یکشنبه ۳ مرداد ۱۳۸۹ - ۰۷:۴۶
۰ نفر

مرتضی حاجی: در محفلی شرکت کردم که ده‌ها ستاره درخشان در آسمان بلندش نورافشانی می‌کردند؛

مدرسه

جمع کریمان فروتن؛ متعهدان مسئولی که به یاد یکی از یاران دیرین و از درخشان‌ترین ستارگان پرفروغ سخاوت و جوانمردی به سوگ نشسته و اشک می‌ریختند؛ درد آشنایانی که چاره رنج عقب‌ماندگی را در توسعه علمی و فرهنگی و فراگیری هرچه بیشتر آموزش و پرورش یافته‌اند و همه وجودشان را در این جهاد مقدس عرضه کرده‌اند و دردمندانه دیگران را به یاری می‌طلبند، حتی آنها که خود عهده‌دار مسئولیت رسمی‌اند.

آقای کارگری که مجری برنامه است از امام جمعه موقت جدید تهران که در جلسه حضور دارد، می‌خواهد که خود و دیگر همکارانش در سراسر کشور به بیان کمبودهای فضای آموزش و محدودیت و محرومیت‌های‌ نظام آموزشی کشور بپردازند و دکتر حافظی، رئیس مجمع خیرین مدرسه‌ساز نیز که در رثای علیپور سخن می‌گفت در گزارش‌گونه‌ای، روزافزونی تعداد خیرین و میزان کمک‌های آنان به ارقام نجومی و در عین حال ناکافی بودن آن در برابر شدت نیاز و کمبود را بیان کرد و چه خوب و دلنشین، جدی و بی‌تکلف، طلبکارانه و با متانت و مؤدبانه از طرف بی‌دفاع‌ترین کودکان معصوم ساکن در مناطق عقب‌مانده دفاع و حقوق آنان و نیاز کشور به بارورکردن آن همه استعداد پنهان را گوشزد کرد. در آن 2ساعت سخن از «خِیر» بود و «خَیر» و دعوت به نیکی و نیکوکاری از سوی کسانی که فقط سخن نمی‌گفتند که خود با همه وجود «عامل» بودند؛ عاملانی که به قول مرحوم علیپور «روحشان هم پس از مرگ در اطراف مدرسه می‌گردد و وضع بچه‌ها و مدرسه آنان را می‌پاید.»

علیپور را اولین بار در همایش معرفی فعالان نمونه بخش کشاورزی دیدم. کسی او را چنین معرفی کرد: « او تاجری است خوشنام و باسابقه که در آلمان به تجارت فرش ایران اشتغال داشته است. وقتی تصمیم می‌گیرد در روستای محروم زادگاهش بنای خیری بسازد، بعد از ساختن اولین و دومین مدرسه و دیدن چهره شاداب و خندان بچه‌های پابرهنه روستا که از ساختمان زیبای مدرسه به وجد آمده بودند چنان آتشی از عشق به این بچه‌ها که حالا «بچه‌های علیپور» شده‌اند در وجودش زبانه کشید که در مدتی کوتاه همه دارایی و سرمایه‌اش را نقد کرد و به ایران آمد تا به نام 72تن شهید کربلا، 72مدرسه بسازد.» عرض ارادتی کردم و سؤال‌های متعددی ذهنم را انباشت. آن روز چیزی از همایش نفهمیدم. راستی چه نسبتی است بین کسی که سال‌ها در غرب زندگی کرده و فرهنگ آن دیار تمام لحظاتش را احاطه کرده است با این همه ایثار؟ کدام انگیزه ایثار همه دارایی کسب‌شده در طول ده‌ها سال فعالیت را برای ساختن مدرسه در روستاهای اردبیل و نقاط دیگر توجیه می‌کند تا آن حد که امور جاری زندگی به خوبی نگذرد و حتی برای حضور در اجلاس رسمی در یکی از مجلل‌ترین تالارهای کشور- سالن اجلاس سران- لباس بسیار ساده و مندرس و از نظر ظاهربینان نامناسب به تن داشته باشد؟

سال‌های بعد که به عنوان وزیر آموزش و پرورش مدرسه‌ای را که آقای دکتر نمک‌فروش ساخته بود را افتتاح می‌کردم و دیوار بزرگ کاشی‌کاری شده سالن مدرسه را دیدم که اسامی 72تن شهیدان سربلند کربلا آن را زینت داده است، دانستم که عمق ارادت و عشق به یاران حضرت حسین‌(ع) آن چنان حفاظی نفوذ‌ناپذیر ایجاد کرده که هیچ فرهنگ مهاجمی امکان نفوذ در آن ندارد و عشق حسین مصونیتی می‌بخشد که هیچ عامل مزاحمی توان برهم‌زدن آن را ندارد چه مانند علیپور ساکن آلمان باشی یا مثل نمک‌فروش در آمریکا زندگی کنی و این نه محدود به علیپور و نمک‌فروش است و نه اروپا و آمریکا.

دوری از «بیت‌الاحزان» حسینیان، آن آتش عشق را نه‌تنها سرد نکرده که سوزاننده‌تر کرده است که این عاشقان سینه سوخته را واداشته که با زحمت بسیار آن اسامی را شناسایی و زینت‌بخش مدارس خود کنند و در عین حال درس‌های بزرگی به ما بیاموزند.

جواب سؤال دوم را نیافتم جز اینکه اعتراف کنم به ظرفیت محدود و پایین‌بودن سطح پرواز معنوی خودم که توان درک لذت پرواز در اوج بیکران آسمان را ندارم. حضور علیپور در آن همایش را که به ظاهر غیرمرتبط می‌نمود به دلیل بهره‌مندی از وجود با برکت مردی دانستم که همه «ایثار» است و «سخاوت»، همه خدمت است و گره‌گشایی از امور مردم و پیداست جایی که او باشد محل حضور و اظهار ارادات فرشتگان است و باید «علیپور»ها در این گردهمایی‌ها باشند تا عطر وجودشان فضا را خوشبو و نگاه مهر حضرت دوست را به خود جلب کند و چه تناسبی از این بهتر و کارسازتر؟

اما سخن دیگری باقی است و آن گفتن از کسی است که اجازه داد علیپور اوج بگیرد و اسطوره شود و او کسی نیست جز خانم‌ علیپور، همسر، همراه و همرازی که از او کم سخن گفته شد، هر چند دکتر حافظی با بیانی زیبا او را ستود: «من اعتقاد دارم خانم علیپور خود علیپور دیگری است.

اگر او دلی چون دریا نداشت، اگر او زندگی در آلمان را با زندگی در آپارتمان کوچک 20میلیون تومانی دولتی که وزیر مسکن وقت می‌خواست به اقساط به آنها بفروشد و با توضیحات من دولت رأی به واگذاری رایگان آن داد که البته آن هم صرف مدرسه‌سازی شد، سودا نمی‌کرد تا سود قرار گرفتن بر فراز خوشنامان را به دست آورد و اگر او مفتون تجملات زندگی غربی می‌شد و شهر و دیار خود را فراموش می‌کرد یا حتی اگر اصرار می‌کرد که لااقل بخشی از دارایی‌شان را برای زندگی شخصی باقی بگذارند آیا علیپور اسطوره خیرین می‌شد؟ من وقتی از علیپور صحبت می‌کنم خانم و آقای علیپور را می‌بینم و بر همت والا و روح بلند آنان تعظیم می‌کنم.»

در مجلس بزرگداشت گزارش شد خانم علیپور پاکتی را که 2میلیون و اندی پول در آن بود به مجمع خیرین تحویل داد با این توضیح که این مبلغ هزینه مراسم تدفین بوده است که چون آن را دیگران به عهده گرفته‌اند مورد مصرف آن بلاموضوع شده و باید به آجری برای مدرسه‌ای تبدیل شود تا دیناری از آنچه علیپور داشته باقی نماند و «علیپور»ها در معامله‌ای که با خدا کرده‌اند همه چیز را داده باشند.

خنک آن قمار بازی که بباخت هرچه‌بودش/ بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

روحش شاد و با سیدشهیدان همنشین باد.

 

کد خبر 112323

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز