امروزه، وقتی از سکولاریسم صحبت می کنیم عموماً این پیش فرض رایج را در ذهن داریم که این مسئله فعلی ما مسلمانان، به عنوان تهدید یا معضل، مشکل دیروزین و حل شده غرب است و کلیسا با تعدیل موضع ابتدایی خود و با قبول آن به عنوان یک مسئله و نه تناقض آن را توجیه می کند و با این پدیده کنار آمده است.
بدین ترتیب به گونه ای تقلیل گرایانه و بلکه ساده انگارانه این مضمون بارها تکرار شده است که آنچه که امروز دغدغه ما است، در موزه تاریخ اندیشه غرب فقط بخشی از یک چالش به یادماندنی بین متألهین مسیحی و روشنفکران بوده است.
این پیش فرض ها ما را به سمت نتایج و گفتمانی سوق میدهد که در تقابل با سکولاریسم معمولا ما را دچار توهم میکند . توهم مذکور را شاید بتوان در یک عبارت خلاصه کرد؛ سکولاریسم به عنوان پدیده ای وارداتی و نه معضلی فراگیر و انسانی. با این برداشت از سکولاریسم ،واکنش به آن عمدتاً سیاسی، شتابزده و از نوع تبلیغاتی می شود.
در این گفتار کوتاه مجال آن نیست که به این نوع نگرش نسبت به سکولاریسم بپردازیم. هدف اصلی از این مقدمه توجه به پدیده ای است که ابتدا در غرب مسیحی صورت و معنای امروزین خود را یافت؛ یعنی استنتاج یک مکتب فکری- سیاسی به نام سکولاریسم از فرآیند سکولاریزاسیون؛ فرآیندی که به اندازه طول تاریخ بشر قدمت دارد و مهمترین دلیل نزول ادیان آسمانی همین فرآیند دنیوی کردن (در معنای بسیط خود) امور است که خطر دنیوی شدن را در پی خواهد داشت.
از این رو باید توجه داشت که اتصاف یک «ایسم» به کلمه « سکولار» هرچند در غرب اتفاق افتاده است، اما معنای سکولار(دنیوی) و سکولاریزاسیون (دنیوی کردن) معنایی است که به حوزه جغرافیایی خاصی تعلق ندارد و در واقع چالش برانگیزترین مسئله تاریخ ادیان چه در غرب و چه در شرق بوده است؛ چالشی که از اواخر قرون وسطی دو واژه فوق، کم کم بار معنایی آن را به دوش گرفته اند.
باید گفت که شاید زمانی خاص کلیسا در مقابل سیل احساسات منفی نسبت به خود قرار داشت و به نوعی در مقابل امواج سهمگین سکولاریسم کوتاه آمد، اما سکولاریسم همچنان مورد توجه اساسی کلیساست.
اگر هنگامی که کلیسا در اواسط قرون وسطی در اوج قدرت بود، می دانست که واژه « سکولار» سرانجام چه معنایی را نمایندگی خواهد کرد، امکان بسیار زیادی بود که برای همیشه استفاده از این کلمه را تحریم و استفاده کنندگان آن را تکفیر می کرد.
کلیسا از همان ابتدا براساس تأکید تقسیم بندی دوگانه شکل گرفت. این تقسیم بندی سابقهای طولانیتر از مسیحیت داشت و ریشه آن به ادیان قبلی برمیگشت و در دین بزرگ بعدی - یعنی اسلام - این تقسیم بندی مطرح بود: « دنیا- آخرت» یا به قول سنت آگوستین « شهر خدا- شهر زمین».
اما در مسیحیت این تقسیم بندی به گونهای دیگر و متفاوت از سایرین تلقی می شد .نظام کلیسایی آن چنان بر طبل پستی و کم ارزشی دنیا کوفت که نزدیک به هزار سال روح رخوت و سستی خاصی در بدن اروپا دمیده شد. کوفتن این طبل و تحقیر هرآنچه غیر کلیسا و کلیسایی است، افراطی بود که در عصر جدید با سکولاریسم پاسخ گفته شد؛ پدیده ای که طیفی از دین پیرایی تا دین ستیزی و روشنفکران را شامل می شود.ِ به خصوص روشنفکران عصر روشنگری که با بزرگذاشت قربانیان دادگاه های تفتیش عقاید، حکم به پیرایش دین، نخست از صحنه سیاست و سپس از وادی علم و کلاً از عرصه زندگی اجتماعی دادند .
در این میان کلیسا و به خصوص کلیسای رم، سردمدار مذهب کاتولیک، مصایب فراوانی را تحمل کرد؛ بلایایی که ابتدا از جانب اهل خود سامان داده شد: لوتر و کالوین طراحان و پیشبرندگان پروتستانیزم.
همچنان که در ابتدای این نوشته آمد ما معمولاً چنان از سکولاریسم صحبت می کنیم که آن را مسئله امروزه خود می خوانیم نه مسیحیت. اما جهان مسیحیت در غرب همچنان با سکولاریسم درگیر است. انتخاب پاپ جدید و بررسی نظرات او می تواند دلیلی بر این ادعا باشد که مسیحیت اکنون دوباره جان تازه ای برای رویارویی با سکولاریسم گرفته است.
به این ترتیب راتزینگر کمی پیش از پاپ شدن - زمانی که هنوز کاردینال بوده است - گفته است: «ما باید از سکولاریسمی که ایمان را محدود می سازد، خدا را از زندگی اجتماعی حذف می کند و آن را به عاملی صرفاً ذهنی و در عین حال غیرمنطقی تبدیل میکند، دوری گزینیم. وقتی خدا ارزش اجتماعی نداشته باشد، دیگر مورد نیاز همه ما نخواهد بود و بنابراین خدا تبدیل به کالایی دم دستی می شود. از این رو باید در مقابل این مفهوم از «سکولاریزاسیون افراطی» ایستاد».
بااین اوصاف مسیحیت در عین این که می خواهد دست به تقابلی دوباره بزند (که یکبار هم شکست را در آن چشید)، میل دارد از اتهامی که برای عده ای از پیروان بعضی از مذهب اسلامی پیش آمد، دور بماند؛ اتهامی که در غرب ابتدا در یک نام گذاری متعصبانه، «بنیادگرایی اسلامی» خوانده شد و سرانجام بعد از 11سپتامبر این تعصب در اعطای القاب و عنوان به اوج رسید و، واژه «تروریسم » را برابر با « بنیادگرایی اسلامی» تعریف کردند.
درکلام پاپ، در یک نام گذاری فلسفی و نه سیاسی، از بنیادگرایی تعبیر به کمال گرایی می شود:«کمالگرایی به عنوان واکنشی مبتنی بر اعتقاد به بیهودگی ایمان به عنوان یک امر فوق طبیعی (از جهت تقابل با فضای سیاسی وایدئولوژیک) که دست کم از جانب اسلام ومسلمانان امروز جریان دارد. مسیحیت از همان ابتدا دولت را به عنوان واقعیتی سکولار(دنیوی، پست، مادی) و نه سکولاریست، از ایمان که مقوله ای از جنس دیگر است جدا میکند.»
پاپ جدید به عنوان یک اروپایی نگران اروپای سکولاریست است: اروپا محل رشد و نمو و محور اساسی مذهب کاتولیک در حال از دست دادن حیثیت و معنای مسیحی خود است. کسانی که به احکام شریعت(مسیحی) عمل نمی کنند، افراد بی تفاوت به مذهب و همچنین عرفان گرایان(عرفانی های وارداتی از شرق و آمریکای جنوبی) اکثریت اعتقادی مردم اروپا را تشکیل می دهد و این چالش جدی برای کلیسای رم است:« ما در موقعیتی زندگی می کنیم که تغییر و تحولاتی بزرگ جریان دارد: کاهش زاد و ولد و پدیده مهاجرت و همچنین تغییر ترکیب نژادی اروپا. به ویژه اینکه از یک فرهنگ مسیحی به یک سکولاریسم تهاجمی و حتی رفتارهایی که قائل به روامداری[با دینداری] نیستند، گذر کرده ایم.
علی رغم این موضوع و اگرچه کلیساها خالی شده اند و بسیاری از مردم ایمان خود را از دست داده اند، اما ایمان هنوز نمرده است. مطمئنم که در عرصة جامعه ای چند فرهنگی و میان تعارضاتی بزرگ که مسیحیت را احاطه کرده است، ایمان مسیحی به عنوان عاملی مهم، باقی مانده است. عاملی که قادر است نیروی اخلاقی و فرهنگی به کل قاره اروپا ببخشد».
با این اوصاف برگزیده شورای کاردینال ها نظر خود نسبت به موقعیت کنونی را بدبینانه تلقی نمی کند:«خوشبینی وبدبینی همان تقسیم بندی مقولات براساس عواطفاند. من یک واقعیت گرا هستم».
به عنوان شاهد این واقعیت گرایی ودر تایید اینکه سکولاریسم واقعیتی جداً تهدیدکننده است، می گوید: «یک ایدئولوژی تهاجمی سکولار وجود دارد که می تواند نگران کننده باشد. در سوئیس یک کشیش پروتستان که در جهت رد همجنس بازی دست به موعظه براساس کلام متن مقدس زده بود یک ماه زندانی شد».
پاپ از از رکن رکین سکولاریسم یعنی لائیسیسم تعبیر خاصی دارد و بنابراین از قرائت غالب لائیسیسم انتقاد میکند: «کلائیسیسم دیگر آن عنصر بی طرفی را از دست داده است، عنصری که فضای آزادی را برای همه باز می کرد. لائیسیسم شروع به تبدیل شدن به ایدئولوژی ای شده است که خود را از طریق قدرت سیاسی تحمیل می کند و به دیدگاه کاتولیک- و به طورکلی مسیحی - اجازه لازم برای حضور در فضای عمومی را نمی دهد و با این رویکرد خطر اینکه این دیدگاه به چیزی صرفاً شخصی و در نهایت عاجز[از پاسخگویی به سؤالات بشر] تبدیل بشود، وجود دارد».
جانشین پاپ ژان پل دوم، با تصویر صحنه ای دراماتیک، به مسیحیان معتقد هشدار می دهد که آماده دفاع باشند: « بدین ترتیب یک مبارزه جریان دارد و ما بایداز آزادی مذهبی در مقابل تحمیلات ایدئولوژی ای (لائیسیسم) که خود را به عنوان تنها صدای عقلانیت معرفی می کند- در حالی که برعکس فقط بیانی از یک گونه عقلگرایی است- دفاع کنیم».
وقتی از او سوال می شود که که از نظر شما لائیسیته چیست؟ جوابی می دهد که شنیدن آن از زبان یک متأله حتی از نوع مسیحی اش کمی برای ما مسلمانان که با ذهنیت خاصی که نسبت به کلمه لائیک داریم عجیب مینماید:«کلائیسیته درست همان آزادی مذهبی است».