این نوع از بینندگان تلویزیون به قصد تلویزیون خوانی نمیآیند؛ حتی قصد انها تلویزیون دیدن هم نیست؛ فقط می خواهند وقتشان را بگذرانند و سرگرم باشند آنها حتی دنبال سرگرمی – آموزش هم نیستند .
من نمی گویم تلویزیون نباید سرگرم کند و یا نباید یاد بدهد و نمی گویم کسی حق ندارد سرگرم شود . نکته من ایجاد تمایز بین تلویزیون و اینترنت از زاویه یک معلم اتباطات است. با اینترنت نباید مثل تلویزیون برخورد کرد.
معلم ارتباطات وظیفه دارد تا در آموزش هایش همیشه به مسیر مرحله ای داده تا فرهنگ توجه داشته باشد و دانشجویش را به عدم خروج از این مسیر فرا بخواند. اینترنت پر جاذبه با داشتن میلیاردها صفحه؛ قابلیت های فراوانی برای بیرون افتادن از این مسیر دارد. حالا فرض کنید اگر به یک PDA و یا به اینترنت Wireless که دردسر و زحمتی برای کانکت شدن ندارند، دسترسی داشته باشید؛ چقدر احتمال تلف شدن وقتتان بالاتر میرود.
اگر به اینترنت وصل می شوید تا فقط به سایت های و وبلاگ های ثابتی سر بزنید و با چک کردن ایمیل هایتان از آن خارج شوید؛ به تجدید نظر نیازدارید.
اگر به اینترنت وصل می شوید تا به همه جور سایت و وبلاگ سر بزنید و با چک کردن ایمیل هایتان از آن خارج شوید؛ باز هم به تجدید نظر نیازدارید.
خلاصه کنم اگر حضور شما در اینترنت در یک بافت مشخص و تعریف شده صورت نگیرد، نمی توان از آن برداشت مفید داشت؛ هم پولتان هدر میرود و هم وقتتان.
من توجه به مسیر "داده تا فرهنگ" را به عنوان یک بافت توصیه میکنم.
دانشجویان ارتباطات متوجه این نکته باشند که قرار دادن داده ها در بافت اطلاعات؛ اطلاعات در بافت دانش و قرار دادن دانش در بافت خرد ، هم افزائی بالائی به وجود میآورد.
این مسیر را میشود به شکل دیگری هم تغییر و گسترش داد: دادهها را در اطلاعات حل کنیم؛ اطلاعات را در دانش و دانش را به گونهای در بافت خرد بگنجانیم و ترکیب کنیم که به راحتی به فرهنگ تبدیل شود.
چطور میشود اینکارها را کرد؟ خیلی ساده ؛ خشت اول را کج نگذارید؛ اگر رشته شما فرضا عکاسی است؛ این همان نخ نبات است؛ شما باید آنقدر در محیط های مرتبط و گوناگون بچرخید تا محیطی اشباع شده ساخته شود. اگر نخ مورد نظر (تخصص شما؛ رشته تخصصی شما؛ مهارت شما و ...) وارد چنین محیطی شود؛ بقیه کار خود به خود صورت می گیرد و داده ها حول آن نخ جمع شوند و نبات شکل میگیرد.
فراموش نکنیم اینترنت به عنوان شبکه شبکه ها و به خاطر اتصال جهانی کامپیوترها به یکدیگر و به عبارت بهتر به خاطر اتصال همه منابع به یکدیگر به نوعی هوش جمعی تبدیل شده و همین هوش جمعی باعث کمک به خلاقیت بیشتر شده است. بنابراین اینجا تلویزیون نیست؛ جای تماشا کردن نیست؛ جای تولید است و افزودن به آن هوش جمعی.
بر تلویزیون پارادایم مصرف غلبه دارد؛ بر اینترنت چه؟ این را شما تعریف می کنید، اگر برخوردتان با اینترنت؛ از نوع تلویزیون است، پارادایم مصرف کماکان بر شما غلبه دارد و شما همان مصرف کنننده هستید. رابطه تلویزیون با مخاطبانش از نوع عمودی است؛ از بالا به پائین؛ اما اینترنت اصلا مخاطب ندارد! و رابطه بین همه اجزایش رابطه ای افقی است. اما حتی در همین اینترنتی که نباید مخاطب داشته باشد و همه در آن تولید کننده باشند؛ باز هم کسانی هستند که کماکان مخاطب می مانند و هی کانال کلیک می کنند! اینها در واقع همان کسانی هستند که تولید نمی کنند.
من به خاطر همین نکات است که فکر میکنم معلم ارتباطات بهتر است همواره به نقش خودش برای دانشجویانش در مسیر دادهها تا فرهنگ، به عنوان میانجی؛ تسهیل کننده ؛ همگرا ساز و به قول قدما به عنوان دلیل راه* توجه داشته باشد. در چنین حالتی؛ معلم هم بخشی از بافت است؛ بخشی از همان بافت مشخص و تعریف شده که در سطور پیش اشاره شد.
* دلیل راه به سنگهایی کوچکی گفته می شده که کاروانیان به عنوان نشانه به صورت تلهای کوچک در فواصل مختلف در کنار راهها می گذاشتند تا گم نشوند و از مسیری که میرفتند؛ بتوانند برگردند.