سیدمسعود رضوی: در نوشتار حاضر اولین جرقه‌های منتهی به انفجار بزرگ بهمن 1357 مورد بررسی قرار گرفته و در واقع یادآوری شده است.

آنچه انقلاب اسلامی ایران را تا لحظه پیروزی تداوم بخشید،  چرخه‌ای طولانی از رخدادها در طول چند دهه بود، اما آنچه بدان سرعت و حرارت داد، ماجراها و حوادثی در واپسین سال و ماه‌های حیات سلطنت پهلوی بود. این مقاله، همین‌منظر را وجهه جستجو و تذکر قرار داده است.

به موازات آنچه در اعماق اندیشه و فرهنگ روحانیون و دینمداران جامعه ایران می‌گذشت و با تکوین سرفصلهای مهم سیاسی در فقه حکومتی امام خمینی، جامعه ایران دچار تلاطم‌های مهمی شد که نهایتاً به انقلاب اسلامی در سال 1357 انجامید.

سرعت وقایع، در انقلاب اسلامی چنان بود که قدرت هرگونه واکنشی را از رژیم پهلوی سلب می‌کرد، با‌این‌حال امام خمینی توانست با تمهیدات مناسب، نخستین نهاد حکومت دینی رابا محوریت روحانیونی برجسته و خردگرا شکل دهد و بر محور آن، شرایطی جهت‌گذار از حکومت سلطنتی به جمهوری اسلامی فراهم آورد.

اهم وقایع متفقه تا تشکیل شورای انقلاب را در اینجا مرور می‌کنیم تا درک شرایط زمانی ظهور شورا مشخص و دقیقاً نمایانده شود. در اینجا فقط به ذکر این نکته روشن – اما به‌قدر کفایت تعریف و تحلیل‌ناشده – می‌پردازیم که انقلاب اسلامی ایران، انقلابی عمیقاً فرهنگی بوده است؛ در واقع، واکنشی فرهنگی به معضلات و بن‌بست‌های تاریخ معاصر که در صورت و محتوا از امکانات و قابلیت‌های دینی بهره‌جسته است.

در چارچوب چنین انقلابی، تنها یک شیوه می‌توانست برای تداوم حرکت انقلابی پاسخگو باشد؛ آن شیوه، گسترش ظرفیت‌های فرهنگ دینی تا حد پوشش دادن به همه مسائل جاری سیاسی و اجتماعی و... است.

 به عبارت دیگر، گذراندن امور از مجرایی که نهادها و قابلیت‌های فکری و نیز نیروهای مستعد و هدایتگر بسیاری را در زیرکسای خود پنهان ساخته بود. بدین ترتیب، پذیرش رهبری سیاسی – و قبل از آن مرجعیت مذهبی – امام خمینی از سوی مردم، واکنشی کاملاً طبیعی در یک شرایط خاص تاریخی بوده است؛ واکنشی بدون جایگزین که شق دومی برای آن در آن برهه تاریخی قابل‌تصور نبوده و حضور نداشته است.

شهادت مصطفی خمینی فرزند فاضل امام و واکنش‌های مردم به شنیدن این خبر و همچنین حضور شاه در آمریکا  و همینطور بالعکس حضور کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا در ایران و عکس‌العمل‌های تند اقشار مختلف جامعه به‌ویژه دانشجویان نمادهایی بود از آنچه در حال گسترش و اوج‌گیری بود و به‌زودی همچون آتشفشانی در خاورمیانه، خواب خوش حاکمان و مدیران جزیره ثبات و پشتیبان آمریکایی آن را به آشوبها و معضلاتی بسیار عمیق و چندین ساله مبدل می‌ساخت.

اکنون و با وجود همه تحلیل‌های حکومتی و متکی به علائم ظاهراً موجه، ایران مستعد مجموعه‌ای از دگرگونی‌های وسیع انقلابی شده بود، اما هنوز جرقه‌ای که به انفجار عظیم بینجامد و رستاخیزانقلاب را به سرمنزل نهایی آن نزدیک سازد زده نشده بود. این جرقه که در واقع سرفصل آغازین و اصلی مبارزات اسلامی ایران در واپسین سالهای آن بود، به چاپ مقاله‌ای در تاریخ هفدهم دی ماه 1356 در روزنامه اطلاعات مربوط می‌شد.

مقاله مذکور توسط وزارت اطلاعات، در جهت دورساختن اذهان عمومی از ریشه‌های واقعی مخالفت‌های مردمی و تظاهرات دانشجویی و خدشه‌دار ساختن چهره رهبر و مرجع دینی مردم تحریر شد، اما نتایجی که از آن به‌دست آمد، کاملاً برخلاف جهت هدف‌هایی بود که نویسندگان آن پی‌گرفته بودند.

در این مقاله که عنوان آن «ایران و استعمار سرخ و سیاه» بود و به امضای مستعار رشیدی مطلق چاپ شد، نهضت اسلامی مردم ایران که در ماه محرم اوج می‌گرفت، موردنقد قرار گرفته و به امام خمینی صریحاً توهین‌های سخیفی شده بود. این توهین‌ها، آنچنان بر علاقمندان به ایشان و قاطبه مردم دیندار گران آمد که بلافاصله عکس‌العمل تندی از خود نشان دادند و شدیدترین برخورد و تظاهرات دهه پنجاه را تا آن تاریخ، از خود به یادگار نهادند.

 این تظاهرات که در 19 دی به‌وقوع پیوست، عمق خشم مردم را نسبت به مقاله مذکور نشان می‌داد. سرکوب شدید این تظاهرات و کشته شدن دهها تن از مردم قم، ابعاد قضیه را گسترش بیشتری داد.

چهل روز بعد، در روز 29 بهمن ماه، شورش مشابهی در تبریز به وقوع پیوست که انگیزه آن بزرگداشت چهلم شهدای قم بود. نظیر همین واقعه و در بزرگداشت چهلم شهدای تبریز نیز، چهل روز بعد در روزهای 9 و 10 فروردین 1357 در یزد برگزار شد. آتشفشان، انفجارها و گدازه‌های سوزنده خود را آغاز کرده و به بیرون می‌ریخت.

بهار و تابستان سال 1357، دو فصل گرم مبارزه انقلابی و رو به گسترش مردم ایران بود. در نتیجه شدت گرفتن این مبارزات، رژیم دست به عکس‌العملی شدید زد و در 25 مرداد در شهرهای اصفهان، نجف‌آباد، شهرضا و همایون‌شهر، حکومت نظامی اعلام کرد. سه روز بعد، واقعه آتش‌سوزی در سینمارکس آبادان و سوختن 300 تن از مردم آن شهر در آتش به‌وقوع پیوست. مردم این جنایت را به رژیم نسبت دادند و با توجه به افزایش خشونت رژیم، در نظر مردم هر روز چهره‌ای کریه‌ترو جنایتکارتر از حکومت ترسیم می‌شد.

در چنین شرایطی، کابینه جمشید آموزگار سقوط کرد و در پنجم شهریور، مهندس جعفر شریف‌امامی کابینه جدید را تشکیل داد. شریف‌امامی سعی داشت چهره‌ای موجه و مذهبی از خود ارائه دهد و با دادن وعده‌های اصلاحی متعدد، نوعی اطمینان و آرامش در مخالفان ایجاد کند، اما از بخت بد او، 8 روز بعد در 13 شهریور –به‌مناسبت عید فطر- تظاهرات بسیار عظیمی در سراسر کشور برگزار شد که حکم نوعی رفراندوم غیررسمی را در نزد مردم پیدا کرد.

 بر مبنای این همایش و رفراندوم مردمی، مشروعیت رژیم سلطنتی، یکسره از میان رفت و قاطبه اهالی کشور به رهبری امام خمینی رأی دادند.

سپس در روز 16 شهریور نیز تظاهرات گسترده‌ای در تهران و شهرستانها برپا شد. این تظاهرات عظیم، عکس‌العمل تند و همراه با دستپاچگی رهبران سیاسی و نظامی کشور را به دنبال آورد. آنان به‌عنوان راه‌حل عاجل، از تاریخ هفدهم شهریور در پایتخت اعلام حکومت نظامی کردند.

به دنبال حکومت نظامی، فاجعه کشتار میدان ژاله رخ داد. خبرگزاریها در این زمینه اخبار حیرت‌انگیزی منتشر ساختند و افواه عمومی و شایعات نیز ابعاد آن را چند برابر گسترده ساختند.

یکی از بنگاه‌های خبری چنین آورد: «فاجعه، درست در ساعت 20/9 روز جمعه در میدان ژاله اتفاق افتاد. سربازان به‌سوی جمعیتی حدود 5000 زن و مرد جوان که معترض به رژیم شاه بودند، آتش گشودند. برای رژیم ایران این یک شانس بزرگ است که تظاهرکنندگان غیرمسلح هستند. در آن روز هم تظاهرکنندگان  روی آسفالت خیابان با آرامش بسیار نشسته بودند و شاید باورنکردنی باشد که عده‌ای از وضع حکومت نظامی که فقط دو ساعت قبل شروع شده بود، بی‌خبر بودند... رقم صحیح کشتگان و زخمی‌ها مانند همیشه هرگز مشخص نمی‌شود.»

این واقعه اثری عظیم بر اذهان مردم و افکار عمومی خارج نهاد. پس از آن، بر بی‌اعتباری رژیم شاه افزوده شد. حتی هنگامی که در 25 شهریور ماه 1357، زلزله‌ای عظیم شهر طبس را ویران ساخت، بسیاری از مردم آن را به رژیم نسبت دادند.

مدتی بعد، اتفاق تعیین‌کننده و مهمی رخ داد. در 11 مهرماه، رژیم عراق، امام خمینی را از عراق اخراج کرد. در میان بهت و حیرت عموم مردم در ایران، خبر خروج امام از عراق به سوی کویت به‌سرعت پخش شد اما کویت نیز ایشان را نپذیرفت و ناگزیر در  13 مهر ایشان به سوی پاریس حرکت کردند.

 در پاریس، جمع بسیاری از مبارزان مسلمان و روحانیون مبارز توانستند به ایشان ملحق شوند و ارتباطی سهل و ساده با امام برقرار سازند. با تمرکز مراکز خبری و اطلاع‌رسانی و حضور روزنامه‌نگاران و مخبران سراسر جهان، محل موقت زندگی ایشان در نوفل‌لوشاتو، به‌زودی به ستاد فرماندهی انقلاب اسلامی ایران بدل شد.

بدین‌ترتیب رژیم نتوانست مانع رشد جنبش اسلامی شود. وقایع بعدی حکایت از تعمیق بحران‌ها داشت. آتش‌سوزی مسجد جامع کرمان در 24 مهر و کشتار دانشجویان و دانش‌آموزان در 13 آبان، به‌تنهایی نشان‌دهنده گسترش انقلاب در ابعادی غیرقابل‌کنترل بود.


این امر سبب شد تا بالاخره رژیم شاه دست به آخرین فعالیت ممکن در حوزه نظامیگری زده و ارتشبد غلامرضا ازهاری، رئیس ستاد ارتش را به نخست‌وزیری منصوب کند. ازهاری در 15 آبان، قدرت را در دست گرفت اما موج اعتصاب‌ها و تظاهرات، همه طبقات و نهادها و سازمان‌ها را در برگرفته و امکان تحرک را از رژیم سلب کرده بود.

در چنین شرایطی ماه محرم آغاز شد و گویی سرنوشت نهایی انقلاب می‌باید در این ماه مقدس رقم زده شود.

برچسب‌ها