روشنفکران، عالمان و فرهیختگان ما باید تفکر انقلاب اسلامی را بسط دهند؛ یعنی به لحاظ فلسفی محض، فلسفی عملی و دلالتهای سیاسی و اجتماعی باید آن را گسترش دهند.
چون اگر این را رها کرده و بسط ندهیم، ممکن است دچار کجسلیقگیها و روزمرگیها شویم و یک باره نگاه کنیم که خدای ناکرده انقلاب اسلامی با فاجعه روبهرو شده است.
از این همین جهت است که به یک معنا اجتهاد در اندیشه امامره و حتی در انقلاب اسلامی را باید در دستور کار خود قرار دهیم چرا که به عقیده من اجتهاد در پدیده انقلاب اسلامی، باعث نجات جمهوریاسلامی و بازتولید آن میشود.
همچنین نباید انقلاب اسلامی را بهعنوان یک حادثه سیاسی صرف که در دهه فجر اتفاق افتاد، محدود به شرایط جغرافیایی ایران تعریف کرد و شاید یک معنا از اجتهاد در انقلاب اسلامی، فهم این لایههای نظری و فلسفی عمیق انقلاب اسلامی باشد.
وجه دیگر انقلاب اسلامی، حاکم شدن نظام مبتنی بر مردمسالاری دینی است.
مردمسالاری دینی هم توجه به اسلامیت و هم به جمهوریت است و همین باعث اشتراک بسیاری از گروههاست، به شرطی که در عمل وقتی گروهها قدرت را به دست میآورند دچار منفعتگراییها و مصلحتگراییهای کاذب نشوند و به حذف رقیب اهتمام نکنند، چون این حذف، نهایتا به حذف خود آنها هم خواهد انجامید و انقلاب اسلامی را با چالش جدی روبهرو خواهد کرد.
از سوی دیگر باید معیارها و اصول انقلاب اسلامی را تعریف و تلاش کرد که بهطور جامع تحقق یابد و بعد سنجید که چه گروه و حزبی به آن نزدیکتر و چه گروهی از آن دورتر است، چرا که انقلاب اسلامی و اصول آن به حد کافی از ظرفیتی برخوردار است که گروههای مختلف با وجود اختلاف سلیقه در داخل این ظرفیت، چالش و مقابله کنند و البته مراقب باشند که این رقابت به آن اصول، آسیبی وارد نکند.
تأکید دیگری که نباید مغفول بماند این است که به هیچوجه نباید اصول را فدای فروع کرد، لذا باید حتی در برخی مواقع که مجبوریم از اصول خود چشمپوشی کنیم، آن زمان و مکان باید بهطور قاعدهمند و روشمند تعریف شود، از آن جهت که برای ما مصلحت اصل نیست؛ یعنی حتی آن زمانیکه مجبور هستیم بنا به مصالحی یک تصمیم موقت بگیریم باید دقت کنیم که این تصمیم موقت است و همواره باید چارهاندیشی کنیم که از این تصمیم قطعی و موقت خارج شویم.
در اینجا این هشدار را هم باید طرح کرد که مبادا مصلحت در پی مصلحت مطرح شود و نهایتا این تصمیمات ثانیا و بالعرض تبدیل به تصمیمات اولا و بالذات شود و در پایان نگاه کنیم و ببینیم که هیچ چیز از آن تصمیمات حقیقی باقی نمانده است.
همواره باید مراقب بود که مصلحت افراد، اشخاص، گروهها و جناحها به جای مصلحت نظام به خورد ملت داده نشود، چراکه مصلحت کلان نظام، جایگاه، تعریف، قاعده، روش و محدودیت زمانی و مکانی خود را دارد.
از این روست که امروز یکی از نگرانیها، غفلت از ارکان رکین و اصول انقلاب اسلامی و تن دادن به مصلحتگراییهای کاذبی است که هیچ نسبتی با حقایق نظام ندارد و باید نسبت به آنها هوشیار بود.