قطریها با تکیه بر میزبانی خود حقوق خیلی از تیمها و ورزشکاران را پایمال کرده بودند. این دیگر حقخوری نبود، زورگویی بود. مهدی بیباک ضربه میزد و حریف قطریاش در حالی که روی زمین افتاده بود، امتیاز میگرفت. آه از نهاد همه ایرانیها برآمده بود و اشک در چشمهای همه و نه فقط ورزش دوستان، حلقه زده بود، اما مهدی خندید. خندید تا ثابت کند ایرانی همیشه با وقار و آرام و البته جوانمرد است.
- مصدومیتهایی که در دوران اوج با آن روبهرو شدی و همین اتفاق اخیر که طلای تو به ورزشکار قطری تقدیم شد، باعث شده خیلیها مهدی را بدشانس بدانند. به شانس اعتقاد دارید؟
اسمش را قسمت میگذارم، نه شانس. هر وقت اتفاقی میافتد که انتظارش را نداشتهام، میگویم قسمت نبوده. گاهی وقتها برای رسیدن به یک هدف خیلی تلاش میکنم، برنامهریزی دقیقی هم دارم، اما به هدفم نمیرسم. مهم این است که تلاشم را کردم. در همین تکواندو بعضی وقتها با تمام شایستگیای که داشتم، نتوانستم مقامی بیاورم. گاهی اوقات هم که خیلی آماده نبودم، حریفم را شکست دادم.
- مصدومیتها همیشه به موقع بوده است؛ دقیقا بعد از بازیهای آسیایی تایلند یا بعد از اولین طلای جهانی که گرفتید اینها بدشانسی نیست؟
بعد از بازیهای آسیایی تایلند، سال 98 مصدوم شدم. بعد از بازیهای ویتنام سال 2001 هم پایم شکست و سه سال مصدوم بودم. وضعیت خیلی بدی داشتم. بعد از آن هم وقتی بهبود پیدا کردم، به بازیهای دانشجویان جهان رفتم که در فینال آن بازیها دستم شکست و دو بار عمل جراحی کردم. یک سال طول کشید تا خوب شوم، اما اینها بدشانسی نبود، چون باعث شد زحمت بیشتری بکشم و از گردونه خارج نشوم. نتیجه این همه زحمت را هم در دوحه داور مسابقه پوچ کرد.
داور در آن بازی اصلا قضاوت نکرد. فقط میخواست به حریف قطری امتیاز بدهد. نتیجه بازی از قبل مشخص بود. هر کس جای من با حریف قطری مبارزه میکرد، همین بلا سرش میآمد. من قبل از بازی مطمئن بودم حریف قطریام را شکست میدهم. البته فکر نمیکردم آنها بتوانند روی نظر داور تاثیر بگذارند. به هرحال قطریها کاری کردند که داور هر امتیازی که من میگرفتم به حریف میداد؛ حتی داور چینی که شاهد بازی من بود، بعد از بازی به من گفت: «پیروزی حق تو بود و من هرچه به داورها گوشزد میکردم که امتیاز متعلق به تکواندوکار ایرانی است، آنها اهمیتی به حرف من نمیدادند.» تکواندو یک ورزش حرفهای است و نقص در داوری آن را همه تشخیص میدهند، حتی رسانههای قطر هم انتقاد زیادی به این ماجرا داشتند.
- خیلی تمرین کرده بودید؟
دقیقا 12 ماه وقت گذاشتم. هدفم خیلی برایم اهمیت داشت و برای همین خیلی زحمت کشیدم. بازیهای آسیایی برای ما حساسیت زیادی دارد؛ چون فاصله تکواندوی جهان و آسیا چندان زیاد نیست. حریفان اصلی ما آسیایی هستند. به همین خاطر برای شکست آنها تمام توانم را گذاشتم. هیچ وقت فکر نمیکردم طلای این مسابقات برای من به نقره تبدیل شود.
- برای همین روی سکو گریه کردید؟
آن لحظه خیلی ناراحت بودم. حقم ضایع شده بود. نه فقط من، بلکه حقوق ایرانیها زیر پا گذاشته شد. حق من نقره نبود، برای همین هم مدال را از گردنم درآوردم، حتی خیلی از تماشاچیهای ایرانی گریه میکردند. من هم نتوانستم جلوی اشکهایم را بگیرم. اول آن قدر عصبانی بودم که داشتم میخندیدم. نمیدانستم باید چه کار کنم. بعد سرم را برگرداندم و دیدم حتی مربیام، آقای ذوالقدر دارد گریه میکند. خیلیها اشک ریختند. خودم هم قربانی این ماجرا بودم.
- پس مرد هم گریه میکند، حتی اگر تکواندوکار باشد؟
شاید تکواندو ورزش خشنی باشد اما تکواندوکارها از خیلی آدمها حساستر هستند، چون تمام انرژیشان را در میدان مبارزه و باشگاه خالی میکنند و بیرون از این محیط آرام و سر به زیر میشوند. شاید باورتان نشود، اما من ساکتترین عضو خانواده هستم.
- قبل از این که بروی سراغ تکواندو، سر به زیر نبودید؟
از 9 سالگی تکواندو بازی میکردم. قبل از آن مثل همه بچههای هم سن و سالام شیطنت میکردم، اما بچه بدی نبودم. نمیگذاشتم کسی از من برنجد. الان هم همین طور هستم. حتی در مبارزه سعی میکنم به حریفم بیاحترامی نشود. شاید اگر در دوحه کس دیگری جای من بود، از کوره در میرفت، اما من حرمت حریف را نگه داشتم. این چیزی است که در تکواندو به آدم یاد میدهند.
- خلق و خوی خاص دیگری هم در تکواندو هست؟ چیزهایی شبیه مردانگی و جوانمردی؟
البته تعریف از مردانگی متفاوت است. به نظر من کسی که فکر و ذکرش فقط قهرمانی و کسب مقام نباشد و هوای اطرافیان خودش حتی حریفش را داشته باشد، میتواند به جوانمردی نزدیک شود.
- تا حالا شده کسی به کمک احتیاج داشته باشد و بروید کمکش. البته منظورم کمکی است که تکواندو هم در آن دخیل باشد؛ چیزی شبیه دعوا. مثلا برایتان پیش آمده که یکی از دوستانتان بگوید مهدی بیا برویم دعوا با فلانی؟
خیلی کم پیش آمده. اما من علاقهای به دعوا ندارم. با حرف میشود خیلی چیزها را حل کرد. دعوایی نیستم.
- رفیق باز هستید یا نه؟
قبلا بودم. الان خیلی کمتر شده. نسبت به گذشتهام خیلی تغییر کرده ام. آدمها و چیزهایی که قبلا خوشحالم میکردند، دیگر آن تاثیر را برایم ندارند. هرچه سن آدم بالاتر میرود، عقیدهاش هم عوض میشود. رفیق بازی هم از آن چیزهاست. الان ترجیح میدهم بیشتر با خانوادهام باشم.
- ازدواج کرده اید؟
نه.
- دیگر 29 سالهاید. چرا به فکر نیفتادهاید؟
پیش نیامده. موقعیتاش را نداشتم تا حالا. انشاءالله بعد از المپیک پکن به ازدواج هم فکر میکنم.
- گفتید بیشتر ترجیح میدهید با خانواده باشید تا با دوستان.
بله.
- با کدام عضو خانواده صمیمیترید؟
مادرم.
- «میم مثل مادر» را حتما دیدید؟
نه اتفاقا. با این که خیلی سینما را دوست دارم، فرصت نکردم بروم این فیلم را ببینم. اتفاقا الان از لحاظ روحی خیلی خستهام. حدود یک سال است که تفریحی نداشتهام.
- آخرین فیلمی که در سینما دیدید، چه فیلمی بوده؟
همان فیلمی که محمدرضا گلزار بازی میکرد، با یک خانمی.
- آتشبس؟
بله، فیلم بدی نبود، اما باید بهتر ساخته میشد. البته من فیلمهای خندهدار را بیشتر دوست دارم، مثلا «دختر شیرینیفروش». از فیلمی که آدم را ناراحت میکند خوشم نمیآید. مادرم بیشتر علاقهمند است بنشیند پای این فیلمها.
- فیلمهای بزن بزن چی؟ باید دوست داشته باشید.
نه اتفاقا بچه که بودم بروسلی زیاد میدیدم. از ورزشهای رزمی خوشم میآمد.
- همین فیلمها باعث شد بروید سراغ تکواندو و بشوید مهدی بیباکی که در سطح جهان و آسیا حدود پنج مدال طلا، چهار نقره و یک برنز گرفته؛ اولین طلای جهانی را در رشته تکواندو برای ایران میآورد؟ سال 1997 در مصر اولین طلای تکواندو را به ایرانیان هدیه دادید.
اینها را مدیون فیلمهای بروسلی نیستم. یکی از دوستانم کلاس تکواندو میرفت. من هم تشویق شدم، در کلاسها شرکت کنم. خوشبختانه مربی آن کلاس آقای سلطانی بود که باعث شد علاقهام به تکواندو بیشتر شود و به اینجا برسم. بهترین مدالم همان طلای مصر بود. من اولین ایرانیای بودم که توانستم طلای تکواندو را بگیرم. خیلی احساس غرور میکردم. یادم میآید آن موقع اکثر تماشاگران ایرانی گریه میکردند.
- عادت دارید اشک ملت را در بیاورید؟
گریه خوشحالی بود. تا باشد از این اشکها!
- پس این گریههای خوشحالی را مدیون رفیق دوران کودکیتان هستید که باعث شد بروید کلاس کاراته.
نمیشود گفت مدیون آن اتفاق هستم، چون این انرژی و پشتکار را پای هر چیز دیگری میگذاشتم، موفق میشدم. ضمن این که علاقه هم داشتم.
- تکواندو چه چیزی داشت که مهدی بیباک را شیفته خودش کرد؟
احترام به بزرگتر، اولین چیزی است که در تکواندو به ما یاد میدهند. من هم از بچگی احترام به بزرگتر را دوست داشتم، مثل احترام به مادر.
- میان حرفهایتان چند دفعه از مادرت اسم بردید. عکسالعمل مادرتان بعد از بازیهای دوحه چه بود؛ وقتی روی سکو مدال را از گردنتان درآوردید؟
مادرم بعد از مصدومیتهایم هیچ کدام از بازیهایم را نگاه نمیکند. خودم زنگ میزنم و خبر مسابقه را میدهم. البته خبر بازیهای دوحه را همسایهها به مادرم داده بودند. وقتی به ایران برگشتم مثل همیشه آمد فرودگاه استقبالم و با لبخندش همه تلخیها را از یادم برد. من وقتی ورزش قهرمانی را شروع کردم، پدرم فوت کرده بود و این مادرم بود که در تمام لحظات به من امید داد و جای خالی پدرم را پر کرد. هر کاری بکنم، نمیتوانم زحمتهای مادرم را جبران کنم. همه فعالیتهایم برای این است که لبخند مادرم را ببینم. عزیزترین و دوستداشتنیترین آدمهای روی زمین مادرها هستند. تمام افتخارات و مدالهایم را مدیون مادرم هستم.
یک بار دیگر این افتخارات را برای خوانندهها نام میبرید؟
طلای جهانی مصر، طلای ارتشهای جهان در ایتالیا و نقره مسابقات جهانی هنگکنگ در سال 97، نقره جهانی آلمان و طلای رقابتهای آسیایی تایلند در سال 98، طلای رقابتهای جهانی فرانسه سال 2000، برنز سال 2001 در بازیهای جهانی ویتنام، نقره دانشجویان جهان در سال 2004 و کشور یونان، نقره همین بازیها در سال 2006 و اسپانیا. طلای جهانی تایلند در سال 2006 و آخریاش هم همین نقره دوحه بود.