در واقع آنگونه که سیاستمداران غربی فکر میکنند روبندپوششی صرفا اسلامی نیست که اکنون هدفی برای کینهورزی شده است، زیرا به عنوان نماد فرهنگی بیگانه و در نتیجه خطرناک برای جوامع اروپایی دیده میشود. راستی چه اتفاقی میافتاد اگر زنان هندی، سیک یا بودایی از روبند استفاد میکردند، آیا باز هم پارلمانهای اروپایی جلسات خود را صرف بحث وگفتوگو درباره آن میکردند؟ این مطلب یادداشتی در روزنامه الاهرام مصر است؛ به بهانه لجاجت اسلامستیزانه اروپاییها با اسلام.
به گزارش گروه مجلات همشهری، همشهری آیه در شماره مرداد ماه خود نوشته است: مناقشه بر سر روبند (به عنوان نمادی از حجاب اسلامی) گذشته از بیانصافی غرب، ماحصل اسلامهراسی است؛ پدیدهای رو به طغیان در سراسر اروپا که گاهی در قالب مسجدهراسی یا مناره هراسی نیز نمود پیدا میکند. این روند ممکن است تا جایی پیشرود که مجالس اروپایی مردان را از بلند کردن ریش یا سبیلشان منع کنند. معلوم نیست این نوع هراس را چه باید نامید!
در واقع، در غرب یک بحران وجدان وجود دارد. به نظر میرسد، اروپا نوبت به اسلام که میرسد همه گذشته خود درباره آزادی و مساوات، جوهره همان چیزی که ادعا میشود امروز از آن دفاع میشود (دموکراسی) را نفی میکند. حتی روشنفکران غربی با وجود دفاع جانانهشان از حقوق همجنسبازان یا ازدواج همجنسگرایانه، در این باره نیز خاموشند.آنها موافق با هرکسی هستند که از اسلام و مسلمانان انتقاد میکند.
امروز دیگر انتقاد از اسلام جلوهای از آزادی اروپایی است. پارلمان فرانسه در حالی رای به ممنوعیت استفاده از روبند داد که آن را خطری برای سکولاریسم دولت فرانسه میداند. تحریم روبند و پیش از آن تحریم حجاب در اماکن عمومی هیچ کاری به سکولاریسم ندارد. به عنوان یک دکترین، سکولاریسم برای حمایت از حقوق هرکسی بهویژه اقلیتها طراحی شده است.
سکولاریسم برای حمایت از هر نوع آزادی مذهبی و هویتی طراحی شد. در واقع این دکترین به عنوان وضعیتی از تکثرگرایی و تساهل مذهبی انگاشته شده است. باید این عبارت را به شعار مشهور دولت فرانسه یعنی، اباحهگری، مساوات و آزادی اضافه کرد: «تنها برای غیرمسلمانان».
تحریم استفاده از روبند فاجعهای اخلاقی است. گروه مخالف (فرهنگ اسلامی) مدعی است هر زنی که از روبند استفاده میکند در واقع یک بمب ساعتی است که باید خنثی شود. این گروه هیچ تفاوتی میان افراطگرایی و میانهرویی قائل نمیشوند. همین تعصب، الهامی برای قتل زن محجبه مصری در آلمان در یک سال پیش شد. در واقع هیچ دلیلی برای ارتباط میان روبند و ترور وجود ندارد. همه عملیاتهای تروریستی در اروپا توسط مردان نقابدار صورت گرفته است. [خشم و نفرت از قتل زن محجبه و باردار مصری در آلمان]
این تاسفبار است که کارهای اندیشمندان اروپا مانند جان لاک، مونتسکیو و کانت از سوی فرزندانشان در حال نقض شدن است. تاسفبار است که در انگلیس، کشوری چند قومیتی که برای تکثرگرایی مذهبیاش مشهور بود بیش از 30 قبرستان مسلمانان در شهر لیدس مورد اهانت قرار بگیرد یا فروشگاهها با مالکیت مسلمانان در بیرمنگام مورد حمله قرار گرفته شوند.
از سویی دیگر، تمایل مذهبی و اشتغال ذهنی مربوط به هویت در میان مسلمانان اروپا در حال گسترش است. به نظر میرسد که اقلیتهای مسلمان اروپایی نسبت به آینده نمادهای اسلامی از جمله حجاب، بلند نگاهداشتن محاسن یا مناره برای مساجد دلواپس و نگرانند.
گرایش جوامع مسلمان اروپا برای برتری دادن دغدغههای جهانی بر وفاداری محلی خودشان مخاطرهآمیز است. نگرانی آنها درباره فلسطین، عراق و افغانستان بیشتر از موضوع حقوق زنان، روابط اجتماعی یا گرایشات سیاسیشان است. در ذهن آنها کشورشان جایی نیست که فعلا در آن زندگی میکنند؛ مثلا انگلیس یا فرانسه، بلکه جایی است که از آنجا آمدهاند؛ هرچند این دلیلی نیست که آنها خواستار حقوق خود به عنوان شهروندان اروپایی نباشند. آنها خواستار تساوی و آزادی مذهبیاند.
در واقع توهم درباره مسلمانان اروپا زاییده گرایشات سلفی و بنیادگرایانه است. سلفیگری، هم اسلامهراسی را موجب و هم باعث گسترش آن در جوامع اروپایی میشود. مفاهیم اشتباه مذهبی در میان مسلمانان در حال گسترش است.
این مفاهیم نادرست ادغام مسلمانان در اروپا را کند و محدود میکند. تفسیر سلفی از اسلام ممکن است در میان مسلمانان اروپا حاکم نباشد اما در عرصه عمومی اروپا بسیار مشهود است و دیواری میان مسلمانان و غیرمسلمانان اروپا به وجودآورده و نیز موجب وضع برخی قوانین بسیار نژادپرستانه اروپا شده است.
از سویی، جریان سلفی به گروههای راستگرای اروپایی این دستآویز را میدهد که مدعی شوند نوعی سلطه اسلامی قریبالوقوع است، مگر این که اقدامی عاجل صورت گیرد. رویارویی هویتی میان دو گروه در حال وقوع است، دو گروهی که با هم درگیر بوده و به دنبال کسب برتری خود است. اگر این روند ادامه یابد دهه آینده فقط به بدی گذشته خواهد بود.