دنبالهای بر یکی از فیلمهای متوسط خودش که نسخهای بهمراتب غنیتر از کار درآمده و بهنظر میرسد که کارگردان اینبار با سناریویی پر و پیمان سراغ سوژه مورد نظرش رفته است.
الیور استون پس از چند شکست همهجانبه پیدر پی، سرانجام موفق میشود فیلمی تأثیرگذار و جذاب بسازد؛ دنبالهای بر یکی از فیلمهای متوسط خودش که نسخهای بهمراتب غنیتر از کار درآمده و بهنظر میرسد که کارگردان اینبار با سناریویی پر و پیمان سراغ سوژه مورد نظرش رفته است. هرچند اولین نمایش «وال استریت: پول هرگز نمیخوابد» در جشنواره کن خیلی بازتابهای مثبتی بههمراه نداشت ولی فروش قابلقبول فیلم در اکران عمومی و اقبال سینمادوستها، نشان از اتفاقی داشت که سالها بود درباره الیور استون تکرار نشده بود؛ کارگردانی که در دهه80 با اعتراض به سیاستهای دولت آمریکا و آثار افشاگرایانهای که درباره جنگ ویتنام ساخت نامش بر سر زبانها افتاد. هنوز هم از «جوخه» و «متولد چهارم ژوئیه» بهعنوان سندهای تصویری برجستهای از یک دوران تاریخی یاد میشود.
استون، لبه تیغ انتقادهای خود را به سمت سیاستمدارانی گرفت که با جنگافروزی به کشتار آدمهای بیگناه پرداختند. او در میانه آثار جنگی پرسروصدایش در رویکردی به جامعه معاصر آمریکا، اقتصاد را هدف گرفت و «وال استریت» را کارگردانی کرد. او پس از 23سال باز هم سراغ مایکل داگلاس، بازیگر محوری «وال استریت» رفت (که تنها اسکارش را برای بازی در این فیلم دریافت کرده بود) و اینبار به بررسی ابعاد بحران اقتصادی سالهای اخیر آمریکا پرداخت. کهنه سرباز قدیمی همچنان لحن معترضانهاش را حفظ کرده و خوشبختانه اینبار این اعتراض با کارگردانی ماهرانه و سناریویی هوشمندانه عمق و غنایی بیشتر یافته است.
فیلم «والاستریت» (1987) ساخته الیوراستون نمایشی است درباره چهره حقیقی تجارت؛ چیزی که ما فقط درباره آن شنیده بودیم و گوردون گکو نمونهای است از کسانی که در اینراه با اختلاس و میلیونها دلار پول به جیب زدن به این کار ادامه دادند تا وقتی که ورشکست شدند و اقتصاد را به زانو درآوردند. «والاستریت: پول هرگز نمیخوابد»(2010) با گکو که سالهای زیادی در زندان فدرال گذرانده شروع میشود. اما بزرگترین فانتزی فیلم جای دیگری است؛ دزدانی که سیستم پولی و مالی را غارت کرده بودند همچنان قدرتمند هستند و مردان کنگره هنوز هم برای منظم کردن سیستم تلاش میکنند. به هر حال این نظر من است، نه الیوراستون. ولی وقتی مستندات تخلفات مالی و همچنین فیلم The big short (مایکل لوئیس) که در فهرست پرفروشترین فیلمهاست را کنار هم میگذاریم، میبینیم که والاستریت:پول هرگزنمیخوابد در حدانتظار بیرحم نیست، بلکه یک داستان سرگرمکننده درباره جاهطلبی، عشق و چپاولگری در تجارت است و نگاهی مجذوب شده دارد نه مغضوب. آیا استون این حقایق جدید را نمایش میدهد و ما با آن درگیریم؟
درهرحال خود گوردون گکو محوریت اخلاقی دارد. سوای نویسندگی کتاب «طمعخوب است» و سخنرانی برای دانشجویان، او گناهکاری است که توبه کرده و وقتی بازرگان جوانی به نام جیک مور(شیالابوف) را ملاقات میکند متوجه این موضوع میشود که میخواهد به بازی برگردد. جیک میخواهد با دختر گکو ازدواج کند. وینی(کریمولیگان) چندسال است که با پدرش صحبت نکرده و شاید جیک قصد دارد آنها را آشتی دهد.
او صادقانه وینی را دوست دارد؛ کسی که یک بلاگر آزادیخواه است. جیک جاهطلب است و قبلا یک میلیون به جیب زده و حالا بیشتر میخواهد اما او فردی خوش قلب است و میخواهد که شرکتش به کار پیرامون انرژیهای جایگزین بپردازد. آیا او طرفدار محیطزیست است یا فقط از آن خوشش میآید؟ کمی از هر دو شاید!
جیک در والاستریت برای شرکتی به نام کلر زابل کار میکند که توسط لوئیس زابل (فرانک لانگا) اداره میشود که مرشد و پدر معنوی جیک است. این تجارتخانه توسط شخصی به نام برتون جیمز (جاشبرولین) به دلیل شایعاتی که درباره بیثباتیاش منتشر کرد، به زانو درآمده است.
استون به این موضوع اشاره نکرده که شرکت تجاری جیک و باقی شرکتهای والاستریت بر انبوهی از بدهیهای بیارزش بنا شده است. زابل مجبور است برای انکار این موضوع چوب حراج بر زندگیاش بزند. صبح روز بعد، او از خواب برمیخیزد، تخممرغ نیمبندش را میخورد و خود را زیر قطار مترو میاندازد. این موضوع از این جهت قابل توجه است که در حادثه سال1929بازرگانان با تجربه خود را از پنجره به بیرون پرتاب میکردند.
مرگ مرشد بزرگ و مورد علاقه جیک، به او این انگیزه را میدهد که از برتون جیمز انتقام بگیرد و ناگهان همه چیز یک جا جمع میشود؛ اینکه چگونه به جیمز صدمه بزند، به گکو نزدیک شود، وجههاش را نزد وینی حفظ کند، عزتنفس خود را بالا ببرد و شاید هم پول خوبی در این میان به جیب بزند!
تمام این اتفاقات در یک ساعت نشان داده میشود اما استون با اطمینان این کار را انجام میدهد. از این به بعد، داستان سریعتر از ملودرامهای دیگر پیش میرود. مایکل داگلاس در یک نقش سمبلیک ظاهر شده و این جالب است که ببینیم گوردون گکو چگونه تغییر میکند؛ زیرک و روان، کسی که همواره برگ برنده را در دست دارد، پیرمردی عاقل و با احساسات تندوتیز که در مقابل بیمحلیهای دخترش قرارمیگیرد. شیا لابوف که قبلا در ایندیاناجونز بازی کرده بود در ابتدای فیلم به همراه لوئیس زابل مشتاقانه خود را به گکو میرساند ولی گویا این موضوع را کشف نکرده که هرکسی در این رشته نمیخواهد مرشد او باشد.
لانگا حضور کوتاهی در نقش زابل دارد ولی کاراکتر تاثیرگذاری است و بیعیبو نقص عمل میکند. کریمولیگان که در نقش دختر گکو ایفای نقش میکند، هنوز پدرش را برای مرگ برادرش سرزنش میکند و به صنعتی که پدرش در آن مشغول است بدبین است و حالا جیک هم به همان شکل درآمده. نسخهای که از «والاستریت: پول هرگز نمیخوابد» اکران عمومی شده 6دقیقه کوتاهتر از نسخهای است که در کن به نمایش درآمد و در نتیجه روانتر است. باید گفت که ریتم فیلم خوب است ولی امیدوار بودیم که لحن معترضانهتری داشته باشد؛ شاید هم حرف استون درست است و تماشاگر آمریکایی برای آن آماده نیست چون آنها به اندازه کافی برای دیدن فیلم طمع نداشتند.
فیلمساز همیشه معترض
در «وال استریت: پول هرگز نمیخوابد»، استون برخی خطاها و سهلانگاریهای این سالهایش را مرتکب نمیشود. حتی در «خطمشی» نیز او متفاوتتر عمل میکند. انتقاد از سیستم همچنان پابرجاست ولی نقش فردیت نیز در این میان پررنگ شده. وال استریت: پول هرگز نمیخوابد گرچه در میانه قدری افت میکند ولی درمجموع میتواند به عنوان درامی سرگرمکننده، تماشاگر را تا انتها در سالن نگه دارد و حتی موقع خروج به تفکر وادار کند. یکی از مهمترین امتیازات فیلم ،کاراکتر« گوردون گکو» است. گکو بهراحتی میتوانست یکی از همان تیپهای آشنای هالیوودی شود ولی پردازشی که در سناریو روی این کاراکتر صورت گرفته او را عملا به برگ برنده فیلم مبدل کرده است.
واکاوی ریشههای بحران اقتصادی آمریکا میتوانست فیلم را به لحن مقالههای مدالآور روزنامهها نزدیک کند ولی استون موفق شده هم به سیاق همیشهاش به صدور پیام بپردازد و هم داستان روایت کند. در واقع او این بار موفق شده حرفهایش را در دل سناریویش بگنجاند و آنها را تبدیل به موقعیتهای داستانی کند. فیلمساز همیشه معترض اینبار با انسجام و دقت نظر بیشتری عمل کرده است.
راجر ایبرت- شیکاگو سانتایمز