این سفر کوتاه در ادامه سفرهای دوجانبه مقامات تهران و دوحه صورت گرفت؛ امیر قطر مرداد هم سفری یک روزه به تهران داشت و ماه بعد احمدینژاد برای سفری چندساعته به دوحه رفت.
امیر قطر در جریان سفر چندساعته به تهران حامل پیامی ویژه برای مقامات ایران بوده است؛ این گمانهای بود که خیلی زود پیرامون سفر کوتاه امیر قطر راهی خروجی خبرگزاریها شد. البته این گمانه را تلویحاً سفیر ایران در قطر نیز تایید کرد. عبدالله سهرابی با اشاره به سفرهای رئیسجمهوری ایران و امیر قطر، هدف از سفر امیر قطر به ایران را رایزنی پیرامون تحولات منطقهای و بینالمللی عنوان کرد.
بر مبنای این گمانه گفته میشود که امیر قطر در سفر به تهران پاسخ نامه احمدینژاد به پادشاه عربستان را ارائه داده است.
احمدینژاد مرداد ماه گذشته سفری چند ساعته به دوحه داشت که طی آن پیامی را از طریق امیر قطر به پادشاه عربستان فرستاد. بعد از پایان سفر احمدینژاد، شیخ حمد راهی عربستان شد و پیام احمدینژاد را به ملک عبدالله رساند.
البته در میان این رد و بدل شدن پیامها، دو طرف چندین بار نیز تماس تلفنی برقرار کردند، چنانکه احمدینژاد طی 2ماه گذشته چندین بار در تماسهای تلفنی با ملک عبدالله به گفتوگو پرداخته است. ازجمله این تماسها گفتوگو در آستانه سفر به لبنان و وخیم شدن حال پادشاه عربستان بوده است. اگر چه به باور بسیاری این مراودات دیپلماتیک پیرامون مسائل منطقهای از جمله تحولات لبنان و فلسطین و ضرورت و لزوم نزدیکی کشورهای اسلامی صورت میگیرد، اما به نظر میرسد که اراده 2کشور ایران و عربستان با میانجیگری قطر بر نزدیکی و ارتباط بیشتر است. این اراده را میتوان سایه پنهان دیپلماسی نامهرسانی امیر قطر بین ایران و عربستان تعبیر کرد؛ البته این دیپلماسی در روزهایی نمود یافته است که چندی پیش سایت ویکی لیکس اسنادی را منتشر کرد که در آن عنوان شده بود ملک عبدالله، پادشاه عربستان و تعدادی از سران کشورهای عربی منطقه مواضعی چند ایرانی اتخاذ کرده بودند.
دامنه اختلافات
در حالی 2 کشور ایران و عربستان این روزها بر سر موضوع مشترک لبنان و فلسطین راه نزدیکی به هم را در پیش گرفتهاند که طی ماههای گذشته بارها موضوع تنشآمیزی در روابط 2کشور وجود داشت.
در این میان دور جدید بدرفتاری ماموران عربستانی با حجاج ایرانی تشدید شد تا جاییکه مسئولان سازمان حج و زیارت اعلام کردند که سفر حج عمره مفرده برگزار نخواهد شد.
هر چند این انتقادها از برخوردهای مسئولان سعودی تازگی ندارد، اما انتقادهای تند تهران و ریاض و هشدارهای گذشته نشان از دگرگونیهای جدید در روابط ایران و عربستان دارد. موضوع یمن و حمله رسانهای شدید محموداحمدینژاد، رئیسجمهوری ایران، به عربستان درباره دخالت در بحران یمن و نسلکشی جنبش الحوثی و مسئله زائران ایرانی، همگی حکایت از این تغییر و تحولات داشت. به باور بسیاری روابط ایران و عربستان در 2دهه گذشته تا این حد متشنج و بحرانی نبوده است؛ بهتعبیری روابط ایران و عربستان در بعد دیپلماتیک شاید بعد از حج خونین در سال ۱۹۸۷ و قتل حجاج ایرانی توسط پلیس عربستان هرگز تا این حد بحرانی و تنشزا نبوده است.
این دو موضوع به همراه قطع پخش برنامههای شبکه خبری العالم از سوی 2 ماهواره نایلست و عربست و بهدنبال نشست وزیران اطلاع رسانی کشورهای عربی در عربستان سعودی، بار دیگر و پیش از این دو مسئله تنش ایرانی و عربی را در کانون توجهات قرار داد. پس از آن نیز اظهارات سعود الفیصل، وزیر امور خارجه عربستان که با انتقاد از برنامه هستهای ایران گفته بود که نباید به ایرانیان اجازه داد تا از سلاح اتمی برخوردار شوند، بار دیگر پاندول روابط نهچندان دوستانه ایران و عربستان را دچار نوسان ساخت. این تنش و سایش قدمتی به درازای روابط ایران با عربستان دارد و بسترساز انگارهها و انگیزههای پیدا و پنهان در بطن روابط یخ زده دوجانبه شده است.
موانع ارتباط
البته باید در نظر داشت که روند هارمونی تحولات رخ داده در صفحه شطرنج اختلافات ایران و عربستان، چیزی بیش از پرونده حج ابراهیمی و بدرفتاری و دیوارکشی پلیس عربستان سعودی با زائرانی است که قصد زیارت قبرستان بقیع را دارند.
بهواقع ریشههای این تنش و سایش، گسترهای فراتر از این دامنه اختلافات در ماههای گذشته را شامل میشود.
عربستان سعودی معتقد است که جمهوری اسلامی ایران پس از جنگ 33 روزه حزب الله و اسرائیل در جولای 2006 قابلیت نفوذ زیادی یافته است و از ضریب نفوذ در تحولات منطقهای بهره میگیرد. به اعتقاد ریاض حمایت تهران تنها به حماس، حزب الله، سوریه و فلسطین ختم نشده و اکنون با پشتیبانی از گروه الحوثی ساکن در استان سعده یمن ادامه دارد. سعودیها حمایت جمهوری اسلامی از جنبش الحوثی یمن را تهدیدی مستقیم نسبت به حاکمیت خود میدانند؛ چنانکه نسبت به دیگر گروهها و کشورهای پیرو گفتمان مقاومت چنین دیدگاهی دارند.
این تحولات در مناسبات ایران و عربستان در حالی پدیدار میشود که پیش از این دعوت از محمود احمدینژاد برای شرکت در کنفرانس سران شورای همکاری خلیج فارس و دعوت پادشاه عربستان از رئیسجمهوری اسلامی ایران برای شرکت در مناسک حج که همگی در نوع خود برای اولینبار پس از روابط سرد دو طرف پس از انقلاب اسلامی ایران صورت گرفت، بسیاری را نسبت به آینده روابط دو کشور امیدوار ساخت. امیدواریای که به اعتقاد بسیاری نشأت گرفته از ادامه دیپلماسی تحولگرایانه اتازونیها بود، به مرور زمان تاثیرات خود را بر پیکره سیاست خارجی عربستان پذیرا شد چراکه اصولاً عربستان سعودی پیش از این تغییر دیپلماتیک، چندان برای گسترش مرادودات دیپلماتیک و یا حتی عادی شدن روابطش با ایران تمایل نداشت، اما بر هم خوردن قواعد بازی در صفحه شطرنج منطقهای خاورمیانه، رهبران سنی و سنتی میانهرو عربستانی را در تکاپو انداخته است؛ تکاپویی که تلاشی شاید نافرجام برای جلوگیری از گسترش رو به رشد حوزه نفوذ ایران در آسیای غربی و خاورمیانه عربی است.
عربستان بر این باور است که شکلگیری جبهه همکاریمحور اتحاد مربع مشترک ایران، ترکیه، سوریه و عراق رؤیای سیطره عربستان را از این منطقه آشفته ساخته است. از این رو جا ماندن در تاثیرگذاری بر تحولات خاورمیانه بیش از پیش عربستان را بهشدت نگران کرده است.
عربستانی که داعیه رهبری و سردمداری جامعه عربی و اسلامی را داشته، اکنون حوزه نفوذ و بازی خود را به ایران واگذارده است؛ البته عربستان اکنون بهشدت احساس خطر میکند؛ خطری که آستانه تحریکپذیری ریاض را نیز بهمراتب افزایش داده است. گشوده شدن دکترینهای عصر جدید ایران بر محورهای کنشزای تعاملات عربی و اسلامی در حوزه تمایلات عربستان، هرگونه افزایش نرخ پیشروی دیپلماسی ایرانی این کشور را به شدت واکنشزا ساخته است.
ریاض در ادامه پیروی و رهروی از دیپلماسی تحولگرایانه ایالات متحده، اما نسبت به آینده این راهبری اعتماد و اطمینان ندارد. عربستان بر این باور است که در طول چند سال آتی هر گونه عادی شدن روابط ایران با ایالات متحده منافع و مصالح راهبردی این کشور را در منطقه به خطر خواهد انداخت شاید از این منظر است که اخیراً به آمریکا پیشنهاد داده بود که کشورهای عربی هم بایستی در مذاکرات ایران و گروه 1+5 حضور داشته باشند.
ایران در یمن، عراق، سوریه، لبنان و شرق شیعهنشین عربستان نفوذ و جایگاه ویژهای دارد؛ جایگاهی که موجبات نگرانی عربستان و کاهش نفوذ سنتی این کشور در منطقه را فراهم ساخته است. عربستان همیشه هراس آن را داشته که ایالات متحده بدون هماهنگی با او و دیگر کشورهای عربی با ایران وارد مذاکره شود و باردیگر باراک اوباما نسخه برابر با اصل جیمی کارتر در مواجهه با ایران شود.
کشورهای عربی از آن بیم دارند که باراک اوباما در مقابل ایران از خود سرسختی نشان ندهد و با پذیرش ایران هستهای در پهنه ماتریس خاورمیانه هر چه بیشتر بر برد نفوذ ایران بیفزاید؛ امری که به هیچ وجه باب طبع اعراب نخواهد بود. از این رو کشورهای عربی خواهان تاثیرگذاری بر روند گفتوگوهای آمریکا با ایران در سازوکاری هدفمند و هوشمندانه هستند.
البته هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا، در تور دورهای خود به خاورمیانه بهکشورهای عرب حوزه خلیجفارس اطمینان داد که آمریکا سیاست خود در قبال ایران را با آنان تنظیم خواهد کرد، اما این امر سبب مداخله و سنگاندازی اعراب عموماً و عربستان خصوصاً در عادی شدن روابط ایران و آمریکا نشده است.
به اعتقاد بسیاری یکی از موانع بهبود روابط واشنگتن و تهران، در کنار رژیم صهیونیستی، اعراب هستند؛ اعرابی که به سردمداری عربستان، رؤیای سلطه و سیطره آنان بر کشورهای خارج نزدیک بهشدت آشفته و پریشان شده است. وقوع 2جنگ 33 روزه در لبنان و 22 روزه در غزه تاحدودی چینش مولفههای دیپلماتیک را در پازل درهم ریخته و ملهتب خاورمیانه به هم ریخت. شکست همپیمانان عربستان، اسرائیل و فتح ـ تشکیلات خودگردان ـ در 2نبرد اخیر به نوعی موضع ایران و جبهه مقاومت را در مواجهه با موضع عربستان و جبهه سازش در منطقه ارتقا داد. پس از آن هم کشورهای سنی میانهرو منطقه به پیشاهنگی عربستان پروژه دخالت ایران در منطقه را پیش کشیدند تا با فرارهای رو به جلو اندک اقدامات صورت گرفته در راه برقراری روابط دوجانبه را ناکام گذارند.
سعود الفیصل، وزیر امورخارجه عربستان سعودی خواهان آن شد که کشورهای غیرعربی در امور عراق، لبنان، فلسطین و یمن دخالت نکنند.
کنشهایی که بعدها با واکنش ایران از یک تنش دیپلماتیک تا یک مقابله سیاسی و رسانهای هم پیش رفت. البته نباید در این میان نادیده انگاشت که نقش پیچیده و مرموزانه اسرائیل در تحریک و تطمیع کشورهای سنتی عرب منطقه تاثیرگذار بوده است؛ کشورهایی که در یک تبانی دیپلماتیک برخلاف منافع و مصالح گفتمان مقاومت به سازش روی آورده و به سمت عادی سازی روابط با تلآویو حرکت میکنند. در این راستا آویگدور لیبرمن، وزیر امور خارجه اسرائیل در دیدار با همتای روسی خود سرگئی لاوروف در حاشیه نشست حل اوضاع خاورنزدیک به تمایل تلآویو برای برقراری ارتباط مستقیم با کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس، بهویژه عربستان سعودی تاکید کرده است.
بهواقع تلآویو هم سعی دارد به هر شکلی این دیدگاه را به آنان تلقین کند که امروز بزرگترین تهدید امنیتی و سیاسی در منطقه خاورمیانه نه از جانب اسرائیل که از جانب ایران است و کشورهای عرب منطقه هم در کانون این تهدید قرار دارند؛ کانونی که نقطه مرکزی آن را عربستان تشکیل میدهد.
انتخابات پارلمانی و شوراهای استانی در عراق، درگیریهای دولت یمن با شیعیان گروه الحوثی و دخالت آمریکا و عربستان، جزایر سهگانه ایرانی تنبکوچک، تنب بزرگ و ابوموسی در خلیج فارس، قطع یکجانبه روابط دیپلماتیک مراکش با ایران، تحریف نام تاریخی خلیج همیشه فارس، فعالیتهای صلح آمیز هستهای ایران و دیگر مسائل تنشزای ریز و درشت دیگر، محملی را فراهم ساخته تا عربستان با رؤیای تشکیل جبهه واحد عربی دست به یارگیری زده و مبادرت به تشکیل یک جبهه واحد علیه ایران کند. این جبهه تلاش داشته و دارد تا فضای اتهام زنی و فرافکنی را همسو با دیگر رسانههای فرامنطقهای علیه جمهوری اسلامی ایران تقویت کند؛ جبههای که در نقطه کانونی خود، یعنی در کشور عربستان سعودی فضای بیاعتمادی و ایرانستیزی بسیار گستردهای دارد.
اما با وجود نگرانیهای گاه و بیگاهی که از سوی کشورهای عربی در مواجهه با ایران بروز داده میشود، این کشورها دچار یک دوگانگی و چندگانگی راهبردی در مواجهه با ایران هستند؛ به تعبیری حداقل در واکنشهای خود نسبت به ایران هماهنگ و همسو به نظر نمیرسند؛ ناهماهنگیهایی که که ریشه در نداشتن یک موضع و راهبری مشخص و واحد در قبال جمهوری اسلامی ایران دارد. کویت، عمان، قطر و بحرین و عراق در یک سو و عربستان، اردن، امارات متحده عربی، مصر، یمن و مراکش در سوی دیگر، در دو سمت بعضاً متفاوت طی طریق میکنند و بر انشقاق راهبردی جبهه عربی در مواجهه با ایران دامن میزنند؛ جبههای که به زعامت عربستان به نظر میرسد اکنون چندپاره شده و هیچ رویکردی واحد و مشخص ندارد.
بر این مبنا عربستان جبهه ایرانستیزی را از نبرد سیاسی به پیکار رسانهای کشانده است؛ پیکاری که با حمایت رسانههای فرامنطقهای، اما در منطقه به رهبری شبکه خبری العربیه رهبری میشود. پیکاری که بعد از انتخابات ریاستجمهوری دهم ایران و اخراج خبرنگار العربیه در تهران شدتی مضاعف یافته است. بهواقع ریشه رویکرد ضدایرانی رسانههای همسو با تفکر پان عربیسم منطقهای توجیهات سیاسی و امنیتی صرف ندارد. منشأ چنین اقدامات ستیزه جویی در رویکردهای مذهبی و اعتقادی سلفی و وهابیگری عربستان سعودی قابل جستوجو است. این راهبری هم توأمان یک فرار رو به جلو از سوی ریاض است تا با انداختن توپ به زمین تهران نگاههای انتقادی و اعتراضی را از جغرافیای نابسامان مذهبی و اعتقادی و بیسامان سیاسی و اجتماعی عربستان سعودی منحرف کند.
دیپلماسی رسانهای نرم عربستان متوجه انحراف افکار عمومی بهواسطه ساختارهای بیپایه و بنیان سعودیهاست. ساختار و بافت سیاسی عربستان سعودی یک نظام پادشاهی موروثی و بسته سلطنتی است که اجازه هیچ نوع فعالیت سیاسی به غیرخودیها را هم نمیدهد. فعالیت احزاب در این حکومت پادشاهی ممنوع است و اجازه هیچ نوع فعالیت سیاسی و اجتماعی به زنان داده نمیشود، مضاف بر اینکه آزادیهای مذهبی در این کشور نادیده گرفته میشود و اقلیت شیعیان با مشکلات فراوانی روبهرو هستند.
طبیعتاً در این انسداد جغرافیایی و گفتمانی عربستان که تنها یک فکر و اندیشه رشد و نمو میکند، حمایت ایران از حزب الله لبنان و حماس فلسطین به زعم عربستان سعودی مزاحم نفوذ بعضی از کشورهای منطقه خلیج فارس در مقابل کشورهای مورد حمایت ایران و آنچه باعث تقویت نفوذ ایران و لبنان و سوریه و کاهش نفوذ کشورهای عربستان و مصر و امارات در این کشور شده است.
با بارمبندی همه این تنشهای پیدا و پنهان و زوایا و حاشیههای اصطکاک آمیز، اما بسیاری امید به مصالحهای در روابط ایران و عربستان برای گشایش مناسبات نه چندان دوستانه دارند. اما باید در نظر داشت مصالحهای که از جانب جبهه سازش عربی به رهبری مصر و عربستان راهبری حذف یا حداقل به حاشیه راندن مقاومت عربی و اسلامی و حماس و حزب الله را جستوجو میکند در تقابل آشکار با مانیفست راهبردی جمهوری اسلامی ایران که حمایت از اندیشه مقاومت را دارد، قرار گرفته است؛ اندیشهای که یک سوی آن محدودیت هژمونیک ایران را سوداگری میکند برخلاف راهبریهای کلان سیاسی و امنیتی تهران است. با عطف به این دو نقطه سایش و تنش میتوان ابرهای تیره و تار را بر سر مناسبات 2کشور پیشبینی کرد. از اینرو، در بازه زمانی کوتاه مدت، این تنش و سایش و اصطکاک در مناسبات غبارآلود تهران و ریاض ادامه خواهد یافت.
به زعم خوشبینی مقامات دو کشور و جستوجوی ریشههای تنش در جایی دیگر، باید باور داشت که روابط دوجانبه ایران و عربستان طی سالهای اخیر همواره تحتتأثیر سلطه و سیادت منطقهای و مسئله فلسطین بوده است.