این هنرمند متولد 1355 در رشته عکاسی از دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران فارغالتحصیل شده است.او تجربه برگزاری یک نمایشگاه گروهی و یک نمایشگاه انفرادی را دارد.در این نمایشگاه ناجیان 18 تصویر رنگی در اندازه 88×40 سانتیمتر را به نمایش گذاشته است.
***
چندصباحی است که یاد گرفتهایم که به نیت مؤلف کاری نداشته باشیم. کاری به درست یا نادرست بودن این نظریه ندارم؛ که گاه به گمانم نادرست میآید: (البته این سخن را در پستوی خانه نهان باید کرد، تا مبادا از جانب جماعت روشنفکر، سنگهای لعن و نفرین بر فرقمان فرود آید!)
نیت مؤلف این تصاویر دهشت و فروپاشی، بر من ناشناخته است و شاید بر خود مؤلف هم. اما، هرچه هست سیاهی است و جنون و بیگانگی. بهویژه بر واژه «جنون» میباید درنگید. این من نیمهعریان، در کوچه خیابانهای سکوت شبانه، کنار تنههای سترون درختان بیهویت این شهر گم، چه میکند؟ نه... نباید احساساتی شد و رومانتیکوار نوشت! نقطه... سرسطر.باید فاصله گرفت، منطقی بود و استدلال کرد.
تنهایی، تنهایی و استیصال. این مهمان ناخوانده در شهر بزرگ، این جنین شلوار پوش، از رحم کدام مادر به شهری چنین پلشت پرتاب گشته است؟!
تنهایی سوژه را حضور تحمیلی تماشاییان، دوچندان کرده است. در این کلانشهر دهشتناک، در این ساعت آرامش حتی، نمیتوان فارغ بود و با خود بود و مدام باید نگاههای پرسشگر و گستاخ آدمهای پیرامون را تاب آورد. جایی، چراغی اگر روشن باشد؛ کورسوی فضول مراقبت است!
شهر بیآسمان، شهر بیانسان، تصویر و تصوری دردناک است و شهر عکسهای علی بیآسمان است و کوچههایش طنین گامهای آدمی را بازنمیتابند. اما در عکسها در انتهای خیابانهای متروک- ناخواسته شاید- چراغی در کادر دیده میشود. کورسوی پنجرهای، نوری که تکهای از چشمانداز را روشن کرده است و انتظار عبور معجزه که سوژه را به تندیس انتظار بدل کرده است؛ نشسته بر لبه جدول کنار خیابان. به یقین، جایی چراغی روشن است...