صدامحسین یکی از ظالمترین ستمگران قرن 20 است و در این شکی نیست، اگر چه گاهی درباره او اغراق هم میشود. فضایی که ایجاد شده و در آن صدام و عراق در یک خلأ تاریخی و جدا از ابرقدرتها بررسی میشوند مانع از آن شده که نقش آمریکا در این دایره وحشت دیده شود.
در ابتدا آمریکا از حزب بعث به عنوان پوششی ناسیونالیستی در برابر کمونیستها استفاده کرد. بعد آن را علیه ایران به کار برد و در این میان رفاه و آسایش مردم عراق هیچ کجا دیده نشد نه در بغداد و نه در واشنگتن به حساب نیامد.
پادشاهی که انگلیسیها در عراق روی کار آوردند در سال 1958 با کودتای یک افسر نظامی و به رهبری عبدالکریم قاسم، سرنگون شد. آمریکا از این ناراحت و نگران بود که رژیم جدید در عراق به عنوان یک صادر کننده نفت مطمئن و قابل اتکا نباشد و پیمان سال 1955 بغداد را که علیه شوروی بود ترک کند.
قاسم این کار را کرد و زنگهای خطر را در واشنگتن به صدا درآورد. عراق در دهههای 1940 و 1950 جامعه بسیار نابرابری بود که فقط چند هزار خانواده اکثراً سنی نیمی از زمینهای مرغوب آن را در اختیار و مالکیت خود داشتند، در حالیکه شیعیان در فقر مطلق به سر میبردند.
در دهه 1950 دو حزب بزرگ جدید به نامهای حزب کمونیست عراق و حزب سوسیالیست بعث عربی روی کار آمدند. این دو حزب روشنفکران نسل اول و کارگران و دهقانان را به سرعت جذب کردند. نابرابری دوران پادشاهی در عراق خشم بسیاری را برانگیخته بود. قاسم، شروع به انجام اصلاحات ارضی کرد و بخش جدیدی در بغداد ایجاد کرد به نام شهر انقلابی که محل اجتماع شیعیان جویای کاری بود که از روستاها به شهر میآمدند. حاکمان درراس قدرت در آمریکا در آن زمان به اشتباه قاسم را یک رادیکال خطرناک دانستند و در صدد حذفش برآمدند.
اولین باری که آمریکا به صدام حسین پر و بال داد در سال 1959 بود. در آن سال، صدام جوان به تازگی از شهر تکریت آمده بود و در بغداد با عمویش زندگی میکرد. او قصد داشت قاسم را ترور کند، اما در این راه ناکام مانده بود و از ناحیه پا مجروح شده بود. صدام مانند بسیاری از همنسلیهایش به حزب بعث پیوسته بود. بر اساس اسنادی که وجود دارد صدام جوان از همان زمان بخشی از توطئه آمریکا برای خلاص شدن از شر قاسم بود.
برای این منظور صدام در آپارتمانی در بغداد و در خیابان الرشید مقابل دفتر قاسم در وزارت دفاع مستقر شد تا رفت و آمد قاسم را زیر نظر بگیرد. این کار با اطلاع کامل سیا انجام میشد.
بعد از تلاش ناکام صدام برای کودتا او به قاهره گریخت و در آنجا به دانشکده حقوق رفت. گفته میشود در همانجا با سیا مرتبط شد و مرتب ماموران آمریکایی را ملاقات میکرد. در فوریه 1963 شاخه نظامی حزب بعث که در میان افسران ارتش و دانشکده نظامی عراق نفوذ کرده بود علیه قاسم دست به کودتا زد.
اسنادی وجود دارد که نشان میدهد سیا در این کودتا هم حضور داشته است. راجر موریس، عضو سابق شورای امنیت ملی آمریکا در دهه 1960 میگوید آمریکا نقش مهمی در این کودتا داشت و این کودتا با پول آمریکا پا گرفت.
بعد از این کودتا صدام از قاهره بازگشت و خیلی زود به ریاست سرویس اطلاعات حزب بعث رسید و این اولین همکاری رسمی او با آمریکا بود. دولت بعث در سال 1963 فقط 8 ماه دوام آورد و توسط افسران نزدیک به قاسم سرنگون شد. شاخه نظامی حزب بعث که اغلب شیعه بودند توسط دولت جدید پاکسازی شد و آنچه باقی ماند یک حزب غیر نظامی شیعه بود.
در سال 1968 شاخه غیر نظامی حزب بعث در دومین کودتای خود به قدرت رسید. در آن زمان دیوید مورگان، گزارشگر رویتر نوشت: موریس میگوید که در سال 1968 سیا شورشی درونی را داخل حزب بعث ایجاد کرد که به رهبری احمد حسن البکر استاد صدام به سرانجام رسید و بعد از آن در سال 1979 او قدرت را به صدام تحویل داد. اسنادی وجود دارد که حمایت سیا از این کودتا را هم نشان میدهند.
خبرنگاران و گزارشگرانی که با ماموران سابق سیا و مقامات پیشین وزارت خارجه آمریکا سخن گفته و ارتباط دارند، میگویند، آمریکا به طور خاص تکریتیها از میان کودتاگران انتخاب و آنها را به رأس رساند.
دولت دوم حزب بعث در عراق با نزدیک شدن به کمونیستها و بعد از برقراری رابطه نزدیک با شوروی، دولتهای نیکسون و فورد را ناامید کرد. در مقابل نیکسون هم از شاه ایران حمایت کرد تا به این وسیله از کردهای عراق برای دردسر ایجاد کردن برای دولت بعثی عراق استفاده کند. با حساس و جدی تر شدن موضوع کردها، محمدرضا شاه تصمیم گرفت با عراقیها در سال 1975 قرارداد الجزایر را امضا کند تا این غائله به پایان برسد. بعد از آن صدام فرمان حمله به کردستان را صادر کرد. آمریکا با سکوت در برابر این تهاجم در اینجا هم مرتکب خیانت به کردها شد. به هر حال این اقدام موقعیت صدام را تقویت کرد.
در سال 1980 وقتی صدام به ایران حمله کرد بار دیگر توجه مقامات آمریکایی را جلب نمود. آمریکا درگیر تلاش برای کنترل انقلاب ایران بود. به همین دلیل تصمیم گرفت از این حمله حمایت کند. دولت ریگان در اواخر سال 1983 با صدام قرارداد امضا کرد و او را تشویق دیپلماتیک کرد. در دسامبر سال1983 ریگان رامسفلد را به بغداد فرستاد تا بر روابط نزدیک میان آمریکا و عراق تاکید کند.
در گزارشهایی که در وزارت خارجه آمریکا از این دیدار به ثبت رسیده آمده است، رامسفلد در دیدار با طارق عزیز، وزیر خارجه عراق چنین گفت که دو طرف منافع مشترک زیادی دارند که صلح در خلیج فارس و کنترل سوریه و ایران وجذب بیشتر مصر در جهان عرب از آن جمله است. در آن دیدار طارق عزیز از رامسفلد خواست از دوستان واشنگتن بخواهد به ایران سلاح نفروشند. بخش دیگر گفت وگوی آنها درباره افزایش صادرات نفت عراق و ایجاد خط لولهای از خاک کشور عربستان بود.
اما در مارس سال 1984 وزارت خارجه آمریکا در بیانیهای استفاده عراق از سلاح شیمیایی را محکوم کرد. این شاید مقدمه ارتباطی دیپلماتیک با یک هم پیمان بود. اما صدام غافل از این دیپلماسی، این بیانیه را بسیار جدی گرفت و گمان کرد که آمریکا در حال برنامهریزی برای دور زدن اوست.
در آن زمان وزارت خارجه در گزارشی به رامسفلد نوشت، عراقیها از سیاستهای آمریکا سردرگم شدهاند. به همین دلیل رامسفلد باید برای دیدار دوم به بغداد فرستاده میشد تا نگرانیهای بعثیها را کمتر کند. گزارشهای وزارت خارجه آمریکا در آن زمان نشان میدهد که فضای بغداد در دیدار دوم رامسفلد بسیار بد شده بود.
استفاده از گاز شیمیایی توسط عراق روابط آمریکا و عراق را تخریب کرده بود. بعد از این دیدار روابط دو طرف ترمیم شد، اما بر اساس شرایط صدام. او به استفاده از سلاح شیمیایی ادامه داد و این استفاده را گسترده هم کرد. اسناد و شواهد نشان میدهد که رامسفلد برای اطمینان دادن به صدام به این سفر رفت.
در جریان جنگ ایران و عراق آمریکا کمک زیادی به بغداد کرد. این کمکها شامل میلیاردها دلار اعتبار و دادن اطلاعات نظامی و توصیه به عراقیها بود. در جریان این جنگ، سیا به طور مرتب گروهی را به ملاقات صدام میفرستاد تا اطلاعات تهیه شده توسط عربستان را به نیروهای مسلح عراق برساند.
دولت ریگان پشت پرده تلاش میکرد تا ایران در پیگیری محکومیت عراق به خاطر استفاده از سلاح شیمیایی به جایی نرسد. اگر ایران در این راه به پیروزی میرسید و سازمان ملل عراق را به خاطر استفاده از سلاح شیمیایی محکوم میکرد اولین قربانی همپیمانی جدید آمریکا و عراق بود. وزیر خارجه وقت آمریکا در یادداشتی به هیأت نمایندگی آمریکا در سازمان ملل گفت که باید با ایجاد موضعی واحد در میان غرب مانع حمایت کشورها از پیش نویس قطعنامه ایران علیه استفاده عراق از سلاح شیمیایی شوند.
اگر این تلاش شکست میخورد آمریکا قصد داشت در رایگیری شرکت نکند. در پایان سازمان ملل استفاده از سلاح شیمیایی را محکوم کرد اما به طور مستقیم نامی از عراق نبرد.
دولت ریگان نه تنها کمک قابل ملاحظهای به صدام کرد بلکه تلاش کرد دوستان دیگری هم برای او جذب کند. در این راه بسیاری از متحدان آمریکا سلاح در اختیار عراق میگذاشتند. در سال 1984 اسراییلیها به این نتیجه رسیدند که ایران برای آنها از عراق خطرناکتر است چرا که نفوذ ایران در لبنان رو به رشد بود. اسراییلیها در جلسهای در بیتالمقدس با آمریکا و با حضور رامسفلد از وی خواستند تا پیام کمک محرمانهشان به عراق را به بغداد برسانند.
آمریکا این پیشنهاد را پذیرفت و در سفر بعدی به بغداد این پیام را به طارق عزیز رساند.
بعد از جنگ سال 1991 خلیج فارس، وقتی شیعیان و کردها علیه صدام قیام کردند، دولت بوش پدر به بعثیها اجازه داد تا هلیکوپترهای توپ دار خود را بر فراز مناطق شورش پرواز دهند و شورش را سرکوب کنند.
واشنگتن مردم عراق را به شورش علیه دولت صدام تشویق کرده بود، اما وقتی این شورش صورت گرفت آنها را تنها گذاشت. همین انفعال عمدی که از بیم ناشی از قدرت گرفتن عراق شیعه و هم پیمان شدن آن با ایران ناشی میشد به صدام امکان داد تا سال 2003 در قدرت بماند.