ما میتوانیم تمام عمر خود را صرف برچسبزدن به رویدادها کنیم؛ «این خوب است، آن بد است»... بیفایده است. علت اینکه به هر حادثهای برچسب فاجعه و مصیبت میزنیم آن است که تنها یک درصد از کل واقعیت را میبینیم.
تا زمانی که به بدبودن اوضاع و احوال، ایمان داشته باشید هیچ تغییری در اوضاع و احوال بهوجود نخواهد آمد. تا هنگامی که با داد و فریاد و جنگ و دعوا به استقبال روزهای زندگیتان میروید هیچ پیشرفتی در زندگی نخواهید داشت. اما درست در همان لحظهای که نوع نگاه خود را به زندگی تغییر میدهید همهچیز دستخوش تغییر میشود. فرض کنید که قصد سفر با هواپیما را دارید و جای شما را به دیگری دادهاند، میگویید: «واقعا افتضاح است. من عجله دارم. الان همه منتظر من هستند. من حتما باید با این پرواز بروم...».
اگر با این روحیه و طرز برخورد، دیگران به شما تنه زدند، قهوه روی لباستان ریخت، چمدانتان گم شد و... اصلا تعجب نکنید. اگر با زندگی بجنگید، همیشه بازنده میشوید. بهمحض اینکه به خود بگویید: «در زندگی من هیچ چیزی تصادفی نیست. اگر اینجا هستم بهخاطر آن است که باید اینجا باشم»، آن وقت است که همه چیز رو به بهبودی میگذرد؛ چهبسا در همان زمان انتظار تا پرواز بعدی یک دوست جدید پیدا میکنید یا دوستی قدیمی را دوباره میبینید یا فرصتی برای مطالعه مییابید.
اگر در پی آرامش بیشتر هستید به رویدادهای زندگی برچسب خوب یا بد نزنید.
اصولا هر کسی میتواند دنیا را از زوایای مختلف بنگرد؛ دنیای ما دنیای پلیدی است یا اینکه دنیا به همینصورت هم که هست، زیباست.
اغلب ما برای یافتن عیبها و کاستیهای دیگران انرژی فراوانی صرف میکنیم و میکوشیم تا ثابت کنیم که آنها آدمهایی متقلب، پرخور، تنبل یا ولخرج هستند اما نتیجه این تلاشها و انتقادها چیست؟ هیچ، جز اینکه زندگی خود ما از شادی و نشاط تهی میشود.
میتوانیم دائم ناراحت باشیم و بگوییم دنیا رو به ویرانی میرود اما این میتواند بهانهای باشد برای شانهخالیکردن از زیر بار مسئولیت زندگی.
راه دوم این است که دنیا را به همین صورتی که هست بپذیریم. ما هرطور که فکر میکنیم دنیا همانطور باقی میماند. درواقع این امکان برای همه ما وجود دارد که جهان را به همینصورتی که هست بپذیریم و آنگاه برای بهترکردن آن، بخشی از مسئولیتها را به گردن بگیریم.
اما واقعا چگونه میتوانیم از حساسیتهای خود بکاهیم؟ اولا باید بپذیریم که منشأ همه آزردگیها و ناراحتیها قوانینی هستند که خودمان برای خودمان تعیین میکنیم که در ذهن ما جای گرفتهاند. اگر خود ما این قوانین را تعدیل کنیم یا آنها را از بین ببریم، آنوقت دیگر از بیاعتنایی دنیای واقعی نسبت به قوانینمان آزردهخاطر نخواهیم شد.
ما میتوانیم با خود قرار بگذاریم که «هیچکس نمیتواند روز مرا خراب کند، نه کارمند وظیفهنشناس بانک، نه پلیس راهنمایی و رانندگی و نه هیچکس دیگری».
کنترل اندیشهها
- شما نمیتوانید بر محیط پیرامون خود و بر اوضاع یا عقایدی که دیگران درباره شما دارند کنترل داشته باشید، مهمترین و تنها چیزی که میتوانید بر آن تسلط کامل داشته باشید افکار و اندیشههای خود شما هستند.
- آنچه مایه خوشبختی و شادی انسان میشود، درون اوست و نه عوامل بیرونی! سعی کنید یک حادثه آزاردهنده را بهخاطر بیاورید؛ مثلا به هفته گذشته فکر کنید، به دزدیدهشدن کیف پولتان یا فراموششدن روز تولدتان یا هر مسئله دیگری که شما را آزردهخاطر کرده است.
حالا به این جمله دقت کنید؛ «آنچه شما را آزرده است، نفس حادثه نیست بلکه تفکرات شما درباره آن حادثه است».
شاید بگویید هر کس دیگری هم جای من بود همین احساس را پیدا میکرد؛ اما اشتباه است! بهتر است بگویید اکثریت آدمها همین احساس را پیدا میکنند. ما در تمام طول زندگی خود بهگونهای برنامهریزی میکنیم که در هر زمینه خاص، تفکری خاص داشته باشیم و همین تفکرات خاص هستند که شادی و خوشبختی ما را تحتالشعاع خود قرار میدهند اما همیشه بهخاطر داشته باشید که ما میتوانیم اندیشههای خود را تغییر دهیم.
آرامش خیال
بیشتر آدمها قبول دارند که در زندگی بهدنبال عشق، محبت، صلح و آرامشاند اما جستوجوی آرامشخیال را زیر سؤال میبرند! راستی چرا باید بهدنبال این آرامش باشیم؟ زیرا عشق و آرامشخیال عناصری جدانشدنی هستند. اگر بهدنبال عشق بگردید آرامش را مییابید و اگر در جستوجوی آرامش باشید به عشق میرسید. معنای آرامش خوردن قرصهای آرامشبخش نیست؛ آرامش یعنی رسیدن به توازن.
گاهی بهنظرمان میرسد بهمحض اینکه قسطهای عقبافتادهمان را بپردازیم خیالمان آسوده خواهد شد. این آسودگی خاطر شاید در کوتاهمدت حاصل شود اما همیشگی نخواهد بود.
امنیت واقعی از درون انسان ریشه میگیرد و خارج از محدوده وجودی ما امنیت تنها یک خیال است.
بزرگترین بانکها ورشکست میشوند، هواپیماهای غولپیکر سقوط میکنند، بزرگترین برجها فرو میریزند و... ما باید امنیت را در وجود خودمان جستوجو کنیم. اما چگونه میتوانیم با اینگونه حوادث کنار بیاییم؟ راهش این است؛ آنها را قبول کنید و لذت ببرید. نیمی از لذت زندگی در همین است که از اتفاقات آینده بیخبریم. برای برخورداری از آرامش بیشتر باید با خودمان عهد کنیم که هر اتفاقی بیفتد با آن کنار بیاییم و رودرروی همه ترسهایمان بایستیم و به خود بگوییم: بالاخره هر مشکلی روزی پایان مییابد و این واقعیت زندگی است.اگر توجه کرده باشید تمام کسانی که زندگیشان سرشار از آرامش است از یک نظر وجه تشابه دارند و آن این است که این افراد خود را ملزم به حفظ یک توازن همیشگی کردهاند.
بسیاری از آنها از طریق دعا و نیایش پروردگار به این توازن دست یافتهاند. گروهی دیگر به تکنیکهای تمرکز ذهن روی آوردهاند و... . همه آنها خلوت و سکوت را میجویند و با غرقشدن در خویشتن است که دنیای بیرون را بهتر میبینند. بخش دیگری از آرامش با اصلاح فکر و اندیشه شما بهوجود میآید. اگر معتقد باشید که زندگی جز یک کشمکش بیپایان نیست، حقیقتا نیز برایتان همانطور خواهد بود. یادگرفتن زندگیکردن در زمان حال یکی دیگر از مواردی است که به حفظ آرامش بیشتر ما کمک میکند. درواقع بیشترین وقت ما به افسوسخوردن نسبت به گذشته یا هراس از آینده صرف میشود.
زیستن در زمان حال مانند راهرفتن روی طناب است. در ابتدای کار، افتادن اجتنابناپذیر است اما با تکرار و تمرین میتوان حفظ تعادل را آموخت. برای نگهداشتن ذهن در زمان حال میتوانید شتاب را از زندگی خود حذف کنید.
وقتی که نظام اعتقادی شما میگوید «همیشه وقت کم میآورم»، انتظار دارید چه اتفاقی بیفتد؟ مطمئن باشید همیشه با کمبود وقت مواجه خواهید شد، همیشه از آسانسور جا خواهید ماند و همیشه دیر به اتوبوس خواهد رسید. بنابراین سعی کنید در حال انجام هر کاری با خود بگویید: «تا وقتی سرگرم این کار هستم هیچوقت عجله نمیکنم، تمام حواسم اینجاست و وقت کم نمیآورم».
برای رسیدن به آرامش بیشتر میتوانید این روش را هم امتحان کنید؛ هر وقت که کارتان به بحث و مشاجره میکشد و هرگاه که با همسر، دوست، رئیس و... خود مشکل پیدا میکنید، برای مدتی کنار بکشید و کاری نکنید تا به آرامش برسید.
با خود خلوت کنید و سعی کنید همه افراد را با همان خصوصیاتی که دارند بپذیرید، نه آنگونه که خودتان توقع دارید و خواستار آن هستید. به هر طریقی که میتوانید در تجسم خود عشق و محبتتان را نثارشان کنید. حتی اگر این روش، به نظر درست نمیآید، باز هم امتحانش کنید. سعی نکنید با منطق و استدلال درکش کنید. فقط آن را بهکار ببندید. خیلیها همینکار را میکنند و نتایج خارقالعادهای میگیرند بنابراین شاید شما هم بتوانید از ثمرات آن بهرهمند شوید.
به خود استراحت بدهید!
تابهحال توجه کردهاید که گاه ما تمام روز را کوهنوردی میکنیم و در پایان همان روز همچنان سرشار از انرژی هستیم و در مواقعی دیگر با چند ساعت خرید از فروشگاهی بزرگ آنچنان احساس خستگی میکنیم که گویی تمام روز را کار کردهایم.تمام اشیای پیرامون ما ارتعاش مخصوص به خود دارند و ما این ارتعاشات را جذب میکنیم. باغها و جنگلها دارای ارتعاشاتی شفابخش هستند. آنها انرژی ازدسترفته ما را جایگزین میکنند. فروشگاههای بزرگ و پارکینگها انرژی ما را کاهش میدهند زیرا معمولا سر و صدا و ازدحام در آنها زیاد است.
تردیدی نیست هنگامی که پرانرژی هستیم در برابر انواع بیماریها و در برابر افسردگیها و کسالتهای دیگران مقاومتریم و هنگامی که از سطح انرژی پایینی برخوردار هستیم همه بیماریها و افسردگیها را بهطرف خود جذب میکنیم.
شکرگزاری نیز موجب آرامش بیشتر انسان میشود. هر بار که از نعمات موجود خود شاکر باشید در حقیقت خاطرنشان میکنید که آنچه را دارید میپذیرید و آنچه را باید یاد بگیرید و بیاموزید، میآموزید. منشأ آرامش ذهن، تمرکزکردن بر نعماتی است که از آنها بهرهمند شدهایم و نه آنچه نصیبمان نشده است. بنابراین حس سپاسگزاری داشته باشید اما اگر اعتقادتان این باشد که «وقتی اوضاع زندگی بهتر شد آنوقت شکرگزار خواهم بود» مطمئن باشید که هرگز اینگونه نخواهد شد!
msnbc.com