هنوز خاطره گل کریم در دربی برگشت فصل قبل که پیروزی مقابل رقیب سنتی را تضمین کرد در ذهن آنهاست؛ همان گلی که موقعیت دایی روی نیمکت پرسپولیس را هم تثبیت کرد.در فوتبال امروز اما شرایط خیلی زود تغییر میکند؛ بهویژه برای بازیکنی که 37ساله باشد. در شروع لیگ دهم پرسپولیس محمد نوری راخرید که هم پست باقری بود و بعد از آن دقایق بازی کاپیتان هفته به هفته کمتر میشد.
دایی همچنین رضایی و فشنگچی را اضافه کرده بود و ترجیح میداد بازی تیمش را براساس سرعت مهرههای تهاجمیاش شکل دهد. بدینترتیب فضا برای باقری که سرعت گامهایش مثل سالهای جوانی نبود، تنگتر شد. در این شرایط حضور باقری به دقایق پایانی محدود میشد؛ وقتی دایی میخواست بازی را کنترل کند، از توپهای بلند استفاده کند یا یکی از هافبکهای خستهاش را جایگزین کند.
باقری در تمام این هفتهها بدون اعتراض روی نیمکت مینشست ولی قابل پیشبینی بود که این آرامش دوام زیادی نخواهد داشت و او پس از بازی جام حذفی مقابل داماش تصمیم گرفت در تمرینات شرکت نکند.اکثر هواداران پرسپولیس در این ماجرا حق را به باقری دادند اما دایی بهعنوان یک مربی که میخواهد تیمش را در کورس قهرمانی نگه دارد و نمیتواند احساسی تصمیم بگیرد، چارهای جز این نداشت. او نمیتوانست روی یک بازیکن 37 ساله برای بازی در ترکیب اصلی در 38 بازی لیگ حساب کند؛ بهویژه اینکه او برای رسیدن به هماهنگی بیشتر اعتقاد به استفاده از ترکیب ثابتی در نیمه تهاجمی تیمش دارد و به ندرت هافبکها و مهاجمانش را تغییر میدهد.
البته میتوان به این ماجرا از زاویه دیگری نگاه کرد؛ اینکه اگر باقری نمیخواست چنین شرایطی را تجربه کند، میتوانست زودتر از این برای خداحافظی تصمیم بگیرد. بازیکنان بزرگ فوتبال معمولا وقتی به بالای 30 سال میرسند 2راه بیشتر ندارند؛ آنها که نمیخواهند دوران افت فوتبال یا نیمکت نشینی را تجربه کنند خیلی زود تصمیم به خداحافظی میگیرند، مانند کانتونا که در 32 سالگی و در اوج فوتبالش خداحافظی غیرمنتظرهای داشت.
گروه دوم نمیتوانند از زمین چمن دل بکنند و تا سن بالا میمانند، مثل اینزاگی که در 37 سالگی هم مانده تا شاید در برخی بازیها 10دقیقه بازی کند. باقری در این دستهبندی به گروه اول تعلق میگیرد ولی او کمی دیر به فکر خداحافظی افتاد؛ فقط بهخاطر خودش که نمیخواست این روزها را ببیند.