهم و سواد از نظر من یعنی فهم دیروز و درک امروز که برای رسیدن به فردا اهمیت دارد.
در مورد اینکه چرا جامعه، پذیرای دیدگاه‌های مثلا صنف پزشک است اما منتقد را پذیرا نیست، باید بگویم که این امر به خصلت‌ها و فرهنگ جامعه برمی‌گردد. اساسا جامعه ما تحمل انتقاد را ندارد زیرا هر یک از افراد، خود را یک جهان و ترکیبی از دانش‌های مختلف و تافته جدا بافته می‌داند. متاسفانه هنوز در جامعه ما تخصص جای خود را پیدا نکرده و در نتیجه به دلیل عدم قرار گرفتن افراد در جایگاه‌های خود، مثلا لیسانسیه تاریخ رئیس بیمارستان می‌شود. من گزارشی در مورد دانش آموزان المپیادی خواندم که این گروه از دانش‌آموزان محصول یک حرکت هستند و ارتباطی با نظام آموزشی ندارند و در واقع یک استثنا هستند؛ چرا که از این سو می‌بینیم که یکی از معضلات نظام آموزشی ما، افت تحصیلی و ترک‌تحصیل است.

دکتر فرقانی: حوزه علوم پزشکی متعلق به علوم تجربی است و با تجربه و ملموسات در ارتباط است. اما حوزه علوم اجتماعی حوزه محسوسات است. بنابراین قرائت‌ها، دیدگاه‌ها و نظریات مختلف در این حوزه جریان دارند که هر یک در موقعیتی خاص بر اریکه قدرت می‌نشینند. بنابراین، یک نظر واحد در مورد امور اجتماعی وجود ندارد زیرا این حوزه با فهم و درک و بینش مرتبط است نه با ملموسات. در حوزه اجتماع و فرهنگ هم مسائل غیر ملموس هستند و درمان آن نیز زمان‌بر است؛ یعنی وقتی شما برای یک مشکل اجتماعی- فرهنگی راه‌حلی می‌یابید و به اجرا می‌گذارید، ممکن است نتایج آن در دوره زندگی شما بروز نکند. بنابراین اساسا قیاس حوزه انتزاع و تجربه با هم متفاوت است.

دکتر کمالی‌پور: من با آقای صدیقی و دکتر فرقانی موافق هستم که واقعا بیشتر چالش‌های ما ریشه فرهنگی دارند. هر زمان، هر نظام که احساس خطر کند، به طور یقین از خود واکنش نشان می‌دهد (البته شدت و ضعف دارد و آزادی هم نسبی است). در رابطه با سؤالی که در مورد پزشک و منتقد کردید باید بگویم که امکان ندارد مشکلات فرهنگی را زیر میکروسکوپ بگذاریم و از آنها عکس‌برداری کنیم؛ مشکلات فرهنگی خیلی پیچیده و زمان‌بر هستند. بنابراین باید با شناسایی مشکلات و برنامه‌ریزی برای آنها، با صرف وقت لازم درصدد رفع آنها برآییم.

  • آیا تشخیص این مشکلات وظیفه متخصصان علوم انسانی نیست؟

دکتر کمالی پور: فرهنگ، اقتصاد، سیاست و ارتباطات دارای رابطه تنگاتنگی با یکدیگر هستند. در نفوذ شرکت‌های فراملی بر محتوای رسانه شکی نیست ولی در کشورهای توسعه‌یافته، در «رسانه‌های عمومی» موضوعات انتقادی را چاپ نمی‌کنند ولی در مجله‌هایی که عمومی نیستند و صداها و گفته‌های مختلف وجود دارد، این امکان هست. ضمنا اینترنت هم ابزار خوبی برای انتشار دیدگاه‌های افراد است. برای من معیارهایی وجود دارد اما نمی‌دانم درکشورهای در حال توسعه مانند ایران، چرا تا این حد حساسیت روی روزنامه‌های تیراژ پایین وجود دارد و چرا بر روزنامه‌های تیراژ پایین تکیه می‌شود. وقتی رسانه‌های غالب مانند صدا و سیما در دست سیستم است، به نظر من انتقاد سازنده مفید است و در صفحات روزنامه جای صفحه انتقادات خالی است.

  • اصولا برای قدرت، اینکه تیراژ روزنامه چقدر است، اهمیت ندارد بلکه شکل‌گیری گفتمان مهم است، نه شیوع آن. از طرف دیگر حکومت فکر می‌کند با اینکه تیراژ روزنامه پایین است اما آن روزنامه در هر حال مخاطبانی دارد و ممکن است افراد فرهیخته‌ای هم باشند.

دکتر کمالی‌پور: نه‌خیر، به نظر من اینجا بحث اصلا تیراژ نیست بلکه بحث این است که انتقادها با ابزار روزنامه چگونه عمومیت و انتقال پیدا می‌کنند. اگر در موضوعی عده زیادی موافق یا مخالف نباشند، بحران و مشکلی به وجود نمی‌آید. اگر موضوعی در قالب انتقاد از یک روزنامه کم تیراژ شروع ‌شود و سپس عمومیت پیدا کند، ‌نشان‌دهنده مشکلی است که باید روی آن کار شود و روزنامه‌نگار آن را به شیوه خود مطرح می‌کند. به نظر من این خدمتی است که روزنامه‌نگاری به جامعه می‌کند.

دکتر فرقانی: هر گفتمانی، ‌ پادگفتمان خود را تولید می‌کند؛ یعنی گفتمانی نداریم که دچار گفتمان رقیب نباشد. اگر چنین نباشد، یا باید در رسالت گفتمان شک داشت یا باید به برخورد گفتمان‌های رقیب توجه کرد. عاقبت رضا شاه به این علت ذلت‌بار شد که با سرکوب مخالفان، دیگر مخالفی نداشت و اطرافیان او همگی مدح و ثنایش را می‌گفتند. او نیز چنین می‌اندیشید که همه چیز در بهترین وضعیت ممکن است بنابراین زمانی که پس از تبعید او، مردم به خیابان‌ها آمدند و تظاهرات کردند، تعجب کرد که چگونه قبل از آنها هیچ مخالفی وجود نداشت و حالا یکباره همه مخالف شدند. علت آن است که فرصت و مجال برای مخالفت به آنها داده نمی‌شد بنابراین ما باید درجه‌ای از انتقاد را بپذیریم.

فریدون صدیقی: مخالفت‌ها، ‌ تضادها و برخوردها با رسانه‌ها لزوما کارکرد سیاسی ندارند؛ یعنی ممکن است شما در مورد میز و صندلی، مجله‌ای منتشر کنید اما همان نشریه فقط به پشتوانه اسپانسر مالی حوزه کارکردش فعالیت می‌کند. فرض کنید فلان نشریه مربوط به حوزه چرم و کفش تا زمانی می‌تواند به فعالیت خود ادامه دهد که بتواند جذب آگهی کند. این نشریات هم مانند نشریات سیاسی پس از مدتی با اعتبار مخاطب‌سازی خود می‌توانند با حداقل درآمد به فعالیت خود ادامه دهند. پس این مخاطرات فقط محدود به حوزه سیاست و مهندسی افکار عمومی نیست؛ حتی در حوزه قدرت اقتصادی ممکن است مجله‌ای که مثلا به صنعت چرم و تولید کیف و کفش می‌پردازد، نتواند به بعضی از مناسبات اجتماعی انتقاد کند. به طور عموم هر جا که رسانه به قدرت‌ تلنگری بزند، در آن هنگام قدرت واکنش نشان می‌دهد.

  • در بسیاری از کشورهای در حال توسعه روزنامه‌نگارها وقتی در حوزه قدرت قرار می‌گیرند، این محدودیت را برای احزاب ایجاد می‌کنند و پس از آن یک نتیجه‌گیری اشتباه می‌کنند که جنس و ساختار قدرت بدین گونه است. در حالی که به واقع چنین نیست؛ در بسیاری کشورهای پیشرفته حداقل آزادی مطبوعات پذیرفته شده است. آقای دکتر فرقانی فکر نمی‌کنید که این گفتمان در ایران نهادینه نشده است که به استقلال حرفه‌ای و نقش حرفه‌ای آنها بها بدهند.

دکتر فرقانی: چون روزنامه، ‌ مطبوعات و روزنامه‌نگاری شاهرگ حیاتی‌شان‌ مربوط به فرایندهایی است که بتوانند آزادی قلم را تعیین کنند، بنابراین امکان نهادینه شدن امور در ایران فراهم نشده است. به نظر من اگر بخواهیم گشایشی در این زمینه پیدا شود، باید هزینه‌های اولیه آن را بپردازیم زیرا توسعه، هزینه به همراه دارد. یکی از کارکردهای عمده رسانه، کاهش عوارض روانی توسعه است بنابراین توسعه هم عوارض روانی، انسانی و اجتماعی دارد؛ به همین دلیل ما ناچار به پرداخت بخشی از این هزینه‌ها هستیم. دولت به معنای قدرت نیز باید درجه‌ای از انتقاد را بپذیرد و  آن را تحمل کند. جامعه منتقدان نیز باید زبان مناسبی را برای انتقاد پیدا کنند. من تحقیقی در مورد زبان ارتباطی در کشورهای در حال گذار انجام دادم که نشان می‌دهد در جوامع در حال توسعه همه‌چیز در تب و تاب است و همه از دیدگاه خود نگران از دست دادن وضعیت موجود هستند (مانند از دست‌دادن آزادی و ارزش‌ها) و در نتیجه در این کشورها درجه تحمل افراد بسیار پایین است؛ به همین دلیل زبانی که برای طرح انتقاد انتخاب می‌شود، باید زبانی نرم باشد تا خود زبان موجب آشفتگی نشود.

دکتر کمالی پور: به نظر من ضعف دیگر این است که ما واقعا فاقد رسانه عمومی هستیم؛ زیرا رسانه عمومی، رسانه‌ای است که هیچ‌گونه وابستگی سیاسی و اقتصادی نداشته باشد اگرچه رسانه‌های مدنی و مستقل هم برای خود محدودیت‌هایی دارند.

  • با توجه به قانون پیچیده، تاریخ و عقبه روزنامه‌نگاری در ایران، مبحث ساخت اقتصادی رسانه و کار روزنامه‌نگاری یک بحث انتزاعی نیست و نیز با توجه به اینکه ساختار اقتصادی منشأ بسیاری از گرفتاری‌هاست، یکی از دلایلی که روزنامه‌نگارهای با سابقه ۵۰-۴۰ ساله کم داریم، همین مسئله است. به نظر، این مطلب به مسائل اقتصادی مربوط می‌شود. در ایران روزنامه‌نگاران پس از مدتی با پست‌های غیرروزنامه‌نگاری به دلیل اینکه معیشت آنها با این کار تامین نمی‌شود، تغییر شغل می‌دهند. در برخی کشورهای دنیا، روزنامه‌نگاری از نظر درآمد جزو مشاغل بالای جامعه محسوب می‌شود و هیچ‌گاه یک روزنامه‌نگار به دلیل معیشت خود تشویق و ترغیب به تغییر شغل نمی‌شود، در حالی که در ایران چنین نیست. آیا در ایران راهی وجود دارد که اقتصاد روزنامه‌نگاری درمان شود تا ما بتوانیم به روزنامه‌نگاری حرفه‌ای برسیم و در صحنه جهانی حرفی برای گفتن داشته باشیم؟ یکی دیگر از ضعف‌های ما نداشتن چهره‌های بین‌المللی در عرصه روزنامه‌نگاری است و البته تنها دلیل آن زبان نیست و مسائل دیگری از جمله عدم استقلال کار روزنامه‌نگاری نیز در آن دخیل است.

دکتر شکرخواه: من ابتدا یک نکته در مورد بحث قبلی بگویم و آن اینکه باید همان محور کار خود یعنی روایت کردن موضوعات و رویدادها را باور داشته باشیم. به نظر من بین قصه و روزنامه‌نگاری شباهتی در شخصیت، دیالوگ، کنش‌ها و خیلی مسائل دیگر وجود دارد. کار نویسنده این است که کاراکترهایی را خلق کند و بین مخاطب و جهان واقعی، وابستگی و ارتباط برقرار کند اما روزنامه‌نگار درصدد خلق نیست؛ روزنامه‌نگار باید مسائل را منعکس کند و بیشتر اوقات نقطه شروع را هم تعیین نمی‌کند ولی باید تازه‌ترین را گزارش کند. به عنوان مثال، در صورتی که سازمان ملل متحد اعلام می‌کند که آمریکا نباید به عراق حمله کند ولی آمریکا به عراق اعلان جنگ می‌دهد، ما باید به عنوان یک روزنامه‌نگار قسمت دوم یعنی اعلان حمله را تعقیب کنیم. به اعتقاد من ما نباید داستان بگوییم و این مسئله عین اخلاق حرفه‌ای است که چیزی را خلق نکنیم و فقط در پی انعکاس مطالب باشیم. نتیجه‌گیری من این است که مشکل ما فقط زبان نیست که اگر مسائل را با زبان نرم مطرح کنیم، حل می‌شود؛ مشکل ما از اینجا شروع می‌شود که عده‌ای در تلاش هستند تا گفتمان‌ها را به گفتمان خودشان تقلیل دهند و گفتمان خود را بردیگر گفتمان‌ها تسری دهند. به بیان دیگر ما با مکانیسم درگیر نیستیم بلکه ما با فلسفه‌ای مواجه هستیم که ارتباط چندانی با نرمی و سختی زبان ما ندارد. در ارائه و روایتگری ۲ پایه غیر قابل تردید وجود دارد؛ یکی آنکه روایتگری یک مایملک بشری است که بر اساس آن همه ما در تلاش برای روایت کردن افکار و عقاید پیرامون خود هستیم. پایه دوم این است که ارائه و روایت، یک مایملک فرهنگی است که در اینجا ما با متدهای فرهنگی هر جامعه مواجه هستیم. ما با روزنامه‌ ایده‌ای را به چاپ می‌رسانیم اما برخی جوامع با سیلک، ‌افست و دیجیتال آنها را چاپ می‌کنند و در اینجا من به دکتر کمالی پور خیلی نزدیک می‌شوم که ما با رگرسیون چند متغیره روبه‌رو هستیم که یکی ازآنها شکل پرزنت و عرضه کار ماست که می‌توانیم نرم‌تر باشیم. اما در باب بحث اقتصاد رسانه‌ای باید بگویم که حاصل مطالعات بشر تاکنون در حوزه «رسانه به عنوان اقتصاد» ۳ نظر را نشان می‌دهد: دیدگاه اول اینکه اگر شما صاحب رسانه باشید، تغییر برای شماست و درنتیجه تغییرات در اختیار شما قرار می‌گیرد؛ یعنی در دیدگاه اول رسانه عامل تغییرات است. دیدگاه دوم که ناشی از مکاتب مارکسیستی بوده و وارد ادبیات ارتباطات شده، ‌ معتقد است رسانه عامل تغییرات نیست بلکه ناقل تغییرات است و عامل تغییرات، بنگاه‌های اقتصادی و مجامع مالی، ‌صنعتی و اقتصادی هستند و در نتیجه کار به نفع آنها خواهد بود. دیدگاه سوم تفکر فرهنگی در باب رسانه‌هاست که رسانه به لحاظ اقتصادی مانند شهر است؛ یعنی همان‌گونه که در زندگی شهری رعایت علایم راهنمایی و رانندگی را می‌کنیم و به همه فرصت مشارکت می‌دهیم، رسانه اقتصادی هم مانند رسانه شهری است که همه باید با رعایت مقررات در آن تردد کنند. در واقع رسانه‌ به عنوان تاندون، استخوان‌ها و اندام‌ها را می‌بندد. در این نظریه به رسانه به عنوان نقشه شهری نگاه می‌کنند. طبق دیدگاه سوم به جز روزنامه‌نگار و قسمت مالی، یک طرف سوم به نام مخاطب هم در این بازی نقش دارد.

  • آقای دکتر، شما با نظر سوم موافق هستید؟

دکتر شکرخواه: تقریبا همه روزنامه‌نگاران خود را با مدل سوم نزدیک می‌بینند. متاسفانه در ایران علاقه آنها روند امور را تعیین نمی‌کند. در ایران پرتیراژترین روزنامه‌ها مانند همشهری متعلق به شهرداری، جام‌جم متعلق به تلویزیون و روزنامه ایران متعلق به دولت هستند.

فریدون صدیقی: من می‌خواهم یک مقدار بحث را به فضای موجود نزدیک کنم؛ یعنی فضای موجود جامعه که رسانه با آن درگیر است. پرتیراژترین رسانه‌های ما وابسته به نهادهای دولتی است و به قدرت سیاسی و اقتصادی آنها بر می‌گردد. از روزنامه‌ها و نشریات تخصصی و خارج از قاعده، تنها کسانی که قدرت اقتصادی بالایی دارند به حیات خود ادامه می‌دهند ولی چون حوزه آنها تخصصی است و آستانه تحمل آنها بیشتر است، به وسیله آن و ضمن استفاده از مهارت‌های ژورنالیستی توانسته‌اند استمرار خود را حفظ کنند؛ مانند ماهنامه صنعت چاپ یا نشریاتی که به بحث‌های خانوادگی می‌پردازند و ما از آنها به نام «نشریات زرد» یاد می‌کنیم. موضوع بحث ما این است که روزنامه‌نگار حرفه‌ای می‌تواند استمرار پیدا کند و به درآمد حرفه‌ای دست یابد یا نه؟ به نظر من نه؛ زیرا یا باید چند شغله بود و یا باید این حیطه را کنار گذاشت و به کار دیگری روی آورد. زنانی که ۲۵ سال کار روزنامه‌نگاری حرفه‌ای انجام می‌دهند و به استمرار رسیده‌اند، یا شوهر نکرده‌اند یا طلاق گرفته‌اند. دراین حالت است که ـ همچنان که گفتم ـ روزنامه‌نگاری به بندبازی بیشتر شبیه است و شما باید همواره چوب تعادل را در دست داشته باشید تا سقوط نکنید.

دکتر فرقانی: اقتصاد روزنامه‌نگاری، داستانی مستقل است. آنچه در ایران می‌گذرد با کشورهای دیگر متفاوت است. در برخی کشورها رگه‌های متفاوتی دارند. وقتی فضای روزنامه‌نگاری یک بند از چهار بند را داشته باشد و یک بند آن استقلال حرفه‌ای است که تقریبا درفضای روزنامه‌نگاری ایران به ندرت دیده می‌شود، در این صورت اوضاع نابسامانی پیش می‌آید. وابستگی اقتصادی اشکال مختلفی دارد؛ اگر انتشار روزنامه مبتنی بر گرفتن مجوز باشد و وقتی دولت به عنوان یک خدمت فرهنگی کمک‌های مستقیمی را در اختیار مطبوعات می‌گذارد (در عمل انتشار روزنامه به عنوان رانت و امتیاز تلقی می‌شود)، در این حالت، کمک‌های دولتی فسادآور شده و از طرف دیگر تبدیل به اهرم‌های کنترل و نظارت در مطبوعات می‌شود. بنابراین اگر کمکی انجام می‌شود باید کمک‌های غیرنقدی باشد و از نوع خدمات باشد (اجاره محل، ‌آب، برق، مالیات، ‌حمل و نقل و...) تا سوء استفاده‌ای صورت نگیرد. از طرف دیگر ما با رقابت نشریاتی که اقتصاد صددرصد دولتی‌ای دارند و با نشریاتی که ترکیبی از کمک‌های دولتی و بودجه‌های دولتی هستند  مواجه هستیم و طبیعی است که هیچ قدرتی در جامعه توان مقابله با دولت را ندارد و در نتیجه یا باید تعطیل شوند یا دولتی شوند. اقتصاد مطبوعات مانند استقلال و امنیت حرفه‌ای و مانند آموزش و... پایه سست و لغزانی دارد که عملا به جای اینکه حیات مطبوعات را ترغیب کند به نوعی با آن بازی می‌کند.

دکتر کمالی پور: برای اینکه بتوانیم در این حوزه پیشرفت کنیم، نیاز به استقلال حرفه‌ای و اقتصادی و آموزش حرفه‌ای است. من خوشحالم که در مقاطعی از تاریخ ایران، پیشرفت‌هایی شده و روزنامه‌ها و خبرنگاران فراغت نسبی داشته‌اند؛ با اینکه این دوران شکوفایی کوتاه و گذرا بوده است. عدم استقلال موجب ایجاد آشفتگی در این رشته می‌شود؛ زیرا مرزها مشخص نبوده و از نظر درآمد هم همه- به‌خصوص روزنامه‌نگاران- درگیر مسائل اقتصادی هستند. درست بر خلاف کشورهای پیشرفته، روزنامه‌نگاری در ایران به عنوان یک حرفه نیست و یک کار جانبی به شمار می‌آید. در ایران باید یک فضای مطلوب فراهم شود تا آموزش صحیح و حرفه‌ای در این فضا جا بیفتد. وقتی چالش‌ها همه‌جانبه است، مشکلات نیز همه‌جانبه است. می‌توان مشکلات را به طورعلمی و دقیق برنامه‌ریزی کرد و این حوزه را توسعه داد. بیشتر صاحبان روزنامه از نسل قدیم بوده و روزنامه‌نگاران از نسل جدید هستند و مسلما صاحبان روزنامه ـ‌چه دولتی و چه خصوصی ـ بر روند روزنامه‌نگاری وآنچه چاپ می‌شود و نمی‌شود تأثیرگذار هستند و تا زمانی که مشکلات فرهنگی وجود داشته باشند، ما در هیچ حوزه‌ای نمی‌توانیم کارایی لازم را داشته باشیم.

  • دکتر سروش حدود ۱۰ سال قبل مقاله مشهوری نوشت به نام «سقف معیشت بر ستون شرعیت» و در آن از شیوه ارتزاق روحانیون که از محل دعوت دینی تأمین می‌شود، ‌انتقاد کرد. همان روزها یک نفر در قم نقدی نوشت و گفت روشنفکری هم همین حالت را دارد و در واقع شیوه کسب درآمد روشنفکر هم مستقل از موضوع و سوژه فعالیت‌اش نیست که جست‌وجوی حقیقت باشد؛ چون از این راه پول درمی‌آورد پس به طور خودکار یا نیمه‌خودکار برخی ملاحظات را در کار می‌کند که این در جست‌وجوی حقیقت تاثیر می‌گذارد و همان طور که دکتر سروش پیشنهاد کرده بود که روحانیون از راه دیگری امرار معیشت کنند، این فرد پیشنهاد کرده بود که روشنفکران هم در صورتی که زبان می‌دانند به سمت ترجمه بروند یا به تعبیر جناب صدیقی مبل‌فروشی بازکنند یا پیتزا بفروشند. حالا آیا در مورد روزنامه‌نگاری ـ با توجه به این تعریف که روزنامه‌نگار کسی است که از این راه نان می‌خورد ـ هم می‌توان این را گفت که نسلی را تربیت کنیم و به کسانی مجال ورود دهیم که دبیر سرویس روزنامه بوده ولی [در عین حال] پزشک باشند و پیتزافروش باشند اما خوش‌قلم باشند و بتوانند مطلب بنویسند و در حوزه اجتماعی و سیاسی تأثیر بگذارند؛ یعنی این مرزها را از هم تفکیک کنیم و برایشان نرم بچینیم و قاعده‌مندشان کنیم. برای نمونه، کفش‌فروش بودن یک فرد منافاتی با روزنامه‌نگار موفق بودن او ندارد.

دکتر شکرخواه: در عرصه وب این اتفاق افتاده ولی در حوزه روزنامه‌نگاری چاپی هنوز این اتفاق نیفتاده است. در روزنامه‌نگاری چاپی، جمع محدودی برای جمع وسیعی می‌نوشتند الان در وب، جمع وسیعی برای جمع وسیعی می‌نویسند؛ یعنی من همان طور که در فضای وب، ‌وب‌سایت خودم را دارم در عین حال خواننده وب‌سایت‌های دیگر هم هستم. اصلا هم نمی‌دانم کسی که پشت آن وب‌سایت مطلب می‌نویسد روزنامه‌نگار است یا نه. چه بسا روزنامه‌نگار هم نیست ولی خیلی خوب می‌نویسد و در واقع فرق فضای روزنامه‌نگاری آن‌لاین با روزنامه‌نگاری چاپی این است که در روزنامه‌نگاری چاپی، ‌کماکان روزنامه‌نگار بودن در گروی داشتن کارت خبرنگاری است و یک نهاد و سازمان لازم است که شما را تایید کند. اما در فضای وب، روزنامه‌نگاری بدون کارت خبرنگاری در جریان است و چه بسا کسی کفاش باشد و در وب مطلب بنویسد. بزرگ‌ترین خبرنگار دوران جنگ (حمله آمریکا به عراق) یک پسر عراقی به نام حسن بود که البته روزنامه‌نگار هم نبود. او وبلاگی داشت که هر روز گزارش می‌داد نیروهای آمریکایی چه می‌کنند. اما جالب اینجاست که حسن امروز برای روزنامه گاردین کار می‌کند؛ یعنی هنوز فضای نوشتاری، فرد را به این سمت می‌آورد و هنوز احساس می‌شود که رسمیت روزنامه‌نگار به داشتن کارت و بودن در یک سازمان رسانه‌ای است. به عبارتی آن حرکت عمودی که جمع محدود برای جمع وسیع می‌نوشتند، به یک حرکت افقی- که جمع وسیعی برای جمع وسیعی می‌نویسند یا همان روزنامه‌نگاری بدون کارت- تبدیل شده است.

دکتر کمالی‌پور: در کشورهایی مانند آمریکا این اتفاق افتاده که شما به عنوان یک پزشک، وکیل، ‌کفاش و... می‌توانید یک مقاله بنویسید و در روزنامه‌ چاپ کنید. البته تعداد مقالاتی که برای این روزنامه‌ها می‌رسند خیلی زیاد هستند و آنها را گزینش می‌کنند ولی این مسئله، شدنی است

برچسب‌ها