او در گستره ادبیات جهان نام و آوازهای بلند داشت و نوبل ادبی ۱۹۹۸ را دریافت کرد. شماری از آثار ساراماگو به فارسی نیز ترجمه شدهاند.چند سال پیش وقتی که از ساراماگو درباره دلیل دیدگاه بدبینانهاش نسبت به زندگی پرسیدند، او در جواب با لحن طنزآمیزی که در بسیاری از کتابهایش نیز دیده میشود، گفت: «من بدبین نیستم، بلکه فقط خوشبینی آگاهم.» و بعد ادامه داد، ”کسی میتواند خوشبین باشد که بیاحساس، احمق و یا میلیونر باشد.» او از جهان به عنوان جهنمی یاد کرد و گفت: «میلیونها نفر به دنیا میآیند تا رنج بکشند و کسی نیست که از آنان حمایت کند.»
ژوزه ساراماگو، شاعر، نویسنده و نمایشنامهنویس، یکی از برجستهترین چهرههای ادبی پرتغال روز جمعه، ۱۸ ژوئن (28 خرداد) در سن ۸۷ سالگی چشم از جهان فرو بست.
نویسندگی و روزنامهنگاری و فعالیت سیاسی
ساراماگو سال ۱۹۲۲ در ده کوچکی در Golega در یک خانواده فقیر کشاورز به دنیا آمد. در سه سالگی با خانواده به لیسبون رفت. در آنجا بود که پدرش به عنوان مأمور پلیس مشغول بهکار شد. ژوزه علیرغم نمرات بسیار خوب در مدرسه، به دلیل مشکلات مالی خانواده نتوانست تحصیل در دبیرستان را ادامه دهد و حرفه آهنگری را فراگرفت. بعدها به عنوان طراح صنعتی و کارمند اداری و سپس در یک انتشارات به عنوان خبرنگار کار کرد. چهل ساله بود که نگارش را آغاز کرد. اولین رمانش با نام کشور گناه در ۱۹۴۷ به چاپ رسید. به دلیل ناکامی در یافتن و نداشتن ناشر برای رمان دوم، نوشتن را کنار گذاشت.
در سال ۱۹۶۶ مجموعه شعر "اشعار محتمل" را به چاپ رساند. از سال ۱۹۶۸ ساراماگو به فعالیت روزنامهنگاری پرداخت و دستی هم در فعالیتهای سیاسی داشت. او با حفظ مواضع انتقادی خود در ۱۹۶۹ عضو حزب کمونیست شد. در رمان امیدواری در آلن تیو به نگارش یکنواختی زندگی کارگران کشاورزی پرداخت که زیر فشار ساختار فئودالی صدها ساله تا به امروز زندگی میکنند.
بعدها با انتشار کتاب بالتازار و بلموندا در ۱۹۸۲ به شهرتی جهانی رسید. رمانی که به انحطاط دربار پرتغال در قرن شانزدهم میلادی میپردازد. ساراماگو از دوران کودکی خود که آن را تا پانزده سالگی به رشته تحریر در آورده، میگوید: «این دوران بیشترین تأثیر را در شکل گیری شخصیت من داشت و من در واقع به عنوان یک بچه رعیت باقی ماندم..»
از روی رمان خاطرات کودکی وی اپرایی توسط Azio Corghi ساخته شده است که در سالن بزرگ اپرای شهر میلان در ایتالیا به روی صحنه رفت. بسیاری از منتقدان ادبی ساراماگو را در ردیف نویسندگان سوررئالیست و به اصطلاح رئالیسم جادویی قرار داده و آثار او را نزدیک به نویسندگان آمریکای جنوبی از جمله گارسیا مارکز میدانند. اگرچه او خود آثارش را در ادامه سنت ادبی اروپایی میخواند.
داستانهای او که با لحنی طنزآمیز نگاشته شدهاند، معمولا شرح رویدادهای تاریخی و یا حوادث تخیلیاند که در واقع به انتقاد وضع موجود در جامعه میپردازند. انتقاد به سنتهای مذهبی و بیعدالتی اجتماعی در محور آثار این نویسنده قرار دارند.
او در باره شخصیتهای رمانش میگوید: شخصیتهای من آدمهای ساده هستند، نه خیلی زیبا و نه خیلی زشت که در موقعیتهای خاص به دلیل احساس دوستی و یا عشق، به یکدیگر میرسند. نوشتن برای ساراماگو یک مسئله شخصی است که در آن نویسنده نظرات، تجارب و داستان زندگی خود را با استعداد و قریحه خاص خود، به رشته تحریر درمیآورد: «اثر یک نویسنده تعبیر وی از جهان است.»
او معتقد بود که حقیقت واحدی وجود ندارد که برای همه به یک اندازه با ارزش باشد. ساراماگو میگوید که ایدئولوژی و جهانبینی یک نویسنده در رده دوم قرار دارد: «آنچه که ما آن را به عنوان ادبیات سیاسی فعال مینامیم، غالبا به نتایج فاجعهبار ادبی ختم میشود. مطمئنا موارد دیگری نیز وجود دارد اما نه انقلاب و نه ادبیات از آنها سود جستهاند.»
ساراماگو در سال ۱۹۸۸ با Pilarel Rio ژورنالیست اسپانیایی وارد زندگی مشترک شد و تا آخر عمر با همسرش در جزیره لانزاروته در اسپانیا زندگی کرد. در ۱۹۹۲ هفتمین رمان خود به نام انجیل به روایت عیسی مسیح را نوشت که در آن مسیح حتی به اعتقادات خود شک میکند. این کتاب به دلیل جریحهدار کردن احساسات مذهبی مردم توسط دولت وقت پرتغال از فهرست کتب پیشنهادی برای دریافت جایزه کتاب اروپا حذف شد. او در اعتراض به تصمیم دولت محافظهکار پرتغال این کشور را ترک کرد و برای زندگی به اسپانیا رفت.
ساراماگو، نامی آشنا در ایران
ژوزه ساراماگو که در برخی از ترجمهها در ایران با تلفظ اسپانیایی خوزه ساراماگو، خوانده شده، شماری از جوایز ادبی را در پرتغال و در سطح بینالمللی دریافت کرده است. از جمله این جوایز میتوان از جایزه ادبی کامو در ۱۹۹۵ ،و ۱۹۹۸ در سن ۷۶ سالگی جایزه نوبل نام برد. واتیکان در ۱۹۹۸ زمانی که ساراماگو به دریافت جایزه نوبل نائل شد آن را تأسفبار خواند و از تصمیمگیری سیاسی در اهدای جایزه به وی نام برد.
رمان مشهور کوری ژوزه ساراماگو که تا به حال با سه ترجمه متفاوت در ایران نیز به چاپ رسیده است، به عنوان داستان فیلم و موضوع نمایشنامه مورد توجه فیلمسازان و کارگردانان تئاتر در جهان قرار گرفته است.
شخصیتهای این داستان بدون نامند. داستان تخیلی در یک شهر ناشناخته اتفاق میافتد. به دنبال شیوع بیماری مسری کوری، تعداد زیادی در شهر بدان مبتلا میشوند. دولت برای جلوگیری از سرایت این بیماری، مبتلایان را در بیمارستانی در خارج از شهر در قرنطینه نگاهداری میکند. در این کتاب سردرگمی انسانها و مناسبات اجتماعی نادرست و اطاعت کورکورانه به انتقاد کشیده میشوند. در واقع بیماری کوری برای او نوعی تمثیل برای نابینایی در عقل و قدرت درک انسانهاست.
ژوزه ساراماگو با علاقه در مورد موضوعهای سیاسی روز اظهار نظر میکند. در دیداری که از رامالله داشت، اشغال مناطق فلسطینینشین را توسط اسرائیل با روش حکومت نازیها و به وجود آوردن اردوگاههای کار اجباری آشویتس و بوخن والد مقایسه کرد و گفت: «اسرائیلیها زندگی فلسطینیان را در یک اردوگاه اداره میکنند.» و علیرغم اعتراضهایی که به این اظهارات شد، او حرف خود را پس نگرفت.
وی در رمان مقالهای درباره شفافیت به واکنشهای یک دولت در نظام دموکراسی به انتخاباتی میپردازد که مورد مخالف شرکتکنندگان در انتخابات قرار گرفته است. ساراماگو درباره این داستان تخیلی که لحنی طنزآمیز و پیامی سیاسی دارد، میگوید: «من پیغمبر نیستم، در اقتصاد دست ندارم، سیاستمدار و نظامی هم نیستم. من فقط یک نویسنده ام و میخواهم توجه انسانها را به این موضوع جلب کنم که سیستم دموکراسی کارکرد درستی ندارد. من نمیدانم که چه بهتر است و چطور میتوان جهان را نجات داد. من فقط این را میدانم که دنیای فعلی بیمار است.»
در رمان مقالهای درباره شفافیت که به عنوان کتاب بینایی و یا بینایی نیز ترجمه شده، در یک سرزمین نامعین به یکباره در انتخابات درصد زیادی با آراء سفید شرکت میکنند. انتخاباتی دوباره صورت میگیرد ولی باز درصد آراء سفید در صندوقهای رأی بیشتر میشود. در اینجا حکومت به دنبال مقصر این موضوع در همه جا میگردد و رفته رفته به استفاده از خشونت و ابزار نظام دیکتاتوری سوق مییابد. شرایط فوقالعاده اعلام میشود و نهادهای اجتماعی بسیاری تعطیل میگردند و در نهایت دولت خود به دنبال جنایتکارانی میگردد که فرد مقصر را به قتل برسانند.
در این کتاب ساراماگو چهره دوگانه دموکراسی را به انتقاد میکشد: «مهمترین ابزار قدرت در جهان را سیاست در اختیار ندارد، بلکه قدرت اصلی در اختیار اقتصاد است. شرایط مسخرهایست. قدرت واقعی در دست نهادهایی است که دموکراتیک نیستند. به بیان دیگر من به عنوان یک شهروند نمیتوانم مدیریت میتسوبیشی یا زیمنس و یا شرکتهای چند ملیتی دیگر را تعیین کنم. دولتها ابزار سیاسی در دست قدرت اقتصادی هستند.»
علیرغم شهرت ساراماگو به عنوان نویسندهای بدبین و نزدیکی آثارش به کافکا، در کتابهای وی اعتقاد ریشهدار به اصل خوبی در انسانها و جهان و تحسین انسانیت وجود دارد.
از آثار دیگر او میتوان از ”در غیاب مرگ“ نام برد که در آن با طنز ویژه خود، زندگی را به تمسخر میگیرد. در این کتاب مردم پیر میشوند اما نمیمیرند. به دنبال آن کلیسا به مبارزهای برای بازگشت مرگ میپردازد. در واقع پیام ساراماگو در این کتاب روشن میشود، تنها شرط زندگی کردن، مردن است.
رمانهای ژوزه ساراماگو امروزه درشمار پرفروشترین کتابها در جهانند و به زبانهای گوناگون از جمله فارسی ترجمه شدهاند. از جمله ترجمههای فارسی آثار او میتوان از این کتابها نام برد: بالتازار و بلموندا ۱۹۸۲ ، بلم سنگی ۱۹۸۶ ، تاریخ محاصره لیسبون ۱۹۸۹ ، انجیل به روایت عیسی مسیح ۱۹۹۱ ، کوری ۱۹۹۵، همه نامها ۱۹۹۷، غار ۲۰۰۱ ، بینایی ۲۰۰۴.
دویچهوله