همشهری آنلاین_ابوذر چهل امیرانی: این بانوان، بهطور معمول، فرزندان خود را به منزل مادرشان میبرند و عدهای هم به مهدکودک میسپارند. در قدیم هم همینطور بود و مادرهای شاغل از کودکستانها برای مراقبت از فرزندان خود استفاده میکردند. البته در این مراکز بچهها تحت آموزش نیز قرار میگرفتند و برای رفتن به مدرسه و حضور در اجتماع تربیت میشدند.
درباره نخستین کودکستانی که در طهران قدیم راهاندازی شده، حرف و حدیثهای متفاوتی وجود دارد، اما طبق اسناد موجود، کودکستان «برسابه» که در خیابان اکباتان، منطقه ۱۲، کنار عمارت مسعودیه قرار دارد، نخستین جایی بوده که خانوادههای تهرانی میتوانستند فرزندان خود را به آنجا بسپارند.
جرقه ساخت کودکستان «برسابه» اینطور به ذهن «بِرسابه هوسپیان» خطور کرد که این بانوی ارمنی پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه ژنو و دریافت مدرک کارشناسی علوم تربیتی به کشور برگشت و سال ۱۳۰۳ مشغول تدریس به کودکان شد. او کهزاده اصفهان بود، متوجه مشکلی شد که خیلی از مادران شاغل داشتند و هر روز به تعدادشان اضافه میشد. میدید معلمها و کارمندان زن برای نگهداری بچههایشان مشکلاتی دارند و بیش از همه نمیدانستند موقع حضور در محل کار، فرزندان ۳ تا ۷ ساله خود را به کجا بسپارند.
همینطور میدید که تعداد زیادی از این بانوان مجبور میشدند برای نگهداری از فرزندان خود، شغلشان را رها کنند. در حقیقت زنان باید بین کار و نگهداری از بچههایشان یکی را انتخاب میکردند. برسابه به فکر کمک به این بانوان افتاد و کودکستانی راهاندازی کرد تا بانوان بتوانند بچههایشان را با خیال راحت به مربیان بسپارند و به محل کارشان بروند.
او سال۱۳۵۷ درباره چگونگی راهاندازی این کودکستان در سال ۱۳۱۰ گفته بود: «آن زمان ۳۰۰ تومان وام گرفتم، مقداری سکه هم مادرم به من هدیه داده بود. آقای مشیرالدوله پرنیان (حسنخان مشیرالدوله (پیرنیا)، سیاستمدار و نویسنده کتاب ایران باستان) هم روز افتتاح مدرسه ۵۰ تومان هدیه فرستاد و کودکستان برسابه با این سرمایه کارش را آغاز کرد.»
- پذیرش کودکان ۳ سال به بالا
اینکه نخستین کودکستان را چه کسی در پایتخت راهاندازی کرد، جای گفتوگو دارد. گفته میشود، پیش از هوسپیان، زن ارمنی دیگری به اسم «مارگریت سروریان» در سال ۱۲۸۹ کودکستانی برای نگهداری کودکان ارمنی در حسنآباد راهاندازی کرده بود، اما آنجا خیلی زود به دلیل سفر و مهاجرتش تعطیل شد. بعد از او هم «جبار عسگرزاده»، ملقب به «جبارباغچهبان»، کودکستانی در تبریز راه انداخت تا بچهها را برای ورود به مدرسه آماده کند.
در سال ۱۳۰۲ هم فردی به نام «مودب الملک» کودکستانی در تهران راه انداخت که از نحوه فعالیت آن اطلاعاتی در دست نیست. سال ۱۳۰۷ هم از کودکستان دیگری برای خردسالان در روزنامههای آن زمان اسم برده شده، اما نباید کار بزرگ و ارزنده هوسپیان برای آموزش خردسالان و کودکان تهرانی را نادیده گرفت. ضمن اینکه کودکستان برسابه فرقهایی با بقیه داشته است. نخست اینکه مختص کودکان ارمنی نبود و هرکسی میتوانست فرزندش را به آنجا بسپارد و دیگر اینکه کودکان ۳ سال به بالا در این مرکز پذیرش میشدند و برای هر سنی، مراقبت مخصوصی تعریف کرده بود.
«نصرالله حدادی»، تهرانشناس، هم درباره کودکستان برسابه میگوید: «نخستین کودکستان شهر تهران توسط برسابه هوسپیان دایر شد. این کودکستان در خانهای اجارهای نزدیک به پل امیربهادر دایر و برسابه مربی این کودکستان شد. بعدها این کودکستان به خانهای در نزدیکی عمارت مسعودیه منتقل شد و کوچه به نام برسابه شهرت پیدا کرد.» بعد از چند سال برسابه مدرسهای هم کنار این کودکستان راهاندازی کرد و مدیریت آن را هم برعهده گرفت.
- شروع به کار با ۴ کودک
تاریخ آغاز به کار کودکستان برسابه را ۳۱ تیر سال۱۳۱۰ اعلام کردهاند که با ۲ کلاس، یک سالن ناهارخوری و یک دفتر در کنار ساختمان وزارت فرهنگ و معارف آن زمان ساخته شد. با همه تلاشهایی که هوسپیان انجام داد، خیلی از خانوادهها درک و شناختی از این محیط برای نگهداری خردسالان نداشتند و آن راکاری اشرافی و برای «از ما بهتران» میدانستند و به همین خاطر کودکستان برسابه کار خود را فقط با ۴ کودک خردسال شروع کرد.
آموزش کودکان به زبان فارسی بود و با شعر و سرود، ساخت اشکال مختلف هندسی با چوب، صحبت و قصهگویی برای کودکان، نقاشی، نمایش و... تحت آموزش قرار گرفتند. در گزارشی که سال ۱۳۱۹ از طرف دفتر کودکستان برسابه در روزنامه ایران امروز منتشر شد، اینطور نقل شده که: «در ۱۰ سال پیش که به تأسیس این کودکستان اقدام شد اولیای کودکان منظور اساسی کودکستان را درنیافته، از این محل همین یک انتظار را داشتند که کودک را برای نگاهداری بدانجا سپرده از زحمت بازیگوشی وی آسوده بشوند. برای باطل کردن این عقیده کودکستان به تشکیل نمایشهای سالانه همت گماشت تا هم فکر و اندیشه کودک را با اسلوب صحیح باز کرده و هم استعداد ذاتی کودکان را بروز دهد...»
کمکم به تعداد بچههای این کودکستان اضافه شد و آوازه آن بهخصوص روش نگهداری و تربیت کودکان در آنجا به گوش خانوادههای دیگر رسید. برای هر ۲۵ کودک، یک مربی انتخاب شد و ساعت کار آنها کمتر از ۳ ساعت و بیشتر از ۵ ساعت نبود.
- خاطرات خاکگرفته
وقتی از خیابان ملت به سمت میدان بهارستان میروید، کوچه بنبستی کنار عمارت مسعودیه میبینید که «برسابه» نام دارد. ۴ ساختمان در این کوچه میبینید، اما حتی آنهایی که سالهاست در اینجا با ماشینهای ملخی مشغول چاپ تراکت و اقلام تبلیغاتی هستند، نمیدانند کودکستان برسابه در کدام ساختمان مستقر بوده است. ۲ ساختمان با درهای شبیه به هم در این کوچه خودنمایی میکند که یکی کودکستان و دیگری مدرسه برسابه بوده است. درها بسته است و به نظر میرسد این ۲ بنا هم، مثل خیلی از ساختمانهای قدیمی دیگر، به انبار کالا تبدیل شدهاند.
- پسرها لباس دامندار میپوشیدند
از کودکستان برسابه تعدادی از خردسالان آموزشدیده به نامآوران فرهنگ و هنر کشور تبدیل شدند که نمونهاش «کامبیز درمبخش» گرافیست و کاریکاتوریست مشهور ایرانی است. او که در محله چراغبرق به دنیا آمده بود، در ۶سالگی به کودکستان برسابه رفت. درمبخش میگوید: «در کودکستان، خانم برسابه به ما درس میداد. شعر میخواندیم و نقاشی و چیزهای دیگر به ما یاد میداد. خانم برسابه مربی مهربانی بود؛ خانمی چاق و کوتاهقد که همه بچهها را دوست داشت.»
درمبخش با بیان اینکه هر خانوادهای امکان ثبتنام فرزندش در کودکستان را نداشت، میگوید: «محلهای که ما در آن زندگی میکردیم، محلهای نسبتاً فقیر بود. به همین دلیل از بین بچههای همسایه، حتی یک نفر هم به کودکستان نرفته بود. خیلی از آنها همیشه مرا سؤال پیچ میکردند. آنهایی هم که غرور بیشتری داشتند، گرچه چیزی نمیپرسیدند، اما وقتی حرف از کودکستان میشد، گوشهایشان را تیز میکردند.»
بچهها برای حضور در این کودکستان باید لباسهای یکشکل میپوشیدند. جالب اینکه لباس دخترها و پسرها نیز یکسان بود و دامن داشت! روپوشها یقه سفید و پهنی داشت و درمبخش درباره این پوشش اجباری میگوید: «روزهای اول از کودکستان بدم میآمد. همه ما، هم دخترها و هم پسرها، لباسهای یکشکل میپوشیدیم. روپوشهای دامنداری که من از پوشیدن آن خجالت میکشیدم و روزهای اول با گریه به کودکستان میرفتم، اما همان روزهای اول با مهربانی خانم برسابه و فضای دوستداشتنی کودکستان به آنجــا علاقهمنــد شدم و کمکم به روپوشهــای آنجا هم عــادت کردم.»