در واقع امام راحل با عمل به این امر مهم موفق به جمع و هماهنگ کردن زندگی سیاسی با حیات معنوی و اخلاقی بزرگی گشتند. چیزی که جهان معاصر و آینده تنها با تحقق آن قادر به رفع مشکلات و بحران های موجود فکری، سیاسی و تاریخی خود خواهد بود.
مقاله حاضر ضمن تفکیک ادوار سه گانه حیات شگفتی ساز و مقدس حضرت امام تحت عناوین عرفان، اخلاق و سیاست به طور عام به تعریف و تفسیر عرفان از نظر ایشان به طور خاص می پردازد.
در یک تقسیم بندی کلی و فرضی، سه دوره مشخص را در زندگی حضرت امام خمینی (ره) می توان قابل اشاره و ارزیابی دانست. در هریک از این دوره ها وی بیشترین فرصت و توجه خویش را صرف یکی از مقوله های عرفان، اخلاق و سیاست کرده است. اهمیت این تقسیم بندی از آن روست که نحوه توالی یا چیدمان گرایش های این بزرگمرد به مقولات یادشده در توفیقات و دستاوردهای چشمگیر او نقش اساسی داشته است.
مروری بر آثار به جای مانده حضرت امام (ره) به روشنی این فرضیه را اثبات می کند که وی دوران جوانی خویش را (سال های 1320-1300) عمدتا صرف عرفان نظری به شمول حکمت صدرایی کرده است. چنان که دوره میانسالی ایشان بیشتر به امر اخلاق و تربیت اختصاص یافته است.
ایشان در این دوره افزون بر محک زدن پیوسته خویش بر آموخته های پیشین و افزایش غنای تجربی خویشتن، به تربیت شاگردان بسیاری همت گماشته است. شاگردانی که اکثرا سرمایه هایی برای اسلام و بعدها برای انقلاب شمرده می شدند.
شیوه زندگی امام (ره) در این دوران چنان بوده است که حتی بر عالمان و فقیهان هم سن و سال وی نیز تاثیر می گذاشته است. فهم این نکته راز حرکت سازمان یافته روحانیت را در دهه های 40 تا 60 آشکار می سازد. آخرین دوره حیات امام (ره) هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ عملی، دوره پرداختن به امر سیاست و حکومت بوده است.
در این دوره چنان که روشن است بیشترین فرصت ایشان صرف قبض و بسط امور خلق شده است.هنگامی که از نمای بیرونی بر ادوار حیات امام می نگریم، این تقسیم بندی درست به نظر می رسد. هرچند که سیاست در نظر او عین عبادت و عرفان بوده است، چنان که تزکیه و تربیت چیزی جز عرفان عملی نمی توانسته تلقی گردد.
با این حال گذر از تمایز ظاهری این مقولات چندان آسان نیست. این تقسیم بندی به خودی خود چندان عجیب نیست، هر انسانی ممکن است در برهه ای از زندگی خویش به یک چیز یا موضوعی گرایش یابد و در مقطع دیگر به چیزی دیگر و موضوعی دیگر، اما نحوه توالی و چیدمان این گرایش ها، آن هم در روزگاری که امام در آن می زیسته است، عجیب به نظر می رسد.شماری از متفکران، فاصله دو جنگ جهانی و دهه های پس از آن مقارن دوران نوجوانی و جوانی امام را به درستی عصر ایدئولوژی ها نامیده اند.
گسترش فزاینده ایدئولوژی هایی چون کمونیسم، فاشیسم، نازیسم، صهیونیسم، ناسیونالیسم های منطقه ای و غیره، از مشخصات اصلی این عصر شمرده می شود. جهان اسلام نیز از این گرایش ها بر کنار نبوده است.
در بهترین حالت تلاش می شده خود اسلام را به ایدئولوژی و ابزار دنیوی صرف تقلیل دهند. در چنین وضعیتی اگر جوان پراستعدادی سودای سیاست در سر داشته باشد و جذب یکی از آن ایده ها شود، باید طبیعی تلقی گردد.
این از یک سو، از سوی دیگر سرگذشت بزرگانی چون غزالی و سنایی در قلمرو فرهنگ و تمدن اسلامی و چهره های قدیس گونه ای چون تولستوی و گاندی در خارج از این قلمرو، این اصل را هرچه بیشتر روشن می سازد که روزگار پیری برای استعدادهای متوسط، روزگار محافظه کاری و ریسک ناپذیری است و برای استعدادهای برجسته، روزگار ناامیدی از پویه دراز و غالبا بی حاصل خرد و روی آوردن به عرفان و معنویت.با این وصف، دلبستگی های امام (ره) در مقطع اول به عرفان و در برهه سوم به سیاست، اندکی خارج از طبق معمول ها به نظر می رسد!
افزون بر این، چنین کسی که تا حاق حقیقت عرفان نظری و به قول علامه اقبال در مورد خودش تا اعماق احشا و امعای فلسفه به خصوص فلسفه صدرایی پیش رفته است، چگونه این آموزه ها را که اثرات آن در تاریخ پوشیده نیست، نقطه عزیمت سیاست ورزی قرار می دهد، آن هم چنان که گفتیم در روزگار پیری؟ (امام (ره) در سخنرانی خویش در 29 اسفند 1341 می گوید: برای چه از تهدید این ها بترسیم؟ من امسال 63 سالم تمام است. پیغمبر اکرم 63 سالش بود که وفات کرد. حضرت علی بن ابیطالب 63 سالش بود که به شهادت رسید...
گرچه اولین سند مبارزاتی امام، پیامی است که در تاریخ 15 اردیبهشت 1323 (در سن 43 سالگی) خطاب به علما و ملت ایران صادر شده است، اما به طور آشکار، خرداد 42 نقطه آغاز مبارزات امام در تاریخ معاصر تلقی می گردد و در این دوران ایشان وارد شصت و چهارمین سال حیاتش شده بود.)
باتوجه به نکات یادشده می توان چنین ارزیابی کرد که امام نه تنها در تاریخ معاصر منطقه یک استثناست، بلکه جدا از فرهمندی او در میان پیروانش، به لحاظ سیر تکوین و شکل گیری شخصیتی نیز در تاریخ ملت ها، پس از پیامبران (و معصومان) جزو چهره های نادر یا منحصر به فرد به شمار می رود، گویی زندگی او نمودار عینی سفر های چهارگانه ای است که حدود سه قرن قبل از او توسط برجسته ترین فیلسوف عارف مسلک صدرالمتالهین شیرازی تحریر و طرح شده بود؛ سفر از خود و خلق به سوی حق، سفر از حق به سوی حق (تردد میان ذات و صفات) و سفر از حق به سوی خود و خلق و بالاخره سفر از خلق با حق به سوی خلق، یعنی دستگیری از خلق و سلوک جمعی به سوی حق.
گویی تا زمان امام، سلام الله علیه، بسیاری از شارحان معتبر فصوص الحکم ابن عربی، نکته تاکید او را بر نقش انسان کامل به عنوان رهبر دینی جماعت اهل ایمان، به درستی درنیافته بودند؛ نقشی که بعضی از محققان غربی [نیز] خواسته اند بی اهمیت جلوه اش دهند و در عوض تمام توجه خود را به نقش انسان کامل در نیروی جهانی بسیار مهمی که حلقه اتصال مبداء و معاد است، معطوف کرده اند.
باری، امام (ره) در سن 20 سالگی (در سال 1300 ه.ش) وارد شهر مقدس قم شد. حدود شش سال از محضر عارف وارسته، فیلسوف و فقیه برجسته مرحوم آیت الله میرزامحمدعلی شاه آبادی استفاده کرد. وی در این سال ها مهم ترین متن های کلاسیک فلسفی و عرفانی چون اسفار اربعه ملاصدرا، فصوص الحکم ابن عربی، شرح شرف الدین محمود قیصری بر فصوص الحکم، شرح فصوص الحکم عبدالرزاق کاشانی، مفتاح الغیب صدرالدین قونوی، مصباح الانس محمدبن حمزه فناری و کتاب های پرشمار دیگر را یا در محضر این عالم جلیل القدر تلمذ کرد یا با راهنمایی های او مورد مطالعه و تامل قرار داد.
حاصل این تاملات ژرف، تعلیقه های مهمی است که بر اکثر این کتاب ها نوشته و هم اکنون در دسترس هستند. علاوه بر این، او در سن 26 و 27 سالگی (با تاریخ ه.ق 28 سالگی) دو تالیف مستقل، به نام های شرح دعای سحر و المصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه را به نشر سپرد که مخصوصا کتاب دومی از اهمیت بسیاری برخوردار است.
در این جا به تعریف عرفان از منظر امام (ره) توجه می کنیم. برای عرفان تعاریف متعددی ذکر شده است تا جایی که سهروردی می گوید: افزون بر هزار تعریف برای عرفان ذکر شده است اما اختلافات به لفظ برمی گردد و در معنای عرفان اختلافی نیست.
با این حال یکی از زیباترین و کوتاه ترین تعریفات، تعریف امام (ره) از عرفان است. ایشان می نویسند: عرفان علم به کمال جلاء و استجلاء می باشد و کمال جلاء یعنی ظهور حق در مرآت اتم و کمال استجلاء یعنی شهود حق خود را در آن مرآت.
در این تعریف چند نکته نیازمند توضیح است؛ نخست آن که مراد از علم چیست؟ مسلما مراد از علم به این کمالات علم حصولی نیست، زیرا در علم حصولی، غیریت و کثرت علم و عالم و معلوم مطرح است و آن با روح توحید سازگار نیست.
برای درک توحید چیدن مقدمات به معنای فرض کثرت است و فرض کثرت و توجه به غیریت یعنی بازماندن از درک توحید. بنابراین منظور از علم به آن کمالات، علم حضوری و شناخت شهودی است و این شناخت بدون تجلی حق تعالی بر انسان، ممکن نیست. البته باتوجه به ظرفیت های متفاوت انسان این تجلی بر عارفان یکسان و هم اندازه نبوده و نخواهد بود.
هرکس به اندازه وسعت وجودی خویش از این فیض بهره برده و می برد. علامه اقبال لاهوری این معنا را بسیار زیبا بیان کرده است:
هست این میکده و دعوت عام است این جا
قسمت باده به اندازه جام است این جا
حرف آن راز که بیگانه صوت است هنوز
از لب جام چکیده ست و کلام است این جا
نشئه از حال بگیرند و گذشتند ز قال
نکته فلسفه درد ته جام است این جا
نکته دوم آن که مراد از مرآت اتم همان انسان کامل است که بیشترین تجلی و انعکاس حق تعالی در اوست و او دارای ولایت مطلقه بر همه موجودات و واسطه فیض حق تعالی بر تمام آنهاست.
امام (ره) مانند دیگر عارفان مقام خلافت انسان برای حق تعالی و مسجود فرشتگان بودن او را ویژه انسان کامل می داند. از انسان کامل گاهی با تعبیرات مرآت اتم، قلم اعلی، عقل، روح اعظم و امثال آن یاد شده است.
مصداق حقیقی این انسان کامل، حضرت رسول اکرم و در اندیشه شیعی از جمله در اندیشه امام امامان (ع) پس از او می باشند. در زیارت جامعه کبیره آمده است: بکم یفتح الله و بکم یختم، بکم ینزل الغیث من السماء... با شما خداوند آغاز کرد و با شما به پایان می برد.
به یمن شماست که باران از آسمان فرومی بارد. همچنین در دعای ندبه درباره امام زمان (عج) می خوانیم: این السبب المتصل بین الارض و السماء... این باب الله الذی منه یوتی کجاست واسطه ای که زمین و آسمان را ارتباط می دهد.... کجاست دری که از آن به بارگاه قدسی حضرت حق می توان بار یافت.امام (ره) می فرماید: حقیقت خلافت و ولایت ظهور الوهیت است.
یعنی حق تعالی خویشتن را تنها در این آینه به کمال تابانده است و خلافت و ولایت جز نمود و ظهور الوهیت چیزی نیست. وی در بخش دیگر از همین سخنان خویش از زبان استادش مرحوم شاه آبادی نقل می کند که شهادت به ولایت در شهادت به رسالت منطوی است، زیراکه ولایت باطن رسالت است. (جالب است که بیدل دهلوی دقیقا برخلاف این مطلب در مثنوی محیط اعظم خویش می گوید: نبوت بطون و ولایت ظهور / جمال و جلال دو عالم حضور.)
و نویسنده [امام ره] گوید که در شهادت به الوهیت، شهادتین منطوی است جمعا و در شهادت به رسالت آن دو شهادت نیز منطوی است. چنانچه در شهادت به ولایت، آن دو شهادت دیگر منطوی است.
بدین سان می بینیم که انسان کامل ابن عربی قطع نظر از رسول اکرم (ص) بسیار ذهنی، کلی، محو، انتزاعی و ایستاست. در حالی که انسان کامل در عرفان امام (ره) به روشنی مصادیق آن انسان آرمانی را نشان می دهد و مواجد ذوقی ابن عربی را به گونه ای بر محک اعتقادات برگرفته شده از قرآن و سنت عرضه می کند و با حک و اصلاحاتی آن را می پذیرد.