در واقع همینقدر که این خاطرهها برای ما شیرین و به یادماندنی هستند، تأثیراتی هم که از خود به جای میگذارند قابل توجه و ماندگارند. بنابراین رابطه بین دانشآموز و معلم یکی از بهترین ارتباطاتی است که ما در طول زندگی خود تجربه خواهیم کرد.
هنر تدریس
بسیاری از دانشمندان تدریس را هنر میدانند و معتقدند تا زمانی که فردی علاقه و هنر علمآموزی را نداشته باشد نمیتواند مدرس موفقی باشد. اما بعضی دیگر عقیده دارند که معلمی علمی است که میتوان اصول آن را پس از طی مراحل، کسب کرد و در کلاس درس به مرحله اجرا گذاشت. عدهای نیز معلمی را ترکیبی از هنر و علم میدانند؛ یعنی معلم از علم خود برای انتخاب مواد آموزشی و از هنر خود برای نحوه تدریس آن ماده آموزشی استفاده میکند.
- معلم به عنوان کارشناس؛ معلمها باید در مورد مواد و موضوعات آموزشی و همچنین در مورد شیوههای تدریس آنها تصمیمگیری کنند. در طول هفته صدها تصمیم به ذهن معلمان خطور میکند که انتظار دارند برای آنها جوابهای مناسبی بیابند. سؤالاتی مانند اینکه چگونه میتوان به کودک در سالهای اولیه آموزش، نوشتن خلاق را آموزش داد و کدام روش تدریس برای درس مورد نظر مناسب است.
- معلم به عنوان مشوق؛ معمولا معلمان از خود سؤال میکنند که چگونه میتوانند دانشآموزان را به صورت فعال در خصوص یادگیری درگیر کنند؟ بسیاری از اعمال معلم در برانگیختن دانشآموزان و ارتقابخشیدن سطح فکر آنها مؤثر است. برای مثال نحوه نمره دادن یا امتحان کردن معلم باعث دلگرمی یا دلسردی دانشآموزان میشود یا هرگونه تکلیف میتواند به عنوان عاملی مشوق یا دلسردکننده عمل کند. در واقع میتوان گفت یکی از مهمترین نقشهایی که معلم میپذیرد این است که خود را به عنوان عاملی محرک و مشوق بداند.
- معلم به عنوان مدیر کلاس؛ نحوه مدیریت کلاس و برقراری ارتباط با تکتک دانشآموزان یکی از مهمترین وظایف معلمان است؛ اینکه معلم بتواند به طریقی مطلوب از عهده اینگونه وظایف برآید، نقش مهمی در چگونگی انجام وظیفه او خواهد داشت. این مدیریت کلیه تصمیمگیریها و اعمالی را که برای نظمبخشیدن به کلاس لازم است و تحت عنوان انضباط مطرح میشود، شامل میشود. منظور از اینگونه مدیریت، نگهداری یا فراهم آوردن محیطی است که در آن یادگیری صحیح همراه با کاهش مسائل و مشکلات برای دانشآموزان انجام میشود.
- معلم به عنوان مشاور؛ دانشآموزان معمولا با ورود به مدرسه با مسائل جدیدی روبهرو میشوند که برای حل آنها نیاز به مشورت پیدا میکنند و در این راه بهترین کسی که میتواند به دانشآموز کمک کند معلم اوست. اگرچه نمیتوان از معلمان انتظار داشت که مانند مشاور عمل کنند ولی باید نسبت به رفتار شاگردان خود مشاهدهگران حساسی باشند. همچنین زمانی که احساسات دانشآموزان مانعی برای یادگیری آنهاست، باید پاسخ مناسب و راهکار مؤثری به آنان ارائه دهند و در صورت لزوم آنها را نزد مشاور و متخصص مربوط بفرستند.
- معلم به عنوان الگو؛ بسیاری از دانشآموزان با ورود به فضای آموزشی سعی میکنند الگویی برای خود برگزینند؛ ولی معمولا معلم نخستین گزینهای است که انتخاب میکنند. بنابراین معلم باید بتواند از هر نظر الگوی خوبی برای دانشآموز خود باشد. در واقع یک معلم علاقهمند که حتی خوب هم تدریس نمیکند، در مقایسه با معلمی که خوب تدریس میکند ولی با جدیت و اشتیاق موضوع را دنبال نمیکند، دانشآموزان را بیشتر به درس علاقهمند میسازد؛ زیرا معلمان در هر حال به عنوان الگویی برای دانشآموزان هستند.
رفتارهای غلط معلم
تام- دانشآموز 10ساله- نمیتوانست پنجره کلاس را باز کند. معلم گفت: «تو عرضه بازکردن یک پنجره را هم نداری؟ پس تو چی بلدی!» تام از خجالت سرخ شد و به طرف نیمکتش برگشت؛ در حالی که از دست معلمش بسیار ناراحت بود.
واکنش این معلم مخربترین واکنش بود. کودکان هرگز به تواناییهایشان اطمینان ندارند. بنابراین زیرسؤال بردن میزان هوش و استعداد کودکان بهویژه در جمع و انتقادهای نیشدار از دانشآموز انگیزه پیشرفت را در او از بین میبرد و سبب تخریب قوه ابتکار او میشود. معلم تام اگر هنگام صحبت، اینطور توهینآمیز با او صحبت نمیکرد، میتوانست کمک بیشتری به او بکند.
او میتوانست سؤال کند؛ «یعنی باز هم این پنجره خراب شده» با این برخورد، تام خیالش راحت میشد و دل و جرأت پیدا میکرد تا بیشتر سعی کند. همچنین چون معلم مانع از شرمساریاش شده بود، او را نسبت به خود علاقهمند میکرد.
اصلاح ارتباط
اگر خواهان اصلاح و بهبود روابط موجود در کلاس هستیم، باید از کجا شروع کنیم؟ باید بررسی کنیم و ببینیم چگونه به دانشآموزان پاسخ میدهیم. چگونگی ارتباط معلم با دانشآموز بسیار مهم است و نوع این ارتباط تأثیری مثبت یا منفی بر دانشآموز میگذارد. معلمانی که خواهان اصلاح روابطشان با دانشآموز هستند باید مکالمات آزاردهنده و توهینآمیز را کنار بگذارند و روش خود را عوض کنند. معلم برای آنکه بتواند به ذهن دانشآموز راه یابد، ابتدا باید به دل او راه پیدا کند. معلم فقط زمانی میتواند به ذهن دانشآموز راه پیدا کند که ابتدا بتواند به دل او راه یابد و دانشآموز نیز فقط زمانی میتواند درست فکر کند که بتواند درست هم احساس کند.
والدین و معلمان در گفتار روزمرهشان کلمات نادرستی بر زبان میآورند. این کلمات ناسالم که بهطور مرموزی در گفتار متداول بزرگترها نهفته است، پیامهای مخربی هستند که کودک تحت تاثیر آنها، دیگر به استعدادهای خود و فهم و درکش از محیط پیرامون اعتماد نخواهد کرد، منکر احساساتش میشود و نسبت به ارزشهای خود دچار شک و تردید خواهد شد.
والدین و معلمان باید این کلمات ناسالم را در گفتارشان از بین ببرند. رفتارهای نادرست و کلمات ناصحیح باعث پرخاشگری و لجبازی بیش از حد کودک میشود.
در واقع سلامت روانی بستگی به این دارد که شخص به واقعیتهای درون خویش اعتماد کند. چنین اعتمادی در فرایندهای خاصی به وجود میآیند که میتوان آنها را شناخت و به کار بست.
اغلب اوقات معلم از تاثیر زیاد حرفهایش بر زندگی دانشآموزان آگاه نیست. متأسفانه معلمان برخلاف خلبانها یا پزشکان کمتر آموزشهای فشردهای در مورد مهارتهای مربوط به ارتباط صحیح با دانشآموزان میبینند؛ حال آنکه کار آنها بسیار حساس است و تربیت ذهن پاک کودکانی را برعهده دارند که رفتار آنها میتواند در آینده بسیاری از اطرافیانشان هم مؤثر باشد.
معلمان باید بتوانند علاوه بر ایجاد انگیزه، مشوق خوبی برای یادگیری بیشتر دانشآموزان باشند، اعتماد به نفس آنها را بالا ببرند و مانع از ترس و خشم و هیجانات مخرب شوند. معلمان نیز مانند والدین باید برای برقراری ارتباط صحیح، کفایت داشته باشند و آموزشهای لازم را در این خصوص دیده باشند.
در واقع سازگاری داشتن در ارتباط نوعی موفقیت است و مستلزم تمرین و ممارست زیاد است. هر پیامی که دانشآموزی از سوی معلم خود دریافت میکند، بسیار مهم است.
تشویق
تشویق شامل دو بخش است؛ آنچه ما به دانشآموز میگوییم و آنچه او خودش به خود تلقین میکند و باور دارد. گفتار ما باید نشان دهد که از کوششها و کمکها و موفقیتهای دانشآموز، کدامیک را دوست داریم. آن وقت او کمکم خودش متوجه میشود چه تواناییها و قابلیتهایی دارد.اگر اظهارنظرهای ما رویدادها و احساسها را واقعبینانه و همراه با قدردانی توصیف کند؛ نتایجی که دانشآموز درباره خودش به دست میآورد نتایجی مثبت و سازنده خواهد بود. امیلی- دانشآموز 11ساله- به خانم معلم کمک کرد تا کتابهای کتابخانه کلاسشان را مرتب کند. خانم معلم از تشویق او خودداری کرد. مثلا نگفت: «متشکرم که کمک کردی، تو بسیار خوب کارت را انجام دادی.» به جای آن فقط کاری را که انجام شده بود، توصیف کرد: «حالا همه کتابها منظم و مرتب شد و بچهها هر کتابی را بخواهند میتوانند به راحتی پیدا کنند.»اما اگر معلم امیلی به خوبی از او قدردانی میکرد، میتوانست بیشتر مفید واقع شود؛ بنابراین در فرایند تشویق باید از اعمال مشخص فرد قدردانی شود، نه اینکه فقط صفات او ارزیابی شود.
ایجاد انگیزه
اغلب معلمها خواهان آن هستند که بدانند چگونه میتوان در دانشآموز انگیزه یادگیری ایجاد کرد. پاسخ این است که در او احساس اطمینان و اعتماد ایجاد کنید تا بتواند شکست را متحمل شود. زیرا مهمترین مانع یادگیری ترس است؛ ترس از شکست، ترس از توبیخ و ترس از نادان به حساب آمدن. اما معلم موفق این امکان را برای هر دانشآموز فراهم میآورد که وقتی اشتباه میکند خودش را از تنبیه و مجازات در امان بداند. از میانبردن ترس در دانشآموز، زمینهای برای تلاش و کوشش در او ایجاد میکند. پذیرفتن اشتباه دانشآموز با روی خوش، او را به یادگیری تشویق میکند.»معلم مورد علاقه من- خانم دانیل- همیشه در خاطر من میماند. او وقت زیادی صرف دانشآموزان خود میکرد تا آنها را بشناسد. او همه را تشویق میکرد تا درباره مشکلات زندگی خود صحبت کنند و از خواستهها و آرزوهای خود بگویند. در مدتی کوتاه او مرا بهتر از والدینم شناخت و باعث شد به خودم اطمینان پیدا کنم و اکنون تمام موفقیتهایم را مدیون او هستم. تا به حال چند بار با چنین مواردی برخورد کردهاید. اغلب بسیار شنیدهایم که تاثیر یک معلم در کل زندگی شخص به حد زیادی موثر بوده است.
هنگامی که یک معلم به دانشآموز خود پیام میدهد که هوش و ذکاوت کافی برای پیشرفت تحصیلی ندارد، او نیز کمکم باور میکند که همینطور است واقعا هم نمیتواند به خوبی پیشرفت داشته باشد. کودکان معمولا نظریات بزرگترها را قبول میکنند و چه بسا تحت تأثیر آن حتی تحصیل خود را هم رها میکنند یا بیشتر به آن اهمیت میدهند.برعکس این موضوع هم صادق است و گاهی یک تشویق کوچک باعث میشود فرد به موفقیت بسیار بزرگی دست پیدا کند، بنابراین شاید هیچکس نتواند جایگزین نقش معلم در زندگی ما شود.
Good House keeping Magazine