سه‌شنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۵ - ۱۰:۵۷
۰ نفر

دکترسعید علوی نائینی: در بخش پایانی گفت وگو با راولز، امکان سوگیری راولز به نفع سکولاریسم و نظریه وی در این باره، شروط تصمیم گیری درباره خرد جمعی، شیوه بقای مذهب در جوامع خردگرا، حفظ عزت نفس آدمی در چارچوب قانون اساسی، ایده نفع مشترک و ایجاد وحدت میان تجربه قانون اساسی و میزان رضایت شهروندان در اطاعت از آن مورد بررسی قرار می گیرد.

در بخش نخست گفتگو با راولز، موضوع مذهب، در تحقیقات این فیلسوف فلسفه سیاسی مورد بحث قرار گرفت و از منظری کلی تمایز میان یک آموزه جامع با آموزه سیاسی و دلایل کلی مربوط به استدلال هایی که راجع به قانون اساسی باید پیش کشیده شود نیز از نظرتان گذشت.

  • یک استدلال دیگر بر ضدخودکشی کمک شده از سوی پزشک مربوط به مایکل والترز است. به زعم وی جمعیت آسیب پذیر مانند سالمندان، فقیران و رهاشدگان بسیار زیاد هستند، از این رو دست کم در حال حاضر، نباید این حق اعطا شود، زیرا این حق خوب است، اما تنها برای افرادی که دارای امکانات هستند و قانون را به عنوان وسیله ای برای آزادی استفاده می کنند، اما برای سایر افراد کاملاً خطرناک خواهد بود. این یک مثال دیگر از استدلال برای خردجمعی است.

مسلما، هر چند من مطمئن نیستم که این استدلال خوبی است. استدلال های خردجمعی می تواند خوب یا بد باشند، درست مانند سایر استدلال ها. استدلال های بسیاری در دل خردجمعی هست و این چیزی است که باید بر آن تاکید کرد. می بینید من زیاد بر آن تاکید نکردم. من در حال بازنویسی «لیبرالیسم سیاسی» هستم به طوری که در مطلب «بازنگری فکر خردجمعی» جا بیفتد و کاملاً روشن شود.

می خواهم چیزی درباره آن مطلب بگویم که آن را «قید و شرط» نامیده ام، زیرا فکر می کنم مهم است: هر آموزه جامع، چه مذهبی یا سکولار را می توان در هر زمانی وارد یک استدلال سیاسی کرد، اما استدلال من این است: کسانی که این کار را می کنند، باید آنچه را که عقیده دارند خردجمعی برای استدلالشان فراهم می کند، ارائه دهند.

بنابراین عقیده آنان دیگر تنها باور یک حزب بخصوص نیست، بلکه عقیده ای است که تمام اعضای جامعه ممکن است به طور منطقی با آن موافق باشند و نه اینکه ضرورتاً با آن موافق باشند. چیزی که مهم است این است که افراد دلایلی اقامه کنند که جدای از آموزه های جامع آنها قابل درک و ارزشیابی باشد.

برای مثال، اینکه آنان بر ضد خودکشی به کمک پزشک استدلال می کنند نه فقط باید شامل استدلال هایی نظیر این باشد که فکر می کنند خشم الهی را برمی انگیزند یا موضوع زندگی پس از مرگ را در نظر دارند، بلکه باید راجع به بی عدالتی های بالقوه ای باشد که فکر می کنند خودکشی به کمک پزشک در پی دارد. بنابراین خرد جمعی درباره جواب های درست به تمام این سؤالات نمی پردازد، بلکه درباره نوع استدلال هایی که باید با آنها پاسخ داد، به بررسی می نشیند.

  • در نقدی که به عمل آوردید گرچه نسبت به استدلال های مذهبی باز هستید، با این حال در استدلال شما سوگیری پوشیده به نفع سکولاریسم وجود دارد. آیا این موضوع را انکار می کنید؟

بله، من موکداً آن را انکار می کنم. فرض کنید من گفتم استدلال من همان قدر که در دفاع از مذهبی دارای سوگیری پوشیده است، در دفاع از سکولاریسم هم این گونه است. بنابراین در نظر داشته باشید، دو نوع آموزه جامع وجود دارد: مذهبی و سکولار.

آنان که ایمان مذهبی دارند می گویند در استدلال من سوگیری پوشیده ای به نفع سکولاریسم وجود دارد و سکولارها نیز می گویند در استدلال من سوگیری پوشیده ای به نفع مذهب وجود دارد. هر دو طرف فرض می کنند افکار بنیادین دموکراسی مبنی بر قانون اساسی را قبول دارند.

بنابراین پیشنهاد من این است که استدلال های سیاسی خود را به صورت خردجمعی مطرح کنیم. پس ما یک مبنای مشترک داریم: طرح استدلال های سیاسی خود آن گونه که می توانیم یکدیگر را درک و با هم همکاری کنیم.

  • اجازه بدهید این مطلب را دوباره بیان کنم. سؤال این خواهد بود که چه کسی درباره شروط خردجمعی تصمیم می گیرد. یک نفر با ایمان مذهبی ممکن است بگوید وحی تنها یک موضوع خصوصی نیست و در کتاب آسمانی من هم آمده است.
    چرا نمی توانم از این موضع استدلال کنم؟ چرا باید طوری استدلال کنم که همه موافق باشند؟با دانستن اینکه با چه کسی استدلال می کنم، آن شرط ها به حیطه سکولاریسم وارد می شوند. برای مثال بحث قداست زندگی را در نظر بگیرید. یک فرد با ایمان ممکن است بگوید این موضوع وحی شده است، اما برای اینکه استدلالی کنم که همه درک کنند، از من خواسته شده حقیقت را آن طور که می دانم انکار کنم.

نه از شما خواسته نشده آن (حقیقت) را انکار کنید! البته که نه. سؤال حول یک مسأله ویژه است. چند نوع مذهبی در آمریکا داریم؟ چگونه آنها با یکدیگر کنار خواهند آمد؟ یک راهش که راه تاریخی آن بوده این است که با هم بجنگیم. مانند فرانسه در قرن شانزدهم. این یک احتمال است.

چگونه می توان از آن دوری کرد؟کاری که باید انجام دهم این است که بگویم پیشنهاد بهتر چیست؟ راه حل شما برای این مسأله کدام است؟ و من راه حل دیگری نمی بینم. این راه حل را از زمان نخستین تبصره قانون اساسی آمریکا دنبال کرده اند. تا آن زمان ما نهادی در منطقه نیوانگلند با کلیسای جمعی (کانگری گیشنال) و در جنوب با کلیسای انگلیس (انگلیکن) داشتیم.

چگونه (رئیس جمهور) مادیسون موافقت با جدایی دین و سیاست را ابتدا در ویرجینیا و سپس در کنگره به دست آورد؟ فرقه های «بابتیست» ، «پرسبیترین» و گروه های دیگر از(رئیس جمهور) جفرسون تنفر داشتند.

به نظر آنان وی بدترین نوع سکولاریست ها بود. اما (رئیس جمهور) مادیسون توانست لایحه (رئیس جمهور) جفرسون را از کنگره بگذراند. زیرا بابتیست ها، پرسبیترین ها و گروه های کوچک تر که در نیوانگلند از قدرت کنار زده شده بودند، برای محافظت خویش با هم متحد شدند. مردم می توانند از انجیل استدلال بیاورند.

اما من می خواهم آنان بدانند که باید استدلال هایی ارائه کنند که تمام شهروندان منطقی، با آن موافق باشند. دوباره بگویم، گزینه دیگر چیست؟ شما چگونه می توانید در یک رژیم با قانون اساسی با این همه آموزه های جامع سرکنید و کنار بیایید؟

  • آیا مذهب می تواند نضج گیرد، آیا مذهب می تواند در این نوع جامعه باقی بماند؟

من می گویم پاسخ آن روشن است. پاسخ مثبت است. اگر آمریکا را با اروپا مقایسه کنید، چیزی که در اروپا اتفاق افتاد این است که کلیسا به طور عمیق اعتماد مردم را از دست داد، زیرا به سوی پادشاهان رفت و تفتیش عقاید را به راه انداخت و جزیی از دستگاه سرکوبگر دولتی شد. این اتفاق هرگز در آمریکا نیفتاد،ما این تاریخ را نداریم. تاریخ ما تایید می کند که پاسخ مثبت است. من قدرت سیاسی ندارم.

من یک پاسخ تاریخی می دهم، این یک پاسخ نظری نیست، اما می توانید بپرسید چرا مرام کاتولیکی برای مثال، در برزیل بهتر از فرانسه رشد می کند؟ «توکویل» نیز همین را می گوید. وی در سراسر آمریکا سفر کرد و با کشیش های کاتولیک که در آن زمان اقلیت کوچکی بودند صحبت های فراوان کرد. وقتی وی پرسید که چرا مذهب در آمریکا آنقدر آزاد و در حال رشد است؟ آنان به وی گفتند به خاطر جدایی دین از سیاست.

  • گزینه دیگر شما چیست؟ چه می خواهید؟ به طریقی، تقریباً این طور به نظر می رسد که این بهترین راه کنار آمدن با یکدیگر است. این بهترین طرز زندگی است.
    اما شما می خواهید برای بیش از آن استدلال کنید: شما می خواهید «ثباتی با توجه به استدلال های درست» داشته باشید. آن استدلال  ها به غیر از صلح که فکر می کنیم دلیل خیلی خوبی است، چیست؟

مطمئناً صلح دلیل خوبی است، بله. اما دلیل های دیگری هم هست. من هم اینک گفتم زندگی خوب سیاسی: شهروندان خوب، آزاد و برابر که وظیفه ناشی از اوضاع مدنیت را نسبت به یکدیگر می شناسند و از مؤسسات یک رژیم مبتنی بر قانون اساسی حمایت می کنند دلیل دیگری است. من فرض می کنم که همگام با واتیکان، کاتولیک ها این مؤسسات سیاسی را تأیید می کنند؛ و همین طور پروتستان ها، یهودیان و مسلمانان.

  • به نظر می رسد شما برای عزت نفس فرد استدلال می کنید. من موضوع را برمی گردانم، تقریباً مانند این است که به طریقی دیگر این یک استدلال مذهبی باشد.

خیلی خوب، چرا باید آن را انکار کنم؟ اگر می خواهید بگویید این موضوع از قداست فرد در انجیل می آید، خوب من مجبور نیستم آن را انکار کنم.

  • اما در عین حال شما نمی خواهید از مبنای سنتی به نفع آن استدلال کنید. در عوض، استدلال شما برای عزت نفس انسان به دنبال یک لیبرال دموکراسی با قانون اساسی کارآمد است.

یک لیبرال دموکراسی با قانون اساسی قرار است اطمینان دهد که هر شهروندی آزاد و برابر و از لحاظ حقوق و آزادی های بنیادین محافظت شده است. می دانید، من از استدلال های دیگر بهره نمی گیرم زیرا برای منظورهایم واقعاً به آنها نیاز ندارم و از همان ابتدا باعث تفرقه می شود.شهروندان می توانند زمینه شان را در آموزه های جامع خود داشته باشند، هرچه که می خواهد باشد. من به ویژه در لیبرالیسم سیاسی تا آنجا که بتوانم هیچ چیزی را بحث نمی کنم که میان من و یک فیلسوف یا استاد الهیات اختلاف بیندازد.

  • چگونه تصور می کنید که در کار شما، ایده نفع مشترک بازنگری شده است؟ آیا هنوز نفع مشترک وجود دارد؟ چگونه ما از آن در یک لیبرال دموکراسی با قانون اساسی صحبت کنیم که جمع گرایی یک حقیقت است؟ آیا نفع مشترک حذف یا بازنگری شده است؟

دیدگاه های سیاسی مختلف، حتی اگر همه آنها لیبرال باشند، به آن معنا که از لیبرال دموکراسی با قانون اساسی حمایت کنند، بدون شک فکر نفع مشترک را در بردارند، به این شکل که وسایلی فراهم می سازند که به مردم اطمینان می دهد می توانند از آزادی های خود و مانند آن بهره گیرند. راه های مختلفی هست که شما ممکن است نفع مشترک را تعریف کنید، اما این یک طریق انجام آن است.

  • پس نفع مشترک نفعی است که میان همه شهروندان مشترک باشد، یعنی نفع هر شهروند و نه لزوماً نفع فراگیر.

نکته ای که می خواهم تاکید کنم این است: شما می شنوید که لیبرالیسم فاقد نفع مشترک است، اما فکر می کنم این یک اشتباه است. برای مثال، شما ممکن است بگویید که اگر شهروندان در یک رژیم مبتنی بر قانون اساسی براساس دلیل های درست عمل می کنند، پس بدون توجه به آموزه های جامع، آنان می خواهند برای هر شهروند دیگری عدالت وجود داشته باشد.

بنابراین می توانید بگویید تمام آنان به یک منظور با هم کار می کنند تا اطمینان یابند هر شهروندی از عدالت برخوردار است. حال، این تنها علاقه ای که همه آنها دارند نیست. اما کاری هست که همه سعی می کنند انجام دهند. به زبان من، آنان همه برای یک هدف سعی می کنند: عدالت برای تمام شهروندان.

  • کاری که شما سعی دارید انجام دهید یک کاسه کردن تجربه دموکراسی با قانون اساسی و ارائه آن به صورتی است که اطاعت و رضایت همگان را به همراه داشته باشد.

بله، من امیدوارم اطاعت و رضایت همگان را به همراه داشته باشد. من سعی می کنم نشان دهم رژیمی به این شکل، تحت شرایط خاص و مبتنی بر بحث و جدل جمعی خود امکان وجود دارد. این روش، هیچ پاسخی به سوال ویژه ای را نمی دهد، اما می گوید چگونه سؤالات سیاسی باید بحث شود.من واقعاً چیزی را شرح می دهم که فکر می کنم فلسفه جمعی در یک رژیم قانونمند نسبتاً عادلانه باید باشد.

کد خبر 1176

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز