با این حال، از سالها قبلتر نشانههایی وجود داشت که میگفت مقدر شده که او داستان بنویسد. آلنده در دوران جوانی در کشور شیلی مترجم رمانهای عاشقانه اسپانیایی به زبان انگلیسی بود؛ او در این ترجمهها، اغلب دیالوگها و پایان داستانها را تغییر میداد تا قهرمانهای زن آنها باهوشتر بهنظر برسند! عادت او به آفرینش و خلاقیت ادامه پیدا کرد.
زمانی که در اوایل دهه 1970 از راه روزنامهنگاری امرار معاش میکرد، گفتوگویی با «پابلو نرودا» انجام داد. این شاعر معروف در آن دیدار به او گفت که میتواند رمان نویس بهتری باشد تا خبرنگار. خانم آلنده که اکنون 67 سال دارد طی یک گفتوگوی تلفنی از خانهاش در شمال کالیفرنیا، میگوید: فکر کنم او متوجه شد که من دارم دروغ پردازی میکنم. من بهعنوان یک روزنامه نگار نمیتوانستم واقع نگر باشم و داستانهایی را سر هم میکردم. در آن موقع خیلی ناراحت شدم چون گفت که من بدترین روزنامه نگاری هستم که در عمرش دیده. ولی البته ایزابل آلنده نهایتا به توصیه پابلو نرودا عمل کرد و در نتیجه به یکی از معروفترین نویسندگان آمریکای لاتین تبدیل شد.
رمانهای رمانتیک و دلنشین او که اغلب حوادث تاریخی را با عناصر رئالیسم جادویی در هم میآمیزند، بیش از 56 میلیون نسخه در جهان فروش داشته و به بیش از 30 زبان ترجمه شدهاند. ماجرای رمان جدید این نویسنده بهنام «جزیره زیر دریا» در «هائیتی» و «نیواورلئان» در حول و حوش اواخر سالهای 1700 و اوایل 1800 رخ میدهد. داستان این کتاب درباره یک برده جوان بهنام «زاریته» است که از هرج و مرج و خشونت ناشی از شورش بردهها در هائیتی میگریزد و بهدنبال ارباب خود راهی کشور آمریکا میشود. انتشارات هارپر این کتاب را در نخستین چاپ در تیراژ 250 هزار نسخهای منتشر کرده است.
- زمان و مکان «جزیره زیر دریا» را چگونه انتخاب کردید؟
من اصلا بنا نداشتم این رمان را بنویسم. من قبلتر از آن یک رمان نوشته بودم به اسم «زورو». یکی از فصلهای این رمان در نیواورلئان رخ میدهد. به آنجا رفتم و چندین بار در مورد نیواورلئان تحقیق کردم. در ضمن این تحقیق متوجه شدم که بخش زیادی از شخصیت این شهر 200 سال پیش توسط 10 هزار پناهنده که از هائیتی گریخته بودند، شکل گرفته است. آنها به همراه خانوادهها و بردهها و همسران رنگین پوست و بچههایشان از هائیتی گریختند. حادثه عجیبی بود. این حادثه شهر نیواورلئان را به کلی دگرگون کرد. بنابراین وقتی برای نوشتن رمان جدیدم در مورد نیواورلئان تحقیق کردم، نیاز داشتم بدانم این 10هزار پناهنده چرا به نیواورلئان رفته بودند.
- تحقیقتان را چگونه انجام دادید؟
من معمولا کار تحقیق را با مطالعه تاریخ شروع میکنم، نه تنها تاریخ مکان مورد نظر خودم بلکه تاریخ باقی قسمتهای جهان در همان دوره زمانی. انقلاب فرانسه و آمریکا در آن زمان نقش تعیینکنندهای داشتند، بنابراین این قضیه خیلی مهم بود. این بردهها میتوانستند با سربازان ناپلئون که اروپا را فتح کرده بودند، بجنگند و شکست شان بدهند. آنها نمیتوانستند بردهها را در هائیتی شکست بدهند.
- شما از تحقیق کردن و جمعآوری اطلاعات چگونه داستان خلق میکنید؟
روند درهم و برهمی دارد. نیمی از داستان در ذهن یا توی دلم است. کلی یادداشتبرداری میکنم. روی کاغذهای چسبان کوچکی یادداشتهایم را مینویسم و آنها را به دیوار میزنم. آن یادداشتها را وقتی به متن کتابم انتقال میدهم، از روی دیوار برشان میدارم تا اینکه دیوار تمیز میشود... دوست ندارم تحقیق در کارم معلوم باشد و خواننده متوجه آن بشود.
- آیا امیدوارید که کتاب شما پس از وقوع زلزله در هائیتی، باعث جلب شدن توجه بیشتری به این کشور بشود؟
خیلیها از من در مورد این کشور سؤال میکنند چون کمکهای زیادی به طرف هائیتی سرازیر شده و مردم توجه بیشتری به آن نشان میدهند.
در اینجا مایلم با این تفکر همنوا شوم که تعداد بردهها در دنیای امروز بیشتر از هر زمان دیگری است.
- زمانی که شما رمانهای عاشقانه اسپانیایی را به زبان انگلیسی ترجمه میکردید، در داستان دست میبردید و آن را تغییر میدادید؛ حالا کتابهای شما از اسپانیایی به انگلیسی ترجمه میشود؛ آیا نسبت به روند ترجمه کتابهایتان بدبین هستید؟
دوست ندارم کسی با کتابهای من چنین کاری بکند!
- آیا ترجمههایی را که از آثارتان میشود، بازبینی میکنید؟
فقط ترجمههایی را که به زبان انگلیسی هستند؛ آن هم نه به خاطر اینکه بخواهم چیزی را اصلاح کنم بلکه به این خاطر که با «مارگارت سایرز پیدن»، مترجم آثارم که الان 83 ساله است، خیلی نزدیک و صمیمی هستم. او به جز کتاب اولم، همه کتابهایم را ترجمه کرده است. در هفتههای اولی که نوشتن کتابی را شروع میکنم، او تنها کسی است که من با او حرف میزنم... بعضی وقتها نحوه عبارت بندی او باعث میشود که متن اسپانیایی را بهتر بفهمم... او سبک مرا خیلی خوب میشناسد. او میتواند حتی به من بگوید: فکر کنم تو این را قبلا هم گفتهای.
- بعضی از منتقدان از کارهای شما تحت عنوان کسلکننده و سنتی انتقاد کردهاند.
خیلی راحت است که بگویی کتابی که هیچکس آن را نمیفهمد و هیچکس آن را نمیخواند، کتابی بزرگ است.
الکساندر آلتر/ وال استریت ژورنال
23 آوریل 2010