فستیوال کن از هر نظر یک رویداد سینمایی خاص بهنظر میرسید؛ محلی برای تجلی سینمای واقعی و زمانی برای کشف استعدادهای ناب سینمایی. فیلمسازانی که کن کشف میکرد، عمدتا سینماگران مولف سالهای بعد نام میگرفتند. با این همه در این چند سال اخیر آن استقلال منحصر به فرد و آن سایه سنگین کن بر هالیوود کمکم از این جشنواره معتبر رخت بربسته بود و در عوض، کن به محلی برای تقویت روحیه هالیوود و همچنین به محفلی برای تمدد اعصاب و گردهمایی چندین و چند فیلمسازی بدل شده بود که اگرچه عمدهشان، خود در سالها و دهههای قبل کشف کن به حساب میآمدند اما کار خاص یا دستاوردی جدید در سالهای اخیر برای هنر هفتم نداشتند.
کن 62 را که به خاطر دارید؟ سال گذشته میانگین سنی کارگردانان حاضر در بخش مسابقه 57 سال بود و جز یک نفر مابقی سابقه حضور بیش از 6 بار را در کن داشتند در حالیکه در دهه قبل که حدود 20 تا 22 فیلم در بخش مسابقه شرکت میکردند، یک سوم کارگردانان گمنام به حساب میآمدند. گذشته از این، فیلمهای آمریکایی با توجه به سیاستهای آن دوران، عمدتا قدرت درخشش و صلاحیت حضور در بخش مسابقه را نداشتند در حالیکه در 6 یا 7 سال اخیر، آمریکاییها سهم قابل توجهی در فستیوال فیلم کن و در بخشهای مسابقه و غیررقابتی ایفا کردهاند.
نظم تبیین یافته و کلاننگری مسئولان سالهای دور کن به حقیقت فیلم و سینما، باعث شده بود کن در جایگاه رفیعی قرار بگیرد و از فستیوالهای دیگر یک سروگردن بالاتر بایستد اما حالا اوضاع فرق میکند؛ نه فیلمها به دل مینشینند و نه کارنامه حرفهای کارگردانها جذابیتی برمیانگیزد چرا که کارگردانها در سالهای اخیر فیلم فوقالعادهای نساختهاند و توقعات را برآورده نکردهاند و فیلمها استانداردهای گذشته را ندارند.
در واقع بعد از اینکه مستند مایکل مور (فارنهایت 11/9) نخل طلای کن پنجاه و هفتم را به دست آورد، کن به تعبیری به جاده خاکی زد. سال بعد از آن، در کن 58، دیوید کراننبرگ با «قولهای شرقی»، جیم جارموش با «گلهای پژمرده»، فرانک میلر با «شهر گناه» و گاس ون سنت و چندین نفر دیگر جور کن 58 را کشیدند و سرشناسهای دیگر حاضر در فستیوال حقیقتا جز ترافیک، چیز دیگری به اعتبار کن نیفزودند و این روند سال به سال بدتر شد و متاسفانه در کن سال گذشته وقتی اسامی فیلمها و کارگردانهای شرکتکننده در بخش مسابقه اعلام شد، آه سردی از دل علاقهمندان به کن و شیفتگان سینما برخاست؛ گویی کن به محمل تجمع بازنشستگان تبدیل شده بود و بدتر اینکه فیلمها هرگز چنگی به دل نمیزد و بدتر از همه اینکه آن گرمای رقابت از بین رفته بود.
با همه این حرفها، به کن 63 چقدر میتوان امیدوار بود تا از این جاده خاکی بیرون بیاید؟ اگر فیلمها و کارگردانهای بخش مسابقه را مرور کنید، نامها و عنوانها نسبت به 6دوره اخیر کمی امیدوارانهتر بهنظر میآید. به هرحال کمی تا قسمتی از آن ترافیک چهرههای سرشناسکم شده و شرکت کنندههای ناشناسی نیز خوشبختانه در بخش مسابقه حضور دارند.
نامهایی مانند ایناریتو، عباس کیارستمی، برتراند تاوارنیه، مایکلی و نیکیتا میخالکوف از کن بازهای قدیمیاند و به نوعی جزو همان بازنشستهها به حساب میآیند اما حدود 10 فیلم و کارگردان هم در این بخش حضور دارند که کارنامهشان حکایت از استعدادشان دارد اما معروفیت جهانی را هنوز به دست نیاوردهاند. نامهایی مانند متیو آلماریک یا تاکشی کیتانو یا حتی سرگئی لونیتسا، از جمله فیلمسازانی هستند که میتوانند جیم جارموش و کوئنتین تارانتینوی سالهای 1991 تا 1994 نام بگیرند.
چراکه کن محل تثبیت شدن یک کارگردان است؛ جایی است که با معرفی یک کارگردان خلاق به دنیای هنر هفتم، بدنه سینما میتواند از وی بهعنوان خونی تازه استفاده ببرد؛ کاری که رسالت همیشگی فستیوال فیلم کن بوده و حالا بهنظر میرسد چند سالی است (حداقل از کن 57) از این روال فاصله گرفته شده بود. کن 63 در بخش نمایش فیلمهای غیررقابتی نیز از چهرههای تکراری و سرشناس استفاده کرده است.
ژان لوک گدار امسال هم در کن و در بخشهای جنبی حضور دارد. ریدلی اسکات با فیلم «رابین هود» در افتتاحیه حضور دارد و وودی آلن و اولیور استون هم در بخش غیررقابتی چتر باز کردهاند. به این اسامی اگرچه میتوان نام چند کله گنده دیگر را نیز افزود اما آنچه کمی مایه امیدواری است که کن از جاده خاکی بیرون بزند، همانا کم شدن ترافیک حضور سرشناسها و کله گندههاست. چیزی که کن همیشه به آن نیاز داشته است، خون تازه بوده؛ روندی که با کشف استعدادهای جوان و ناشناخته بهدست میآید. چقدر خوب است که کن 63 جور این همه عقب ماندگی در سالهای اخیر را بکشد و این خونرسانی را به انجام برساند.