برای درک حسی که زائران در این لحظات بسیار معنوی دارند، با کاروانی همراه میشوم که قرار است ساعتی دیگر راهی مسجد شجره شود. در این مسجد زائران محرم میشوند و...
میتوانم تصور کنم که در ذهن زائری میخوانم که از خدا میخواهد: خدایا تو یاریام کن تا در این امتحان شرمنده نباشم. خدایا توفیق ده تا آن گونه احرام کنم که تو میپسندی و تو میپذیری و بارخدایا یاریام کن. پاکم بپذیر و کمک کن تا پاک بمانم. مانند لباس احرامم سفید! و پاک از هر آنچه رنگ تعلق دارد جز تعلق به تو که نهایت رنگی! خدایا من را میهمانی شایسته در ضیافت رحمانیات بپذیر.
بارالها تو آفریننده منی و من بنده تو! خدایا به همه اسماء مبارکت، به همه صفاتت که نهایت همه خوبیهاست، من را آنطور در احرامم بپذیر که تو میخواهی! آمین یا رب العالمین.
دل ما همیشه با مدینه و بقیع است. آخرین زیارت خود را انجام میدهم. هم کاروانیها از راه میرسند. برخی مثل من از هتل غسل کرده و احرام پوشیدهاند تا در شجره محرم شوند. ساعت به سختی میگذرد و دلشورهای بسیار عجیب دارم. پیوسته حمد و سپاس خداوند را بر لب دارم.
15 کیلومتر فاصله هتل تا مسجد شجره را فقط اشک میریزم. یکبار دیگر به مدینه نگاه میکنم
السلام علیک یا رسولالله(ص)، السلام علیک یا بنترسولالله یاامالمعصومین یاامالشهدا یا
فاطمه الزهرا(س)، سلام بر شما یا ائمه بقیع، ای روحهای پاک و ای جسمهای پاک، ایبرگزیدگان خداوند
السلام علیکم جمیعا و رحمهالله و برکاته.
به شجره که میرسم بار دیگر سیل اشک است که از چشمانم سرازیر میشود. خدایا! بارالها آیا من شایستگی احرام بستن در محضر تو را دارم؟ خدایا آیا من شایسته میهمانی درگاهت هستم؟
بار دیگر وضو میسازم و لباس احرام به تن میکنم. دو تکه پارچه سفید. یکی بر دور کمر و دیگری بر دوش، همین! و هر آنچه دنیایی است و به دنیا تعلق دارد را باید از تن و روح و روان بیرون ریخت، و نیت و تلبیه:
لبیکاللهم لبیک، لبیک لاشریک لک لبیک ان الحمد و النعمه لک والملک لاشریک لک لبیک
ترس و دلهره عجیبی دارم. قبل از نیت و گفتن تلبیه نماز مغرب را به امامت امام اهل سنت مسجد شجره میخوانیم و در ادامه نماز عشا به امامت یک روحانی شیعه اقامه میشود.
آنان که رفتهاند، میدانند؛ آنان که دیدهاند، میفهمند و آنان که بودهاند، چشیدهاند شور و حال این سفر را و اینگونه است که وقتی به بدرقه زائر خانه خدا میروی، او را مشتاق میبینی و هنگامی که به استقبالش میروی، شوریدهاش مییابی.
و به راستی چه رازی در این سفر نهفته که چنین شور و اشتیاقی را در دل یک انسان به وجود میآورد؟
شور و اشتیاقی بیسکون که روزبهروز شعلهورتر میشود!
چه زیباست این اشتیاق و چه تلخ است این حسرت!
زائران لباس سفید برتن کرده و برای محرم شدن به شجره میروند. احرام یعنی حرام شدن برخی موارد بر حاجی. بعد از این کار محرم و باید مدینه را به مقصد مکه ترک کنی.
راهی مکه میشوی، بعد از گذشت حدود 7ساعت به مکه میرسی. پلههای مسجدالحرام را آرم آرام طی میکنی، روحانی کاروان میگوید سرت را پایین بینداز و نگاه نکن و وقتی یکباره سرت را بلند میکنی کعبه این قبلهگاه عشق را استوار در مقابلت میبینی. بر خود میلرزی نمیدانی چه باید بکنی. دلت از شوق معبود بیداد میکند به جایی رسیدهای که هر صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشا به سوی آن نماز میخواندی. به قدری ناتوانی که نمیتوانی در لحظات اولیه گامی برداری بیاختیار سجده میکنی.
به سمت کعبه میروی و از حجرالاسود طواف را آغاز میکنی؛ زن و مرد با سنن و فرهنگها و رنگ پوستهای مختلف در کنار یکدیگر ایستاده و گرد خانه خدا طواف میکنند.
می چرخی و میچرخی و کسی جز تو و او نیست در مدار قرار گرفته و به گردش میچرخی. کعبه نقطه عشق است و تو گرد آن میچرخی.
در هر دور با خدای خود راز و نیاز میکنی و از خداوند میخواهی به رحمتش تو را وارد بهشت کند و از آتش پناهت دهد و از بیماری دورت میکند و روزی حلال بخشد و از شر فاسقان و بدخواهان تو را دور کند. بعد از اتمام طواف به پشت مقام ابراهیم میروی، مقام ابراهیم قطعه سنگی با 2ردپاست، ردپای ابراهیم. ابراهیم روی این سنگ ایستاده و سنگ بنای کعبه را نهاده است در این مکان دو رکعت نماز طواف میخوانی و بعد وارد سعی صفا و مروه میشوی.
بعد از اتمام سعی صفا و مروه موی سر را تراشیده و ناخن را گرفته و از احرام بیرون میآیی و دیگر چیزهایی که بر تو حرام بود حرام نیست و اینگونه نخستین مرحله عمرهمفرده به پایان میرسد و حال باید منتظر نهم ذیالحجه شد.