هوش هیجانی عبارت است از پردازش مناسب اطلاعاتی که بار هیجانی دارند و استفاده از آنها برای هدایت فعالیتهای شناختی مانند حل مسئله و تمرکز انرژی روی رفتارهای لازم.
هوش هیجانی را میتوان به چهار شاخه تقسیم کرد: احساس و بیان هیجانی، تسهیل تفکر به وسیله هیجان، فهم یا ادراک هیجانی و اداره یا تنظیم هیجانی. همچنین تواناییهای خودآگاهی، مدیریت هیجانات، خودبرانگیختگی، همدلی و تدبیر روابط در مقوله هوش هیجانی قرار دارند.
هوش هیجانی هماهنگکننده افراد در اداره خود و امور زندگی آنها و بسیار مهم است، اگرچه در مورد اینکه بتوان هوش هیجانی را آموزش داد یا خیر، اختلافنظرهای فراوانی وجود دارد، ولی آنچه مسلم است این است که مهارتها و قابلیتهای هیجانی قابل یادگیری بوده و وارد نمودن آموزش اینگونه مهارتها در برنامههای آموزشی استاندارد مدارس و تدریس آنها مانند سایر مهارتهای تحصیلی در رویکرد پیشگیرانه مهم به شمار میآیند.
در طول تاریخ بشر، همیشه درصدد کسب موفقیت و پیشرفت بوده است. در دهههای اخیر دستیابی به علوم و فنون مختلف، بشر را در این راه به سرعت جلو برد و در حوزه موفقیتهای فردی تصور بر این بود که بهره هوشی معیار اصلی توانایی یادگیری و موفقیت افراد است.
در عین حال نمونههایی یافت میشدند که دارای بهره هوشی بالایی بوده و در آزمونهای ورودی دانشگاهها و موسسات آموزش عالی نمرات بالایی کسب میکردند، ولی در زندگی شغلی و خانوادگی خود موفق نبودند و برعکس، از این رو، دانشمندان علوم مختلف از جمله روانشناسی به تحقیق در مورد این پدیده پرداختند.
در سال 1970 برای اولین بار، دو روانشناس آمریکایی به نامهای دکتر پیترسالوی از دانشگاه ییل و دکتر جان مایر از دانشگاه نیوهمپشایر، بحث علمی هوش هیجانی را مطرح کردند.(آقایار، 1383، نقل از کاظمی، 1385)
نتایج پژوهشها نشان میدهد که هوش هیجانی میتواند به اندازه هوش بهر و گاهی اوقات بیش از آن موفقیتهای آتی را پیشبینی کند.
افزون بر این، هوش بهر بالا به تنهایی نشاندهنده رفاه، شخصیت اجتماعی و شادکامی فرد نیست، اما در مدارس و فرهنگ ما فقط بر هوش شناختی، ارزیابی هوش بهر و تصمیمگیری براساس آن تاکید میشود.
تعریف هوش هیجانی
از نظر تاریخچه، هوش هیجانی در مفهوم هوش اجتماعی ریشه دارد که اولینبار توسط ای.ال ثرندایک درسال 1920 شناخته شد. از آن پس تاکنون روانشناسان سایر مقولههای هوش را نیز مورد شناسایی قرار داده و آنها را در سه گروه اصلی طبقهبندی کردهاند:
1 - هوش انتزاعی(توانایی درک و تدبیر نشانگان زبانی و ریاضیات).
2 - هوش واقعی(توانایی درک و تدبیر موضوعات عینی و ملموس).
3 - هوش اجتماعی(توانایی درک و ارتباط برقرار کردن با مردم)(رایسل، 1992، نقل از خشنودیفر، 1384)،
ماورر(1960) بیان کردهاست که هیجانها را نباید به هیچ عنوان در مقابل هوش قرار داد، چرا که آنها خود یکی از مراتب بالای هوش میباشند(اکبرزاده، 1383).
ثرندایک هوش اجتماعی را به دو بخش هوش میانفردی و درونفردی تقسیم میکند. هوش میانفردی، توانایی درک سایر افراد است؛ مثل چگونگی برانگیختهنمودن دیگران، چگونه کارکردن و مشارکت با دیگران.
سیاستمداران، معلمان، درمانگران، فروشندگان موفق و رهبران مذهبی احتمالا افرادی با درجه بالای هوش میانفردی هستند. هوش درونفردی یک توانایی ذاتی ظرفیت تشکیل الگوی دقیق و قانونی شخصی و توانایی استفاده از آن برای عملکرد موثر در زندگی است.
در واقع میتوان گفت هوش هیجانی، نوعی هوش اجتماعی برای اداره و کنترل هیجانات خود و دیگران، تمایز گذاشتن بین آنها، استفاده از اطلاعات برای هدایت تفکر و عملکرد دیگران است( مایر و سالوی، 1993، نقل از خشنودیفر، 1385).
دکتر استیوهین تواناییهایی به شرح زیر را در مفهوم هوش هیجانی قرار میدهند:
- مطلع بودن از احساسات شخصی به همان شکلی که ایجاد میشود.
- آگاه بودن از احساسات خوب و بد و چگونگی دستیابی به آنها.
- آگاه بودن از هیجانات و اداره مهارتهایی که به ما کمک میکنند تا به منظور طولانیکردن بقا، شادمانی خود را به حداکثر برسانیم.
- درک واقعبینانه از هیجانات خود به همان گونه که آنها رخ میدهند.
- شناسایی احساسات و افکار و بیانکردن آنها به طور واضح و مستقیم.
- توانایی همدلی و احساس همدردی به منظور اعتبار بخشیدن و تسکین دیگران.
- توانایی در مدیریت هیجانات دیگران، قابلیتهای اجتماعی و مهارتهای اجتماعی.
- توانایی تصمیمگیری عاقلانه و ایجاد توازن بین افکار و هیجانات.
تاثیر هوش هیجانی
پژوهشگران مختلف ابراز داشتهاند که هوش هیجانی بر سلامت حافظه و نیروی عقل، ادراک، معنابخشی تجربهها، داوری صحیح، تصمیمگیری مناسب و رشد روانی-اجتماعی فرد تاثیر چشمگیر میگذارد و افرادی که دارای هوش هیجانی بالاییاند، قدرت بیشتر برای سازگاری با مسائل جدید روزانه دارند.
همچنین هوش هیجانی بالا با برونگرایی، انعطافپذیری، دلپذیر و باتوان بودن، هماهنگکردن احساسات مختلف، شناسایی این احساسات و تاثیر آنها بر مغز و رفتار همبستگی دارد(قمرانی و جعفری، 1383).
در مقابل، هوش هیجانی پایین با رفتارهای مسئلهساز درونی، سطوح پایین همدلی، ناتوانی در تنظیم خلق و خو، افسردهخویی، اعتیاد به الکل و موادمخدر، انحرافات جنسی، دزدی و پرخاشگری همراه است(قمرانی و جعفری، 1383).
باتوجه به مسائل مختلفی که درباره هوش هیجانی ارائه شد، میتوان گفت که عوامل متعددی بر روند رشد یا تنزل هوش هیجانی تاثیرگذار است. مدرسه، محیط بیرونی و از همه مهمتر، خانواده نقش تعیینکنندهای در این زمینه دارند.
با ارزیابی هوش هیجانی میتوان میزان موفقیتهای فرد را در زندگی فردی و اجتماعی پیشبینی کرد. برای ارزیابی، پنج بُعد در نظر گرفته میشود که عبارتند از: رسش(پختگی)، دلسوزی، رعایت اصول اخلاقی، اجتماعیبودن و احساس آرامش.
در بررسیها روشن شده است که عوامل کامیابی افراد برجسته، ناشی از احساسات مثبتی است که آنان در خود ایجاد میکنند و برعکس افراد ناموفق، کسانیاند که احساسات منفی را در خود پرورش میدهند.
این عوامل احساسی مثبت عبارتند از: احساس عزت نفس، دوستداشتن و عزیزداشتن خویش، خویشتنپذیری، خوشمشربی، ماجراجویی، بردباری و... و از جمله احساسات منفی میتوان از بدبینی، ترس از شکست، اضطراب، احساس ناتوانی، احساس حقارت، ترس از تنبیه، احساس عدم امنیت، فرار از پذیرش مسئولیت، احساس گناه و... نام برد.
دکتر «جیم نیومن» در کتاب خود به نام «ترمزهای خود را رها کنید»، احساسات منفی را به نوعی ترمز در زندگی و احساسات مثبت را به نوعی گاز در زندگی تشبیه میکند که سرعت کامیابی را افزایش میدهد(کاشانی، 1375).
بعضی شرکتها برای استخدام کارکنان خود علاوه بر آزمون عمومی، آزمون خوشبینی و بدبینی هم اجرا میکنند. تحقیقات نشان داده است کسانی که در آزمون اخیر نمره خیلی خوشبین را به دست آوردهاند، بسیار موفق هستند زیرا افراد خوشبین وقتی شکست میخورند، شکست را به عواملی نسبت میدهند که آنها را میشود تغییر داد و ناامید نمیشوند.
تقویت هوش هیجانی
در مورد اینکه آیا میتوان هوش هیجانی را افزایش داد یا خیر، نظریات مختلفی وجود دارد ولی آنچه بهصراحت میتوان بر آن تأکید کرد این است که حتی اگر نتوان هوش هیجانی افراد را تغییر داد، شاید بتوان به افراد، مهارتهای هیجانی را آموزش داد و به معلومات آنها در این زمینه افزود(اکبرزاده، 1383).
مایر عقیده دارد هوش هیجانی یک نوع ظرفیت روانی برای معنابخشی و کاربرد اطلاعات هیجانی است. افراد در این مورد دارای ظرفیتهای مختلف هستند؛ بعضی در حد متوسط و بعضی دیگر خبرهاند.
قسمتی از این ظرفیت، غریزی و قسمتی دیگر حاصل آن چیزی است که از تجارب ناشی میشود و قسمت اخیر را میتوان به وسیله کوشش، تمرین و تجربه ارتقا داد.
سالوی نیز عقیده دارد که بسیاری از مهارتهایی که قسمتی از هوش هیجانی هستند میتوانند یاد گرفته شوند. رواندرمانی، مشاوره، مربیگری و آمادهسازی، راههایی هستند که به وسیله آنها میتوان مهارتهای هوش هیجانی را افزایش داد (مایر، سالوی، 2002، نقل ازخشنودیفر، 1384).
مفهوم هوش هیجانی به عنوان یک عامل سازماندهنده برای تفکر و برنامهریزی مربیان تعلیم و تربیت به اثبات رسیده است و به کوششهای پراکندهای که به عنوان پیشگیری اولیه محسوب میشود، انسجام بخشیده و آنها را در یک دیدگاه متحد ارائه میدهد؛ مثل برنامههایی که بنیان مدرسهای دارند و در پیشگیری از جنایت، پیشبرد سلامت روان، سلامت عمومی و حتی پیشگیری از بیکاری استفاده میشوند(اکبرزاده، 1383).
در مورد اکتساب هوش هیجانی میتوان گفت که یادگیری مهارتهای هیجانی در منزل و با تعامل کودک- والد شروع میشود؛ بنابراین فرصتهای یادگیری مهارتهای هیجانی همیشه مساوی نیست، چرا که ممکن است والدین محدودیتهای روانی داشته و در نتیجه قادر به هدایت یک جریان یادگیری شناختی- هیجانی نباشند. همچنین امکان دارد برخی از یادگیریها در مدرسه صورت گیرد؛ مثلاً در ارتباطات غیررسمی معلم و کودک جای دیگری که مهارتهای هوش هیجانی آموزش داده میشوند، برنامه استاندارد است.
سالوی عقیده دارد که آموزش طبیعی هیجانی که با هنرهای آزاد و نظامهای ارزشی همراه است نیز از اهمیت ویژهای برخوردار است. در درسهایی که شامل داستانهای مشغولکننده هستند، کودکان در مورد احساسات قهرمانان شروع به یادگیری مینمایند.
کودکان مشاهده میکنند که چه چیز باعث احساس شادمانی، ترسیدن، حسادت و غیره در این شخصیتها میشود و چگونه این قهرمانان با احساسات خود کنار آمده یا مقابله میکنند.
این یادگیری از طریق نظام آموزشی استاندارد صورت میگیرد و همانگونه که داستانها پیچیدهتر میشوند، یادگیری هیجانی هم همراه آن پیشرفته میگردد. احتمالاً ادبیات اولین منزل هوش هیجانی بوده و برنامههای هنری، موسیقی و تئاتر نیز مهم هستند.
از طرفی ارزشها و اهمیت آنها را نباید نادیده گرفت زیرا ارزشها تا حدی معلومات خودآگاه فرد را در مورد هیجانها معین میکنند. در مورد ارزشها، موضوعهای هنرهای آزاد مثل تاریخ تمدن، شهروندی، دین و مذهب بحث میشود(اکبرزاده، 1383).
اغلب دانشآموزانی که محتاج برنامههای هیجانی هستند، متأسفانه از خانوادههایی که ارتباطات هیجانی به نحوی در آنها منحرف شده است بوده و پاسخهای ناسازگارانه هیجانی را به کار میبرند و معلوم نیست چنین کودکان آسیبدیدهای از شرکت در بحثهای کلاسی که مستلزم درمیانگذاشتن هیجانها با دیگران است، بهرهای ببرند یا حتی شاید ممکن است از این موضوع، احساس ناراحتی یا اجبار نیز بکنند.
از طرفی افراد از خردهفرهنگهای مختلف نسبت به هیجانها، رویکردهای گوناگون دارند.
بنابراین شروع بعضی برنامههای حل تضاد و کشمکش مطمئنتر به نظر میرسند که بر اساس یادگیری مهارتهای شخصی است. آموزش مهارتهای اجتماعی و هیجانی نیز نسخههایی اجتماعی هستند که هر دانشآموز میتواند در این برنامهها وارد شده و آنها را بیاموزد، بدون اینکه الزاماً هوش هیجانی را یاد بگیرد(اکبرزاده، 1383).
طبق نظر کارول دو فالکو(1997)، جوانان محتاج مهارتهایی هستند که معمولاً در بطن یک برنامه آموزش مدرسه به حساب نیامده است و این مهارتها عبارتند از کنترل تکانشی، اداره کنترل استرس، حس همدلی، حل مسأله و مسألهگشایی. برای اینکه دانشآموزان را به مرحله آموزشی بالاتری برسانیم، باید ببینیم در کجا و در چه حالتی هستند و به آنها منابع و مهارتهایی ارائه دهیم تا بتوانند با عامل فشارزا مقابله کرده و کنار بیایند و سپس بتوانند به یادگیری مؤثرتر بپردازند.
بدون این مهارتهای اجتماعی و هیجانی، عوامل فشارزا مانع از رسیدن دانشآموزان به ظرفیت بالقوه تحصیلی خود میشوند.
دو فالکو از برنامههایی که مهارتهای اجتماعی را به عنوان قسمتی از برنامههای جامع و مداوم آموزش میدهد حمایت کرده و میگوید: بهتر است این قابلیتها از دیدگاه پیشگیری اجرا شوند؛ یعنی برنامههایی که برای همه دانشآموزان انجام میشود، نه فقط دانشآموزان مشکلدار.
این برنامهها باید مانند سایر مهارتهای تحصیلی آموزش داده شوند که عبارت است از ارائه مطلب، الگو، تمرین، کاربرد و پاداش.
پنج نکته کلیدی برای مربیگری هیجانات
1 - از هیجانات کودکان مطلع باشید.
2 - هیجانات را به عنوان فرصتی برای تدریس و ایجاد صمیمیت در نظر بگیرید.
3 - با همدلی و صادقانه به احساسات کودکان گوش دهید.
4 - به کودکان کمک کنید تا هیجانات خود را به نحو صحیح بیان کنند.
5 - در جهت کمک به حل مشکل توسط کودکان، محدودیتها را در نظر داشته باشید:
الف) درنظرگرفتن مرزها
ب) شناسایی اهداف
ج) فکرکردن به راهحلهای ممکن
د) ارزیابی راهحلها
ه) کمک به کودکان برای انتخاب یک راه حل (گاتمن،1997، نقل از خشنودیفر، 1384).
راهبردهای مربیگری هیجانات
- از انتقادهای بیرویه، تحقیرکردن نظرات کودکان و ادای کودکان را درآوردن، پرهیز کنید.
- جهت مربیگری کودکان، آنها را تحسین کرده و در مواقع لزوم، آنها را مورد تعریف و تمجید قرار دهید.
- از برنامههای دستوری خاص بزرگسالان چشمپوشی کنید.
- یک نقشه ذهنی برای زندگی روزمره کودکان ایجاد کنید.
- در مورد تجارب کودکان در موقعیتهای مشابه بزرگسالان بیندیشید.
- سعی کنید به کودکان حق انتخاب دهید و با احترام به خواستههایشان، آنها را توانمند سازید.
- در خیالها و رؤیاهای کودکان شریک شوید.
- با کودکان صادق باشید.
- در انجام امور صبور باشید.
- جایگاه قدرتی خود را به عنوان یک بزرگسال درک کنید.
- به ماهیت مثبت رشد انسان باور داشته باشید.
- سعی نکنید راهحلهای خود را جهت حل مشکلات به کودکان تحمیل کنید.
چه وقت مربیگری هیجانات مناسب نیست
- زمانی که محدودیت زمانی دارید.
- زمانی که خسته و ناراحت هستید.
- زمانی که کودک برای فریبدادن شما، هیجانی را وانمود میکند.
- زمانی که لازم است رفتارهای بسیار ناشایست را مورد ملاحظه قرار دهید.
منابع:
- اکبرزاده، نسرین(1383)؛ هوش هیجانی، تهران، انتشارات فارابی.
- کاظمی، حسین(1385)، نقش هوش هیجانی در موفقیتهای زندگی، پیوند، شماره318.
- قمرانی، امیرو جعفری، حمیدرضا(1383)؛ مقاله درآمدی به هوش هیجانی و نابینایی، اینترنت.
- خشنودیفر، مهرنوش(1384)؛ هوش هیجانی و تعلیم و تربیت، فصلنامه نواندیش، شماره چهارم.
- کاشانی، مجتبی(1375)؛ نقش احساسی عاطفی در کامیابی افراد و سازمانها، ماهنامه تدبیر، شماره 70.