تمام روز جمعه
درِ مدرسه
منتظر شنیدن سر و صدای بچهها بود
تمام روز جمعه
درِ خانه
در انتظار آرامش شنبهها بود
ما تازه بارانی شدیم
آی باران... کی رسیدی شهر ما؟
خاک از بوی نمت لبریز شد
قطرههای ریزریزت ناگهان
میهمان عصر یک پاییز شد
ابرهای شاد از راه آمدند
کوچههای شهر، همرنگ تو شد
پای کوبیدی به روی سقفها
خانه پر از ساز و آهنگ تو شد
قطره قطره آمدی و عاقبت
خشکسالی، حوض را تنها گذاشت
مادرم با شوق آمد در حیاط
یکبغل گل، توی خاک تازه کاشت
بیهوا خورشید روشن میرسد
میزند پل در هوا، رنگینکمان
حیف شد... ما تازه بارانی شدیم
آی باران... چند روز اینجا بمان
بر کف اتاق
نردههای پنجره
تکه کردهاند مهتاب را
به راههای سیاه و سفید