شیر - گل
«از کسی نترس
مثل شیر باش!»
روز اول کلاس مدرسه
توی کوچه داد زد پدر:
از کسی نترس...
«مثل گل لطیف
با تمام بچهها
مهربان باش»
مادرم
لقمهای گذاشت
توی کولهام و گفت:
با تمام بچهها...
وای، سخت شد!
شیر- گل شدن
چگونه ممکن است؟
غمزده
گریهای میشود بلند و کشدار
غصهای که مثل گنجشکی کوچک
گوشۀ دلم کز کرده بود
هقهق
گلو را پر میکند و نگاه
موج برمیدارد از اشک
*
هوای پریدن به خنده کرده دلم
مثل گنجشکی کوچک
با بال و پر خیس!