علی مولوی: جرقه به تازگی از جزیره خودشان به شهر بزرگ تهران آمده است.

او هر هفته برای برادرش ترقه در جزیره نامه می‌نویسد و خانواده‌اش را از حال خودش با خبر می‌کند.
ستون «صندوق پست» قرار است از این به بعد نامه‌های جرقه به ترقه را چاپ کند.

ترقه جان، سلام!

حالت چه‌طور است؟ اگر از حال ما جویایی که ملالی نیست جز دوری شما.اگر هم از اوضاع ما جویایی که اندر کف به سر می‌بریم!

ترقه جان! من کف کردم! اینجا همه چیز خیلی عجیب است. فکر نمی‌کردم تهران این‌جوری باشد. جزیره خودمان خیلی بهتر است. لااقل توی جزیره خودمان هر کس یک نشانی برای خودش دارد. اما اینجا صد نفر توی خانه‌های رو هم رو هم زندگی می‌کنند! وقتی هم که نشانی می‌دهند همه‌شان نشانی یک‌جا را می‌دهند! یعنی یک خیابان، یک کوچه و یک پلاک! خیلی مسخره است! حالا بیچاره آن پستچی مادر مرده که باید بگردد بین این صد نفر صاحب نامه را پیدا کند! خدا صبرش بدهد.

ترقه جان! امروز توی روزنامه چیز عجیبی خواندم. نوشته بود حقوق شهروندی شامل همه مردم شهر می شود! مسخره است نه؟! اینجا اگر شهروند باشی حقوق می‌گیری! برای همین است مردم اینجا این‌قدر الکی‌خوش‌اند! همین جوری بهشان پول می‌دهند.

راستش من هم کنجکاو شدم بروم شهروند بشوم ببینم راستی راستی حقوق می‌دهند یا نه. اگر حقوقش خوب بود می‌گویم تو هم بیایی تهران تا حقوق بگیری!

ترقه جان! حالا دیگر نامه را تمام می‌کنم تا بروم شهروند بشوم. می‌ترسم دیر برسم حقوق به من نرسد. راستی به مامان شپلق سلام برسان و بگو دلم هوای چنترگوهای خوشمزه‌اش را کرده! اگر شد کمی چنترگو همراه جواب نامه برایم بفرست!

قربانت، جرقه

برچسب‌ها