بد ندیدیم که اینبار خودمان را بیندازیم وسط زندگی کتابی اهالی دوچرخه؛ گرچه خود شما هم میتوانید به این سؤالها جواب بدهید.
1- اولین و آخرین کتابی که خریدهاید چی بوده؟
2- کتابی هست که بارها آن را خریده باشید؟
3- درباره اولین کتابخانه زندگیتان چیز خاصی برای گفتن دارید؟
4- چه کتابی را دوست دارید بخوانید، ولی هنوز موفق نشدهاید آن را بخوانید؟
5. یک عبارت جذاب و تأثیرگذار از یک کتاب لطفاً:
عباس تربن
1- اولین کتاب که سهل است؛ با این حافظهای که من دارم، پنجاهمینش هم یادم نیست! آخرین کتابی که خریدم «بازتاب زندگی ناتمام» (مجموعۀ گفتوگوها با شمس لنگرودی) است.
2- تا به حال حداقل چهار نسخه از کتاب «مرگ درمیزند» (وودی آلن، ترجمۀ حسین یعقوبی) را خریدهام و الآن که دارم اینها را مینویسم، باز یک نسخه از آن هم در بساطم نیست!
3- نه. هرچه هست، چیزهای غیرخاص است!
4- یکی،دو تا نیستند متأسفانه! مشتی نمونۀ خروار:« بار هستی» (میلان کوندرا)، «صدسال تنهایی» (گابریل گارسیا مارکز)، «عقربهای کشتی بمبک» (فرهاد حسنزاده) و...
5- هوا چنان سرد است/ که سرما را حس نمیکنم/ و زخم چنان گرم است/ که درد را... (عمران صلاحی/«در یک زمستان»)
جعفر توزندهجانی
1- اولین کتابی را که خواندم،از کتابخانه گرفتم. «جوجهاردک زشت». آخرین کتابی هم که خریدم« هزار و یک شب» بود.
2- من کتابها را بارها میخوانم حتی اگر بعدش آن را گم کنم یا هدیه بدهم.
3- اولینکتابخانه زندگیام کتابخانه مدرسه(دوره ابتدایی) بود که من «جوجهاردک زشت» را به امانت گرفتم و بعد از خواندنش هیچوقت فراموشش نکردم، چون تأثیر عمیقی بر زندگیام گذاشت.
4- دلم میخواهد وقت داشته باشم تا تمام کتابهای دنیا را بخوانم مخصوصاً رمانها را.
5- «آره همینطور است، کسانی را که دوست داریم تا آخر عمرمان با ما باشند با ما میمانند، میفهمی ماتی؟» از کتاب «ماتی و پدربزرگ» نوشته روبرتو پیومینی، ترجمه پروین علیپور، نشرچشمه، 1385، ص 89 .
شیوا حریری
1- اولین کتابی که خریدم؟ یادم نیست. یادم نیست که از کی دست به جیب یا کیف شدم تا برای خودم کتاب بخرم. اما اولین کتابی که هدیه گرفتم «بادبادک سبز» است. جایزه ثلث سوم کلاس اول از مادرم! این روزها خیلی درباره نویسندههای ژاپنی حرف میزنند. من هم چیزی ازشان نخواندهام. فعلاً از هاروکی موراکامی «کجا ممکن است پیدایش کنم» (ترجمه بزرگمهر شرفالدین، نشر چشمه) را خریدهام ببینم چی به چیست!
2- قدیمترها همیشه سنگی در دستم یا توی جیبم بود. باهاش بازی میکردم. توی دستم گرم میشد. خوشم میآمد. ازم میپرسیدند که این سنگ چیست. نمیدانستم. کتاب «هرکسی باید سنگی داشته باشد» (نوشته بایرد بیلر، ترجمه لیدا کاووسی، حوض نقره) را برای همین دوست دارم. اینقدر برایم آرامش میآورد که دلم میخواهد دیگران هم لذتش را تجربه کنند.
4- خیلی کتاب هست که نخواندهام. خیلی زیاد. کدامش را بگویم؟ به جای آنها چند تا از کتابهایی را میگویم که میتوانم بارها و بارها بخوانمشان. یکیاش «صدسال تنهایی»، البته با ترجمه بهمن فرزانه. دوتای دیگر دو کتاب شاد و دوستداشتنی؛ «چنین کنند بزرگان» (نوشته ویل کاپی، ترجمه نجف دریابندری) و «خانواده من و بقیه حیوانات» (نوشته جرالد دارل، ترجمه گلی امامی). یکی دیگر هم همین «شازده کوچولو »ی خودمان!
فرهاد حسنزاده
1- اولینش یادم نیست. ولی یادم است که مجله میخریدم. مجلهای نوجوانانه که اسمش بود «دختران پسران». آخرینش هم دقیقاً یادم نیست. چون رفته بودم نمایشگاه بینالمللی کتاب و حدود صدهزارتومان کتاب خریدم. از جمله رمان« آفتاب پرست نازنین» و چند مجموعه شعر.
2- فکر می کنم «شازده کوچولو» را برای هدیه دادن زیاد خریده ام.
3- جواب این سوال را در صفحه 9 همین شماره از دوچرخه دادهام.
4-رمان «کلیدر» محمود دولتآبادی و «جنگ و صلح»تولستوی. هر وقت نگاه به قطرشان میکنم میگویم حالا باشه برای یه وقت دیگه.
5- این قطعه شعر دوست خوبمان قیصر امین پور:
گفت: احوالت چه طور است؟
گفتمش: عالی است
مثل حال گل
حال گل در چنگ چنگیز مغول
فریبا خانی
1- اولین کتابیکه خریدم فکر کنم «سیندرلا» بود یا «جوجه اردک زشت» یا «سفید برفی و هفت کوتوله» یا «دختر کبریت فروش»....راستش یادم نمیآید. اما آخرین کتاب یکی از کتابهای چارلز بوکفسکی بود.
2-کتاب «خاطرات پراکنده» گلی ترقی را چند بار امانت دادم و دیگر بهمن پس ندادند. سه بار این کتاب را خریدم. چون دوستش داشتم. «عطر سنبل، عطر کاج» نوشته فیروزه دوما هم خیلی برایم دوست داشتنی بود و آنرا به چند نفر هدیه داده ام.
3-یک مدت دچار اعتیاد به عضویت در کتابخانه شده بودم و توی کیفم تعداد زیادی کارت کتابخانه بود. اما حالا در هیچ کتابخانهای عضو نیستم.
4-کتابهای زیادی هست که دلم میخواهد آنها را بخوانم. یکی، دو تا نیست.
5-آخرین جمله ای که الآن یادم مانده از برنارد شاو است:«تجربه، اسمی است که ما روی شکستهامان میگذاریم.»
على مولوى
1- اولین کتاب «ماجراهاى هاکلبرى فین» بود که حدود چهارصد صفحه بود و خواندنش براى من در سن هفتسالگى سخـت بود. آخرین کتابى هم که خریدم مجموعه چند جلدى کاریکاتورهاى «سامپه» بود.
2- کتابهاى زیادى هست که چندینبار خریدهام. چون دوست داشتم همه چاپهایشان را داشته باشم! من چندین ترجمه از «تامسایر» و «ماجراهاى هاکلبرى فین» و «هملت» و ... دارم.
3- من از بچگى کتابخانه داشتم.آن وقتها دو تا قفسه بود، اما الآن حدود چهل قفسه دو ردیفه دارد .
4- کتاب نخوانده که خیلى زیاد است، ولى اگر قرار باشد یک نمونه بگویم، کتاب «منسفیلد پارک» اثر «جین آستن».
5- «و این داستان همچنین خاتمه مىپذیرد. از آنجا که بیکم و کاست داستان «پسر»ی است، باید همینجا پایان یابد؛ اگر این داستان اندکی پیشتر رود، دیگر داستان «مرد»ى خواهد بود!»
از کتاب «تام سایر»، نوشته مارک تواین، ترجمه پرویز داریوش.