چهارشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۹ - ۱۸:۲۸
۰ نفر

نصرت‌الله محمود زاده: خبر خیلی مختصر بود اما بین کهنه‌سربازان امام(ره) زبان به زبان پیچید.

حالا دیگر همه می‌توانند نفس‌های حبس‌شده را رها کنند و به‌راحتی از علی هاشمی بگویند. بیایید، همه یاران علی هاشمی جمع شوید که می‌دانم یک دنیا حرف دارید، درد دارید، گریه دارید و اشک.

وقتی مشتاق شدم رمز چگونگی تداوم جنگ پس از عملیات پرماجرای والفجر مقدماتی را در جنوب پی بگیرم، آدرس به آدرس گشتم تا به بچه‌ای گمنام در اطلاعات عملیات خوزستان رسیدم.

یک دریا تجربه و حماسه، یک عالم خطرات و خاطرات، یک دنیا بی‌نام و نشانی و بی‌ادعایی. چه شد که جنگ پس از رمضان و والفجر مقدماتی از منطقه پررمز و راز هورالهویزه سردرآورد؟ به قیمت صبر و حوصله چگونگی رام کردن هور توسط بچه‌های قرارگاه نصرت به پای صحبت یاران علی هاشمی نشستم تا  توانستم بستر آرام هور را بنویسم.

ردپای هاشمی از هویزه تا عمق هور، از قلب مردم روستای البیضه تا همراهی پناهندگان مجاهدین عراقی مخفی شده در هورالعظیم، از منطقه بصره- العماره تا مناطق استراتژی بغداد و از حضور در حرم امام حسین تا یگان‌های متعدد سپاه سوم عراق. هرجا که می‌رفتم- یعنی می‌بردندم- ردپای علی هاشمی را لمس می‌کردم.

این نیروهای اطلاعات عملیات بیشتر از آنکه محبوب نیروهای بومی ایرانی مستقر در هور باشند، در قلب مردم جنوب عراق جایگاهی از جنس صمیمیت داشتند. علی هاشمی و یارانش- شهید حمید رمضانی، سالمی، سید نور، شاکریان، ناصری و دیگر گمنامان قرارگاه نصرت که هنوز هم راضی نیستند که یادی از آنان شود ـ یکسال در دل هور زندگی کردند، جنگیدند، صبر و حوصله به خرج دادند، سختی کشیدند، تا که توانستند آبراه‌های تو در تو، نیزارهای غیرقابل عبور، جزایر مجنون و کلیه پیچ و خم‌های بصره تا العماره را در اختیار فرماندهان جنگ قرار دهند و قرارگاه تازه تأسیس خاتم‌الانبیاء را متقاعد کنند که می‌توان از این طریق جنگ را تداوم داد و حتی تا اتوبان بصره پیش رفت- که چنین هم شد- علی هاشمی بر همه تهدیدهای جنگ در عملیات رمضان و والفجر مقدماتی خط بطلان کشید و تهدیدی شد بسیار جدی برای سپاه سوم عراق تا مرز شکست.

اگر شما جای صدام بودید، تمام امکانات استخبارات و نیروهای ویژه ارتش عراق را برای دستگیری- زنده یا مرده- این فرمانده، بسیج نمی‌کردید؟ حس می‌کنم هنوز هم اجازه ندارم از چگونگی مفقود شدن این بسیجی گمنام قلم بزنم. هنوز مثل سایر فرماندهان سپاه باورم نمی‌شود که همه رمز و رازها و توانمندی‌های علی هاشمی برای دشمن روشن شده باشد.  وقتی سردار باقرزاده در تلویزیون اعلام کرد، شهید علی هاشمی در جمع شهیدانی است که اخیراً شناسایی شد، انگار قلم از حبس 20ساله آزاد شد و توان بیان همه ناگفته‌های هاشمی را پیدا کرده است.

باید بنویسیم. بنویسیم تا که مردم بدانند یاران امام (ره) چه کرده‌اند... کاش پیکر پاک این شهید حالا حالاها دفن نشود و آنقدر بر سر و دست، شهر به شهر بگردانندش تا که خوزستانی‌ها به داشتن این بزرگوار فخر بورزند.

برای شناخت علی هاشمی رنج بسیار باید کشید. ردپای او را در پرونده‌های بسیار سری اطلاعات عملیات ارتش عراق دنبال کنیم و از افسران ارشد سپاه سوم عراق بخواهیم که چرا از نام هاشمی وحشت می‌کردند.

به راستی علی هاشمی در روزهای آخر جنگ چگونه مفقود شد؟ چگونه در جزیره مجنون غیبش زد؟ این ماجرا پایان ندارد... چرا تشییع روح بلند این شهید در ایام فاطمیه؟ انگار گمنامی و مفقودالاثری یکی از شاخص‌های انسان‌های ناب تشیع است. قربانت شوم بی‌بی فاطمه، این شهید را نیز به شما می‌سپاریم. خود واقفید که این بزرگوار چقدر به شما ارادت داشت.

هر قلمی که با هاشمی همراه شود، پایان ندارد. پس ناتمام می‌گذارم و نالان می‌گذرم. خدایا چه سخت است برای بازماندگان جنگ وقتی دنیای علی هاشمی‌ها از درونشان فوران می‌کند. راهی سخت در پیش است. به‌راستی که زندگی به شیوه علی هاشمی در زمانه 1389 سخت نیست؟

کد خبر 107323

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز