او در تازهترین مقالهاش از نزول حرفهای رابرت دنیرو و حضور این اسطوره قدیمی سینما در فیلمهای درجه چندم استودیویی انتقاد میکند و نسبت به محوشدن خاطرات شیرین هنرمندیهای او در فیلمهای بزرگ سینما در دهههای 1970 و 1980 هشدار میدهد؛ هشداری که شاید مدتها قبل باید مطرح میشد.
رابرت دنیرو و فیلمهایش بخشی از بهترین خاطرات هر علاقهمند جدی به سینماست. نام او همراه با برخی از بهترین فیلمهای سینما در ذهن سینمادوستان جای گرفته و حتی برخی برای توصیف بازی دیگر هنرپیشگان میگویند: «بازی او مثل دنیرو واقعی بود.» اشاره این عده به فیلم «گاو خشمگین» است که دومین اسکار را برای دنیرو به همراه داشت. همه کسانی که سینمای دهه 1970 را دوست دارند حداقل یکی از جملات فیلم «راننده تاکسی» را به خاطر دارند و این فیلم بدون دنیرو هرگز معنا پیدا نمیکرد. پس از تماشای کارهای او در دهههای 1970 و 1980 همه معتقد بودند هیچکس قادر نخواهد بود این خاطرات تکرارنشدنی را خدشهدار و کماهمیت کند؛ هیچکس بهجز خود دنیرو!
درست است که هیچ هنرپیشهای نتوانسته شخصیتی مشابه تراویس بیکل را بهروی پرده سینما خلق کند ولی وقتش رسیده سوال کنیم که آیا خود دنیرو هم برای ضربه نخوردن این شخصیت افسانهای در دهه اخیر تلاشی کرده؟
من به عنوان یک سینمارو حرفهای و منتقد سینما نمیتوانم آخرین مرتبهای را که با دیدن فیلمی از دنیرو هیجانزده شدم، به خاطر بیاورم. او در ماه اخیر 2فیلم روی پرده سینماها داشت؛ «سنگ» (که شاید ارزش تماشا در سینما را اصلا نداشت) و «قاتل ماهر» (که بیشتر مدیون بازی خوب دیگر هنرپیشگان فیلم از جمله ادوارد نورتن و جیسون اشتاتهام است). دنیرو پس از دو سری فیلم کمدی «این را تحلیل کن» و «ملاقات با والدین»، چیزی برای ارائه نداشته و این سری فیلمها هم کارهای جدی محسوب نمیشوند. اگر نگاهی به فهرست فیلمهایش داشته باشیم، تقریبا پس از «رفقای خوب»، تنها فیلم قابل اعتنای او «رونین» بود و حتی این فیلم هم نمیتواند به سایه فیلمهای خوب اسکورسیزی با او نزدیک شود.
این کارنامه اخیر هنرپیشهای است که مدعی شده از فیلم «همه خوب هستند» لذت برده و یکی از بهترین بازیهایش را در آن ارائه کرده است. من میدانم چرا دنیرو این قدر به خودش سخت نگرفته و حتی نمیخواهم برای بازی در کمدیهای 10سال اخیر شماتتش کنم، گرچه هنوز فیلمهایی را که در آن با چوب بیسبال بر سر دیگر شخصیتها میکوبید، به خاطر دارم. بازی در نقش افراد روانپریش روی ذهن خود او هم تاثیر گذاشته و او دیگر نمیتواند نگاه مردم در رستورانها که او را با فردی روانی اشتباه میگیرند، تحمل کند. او احساس میکرد مثل سایر بازیگرها به کمی استراحت هنری نیاز دارد. با وجود اینکه همه افت و خیزهایی در حرفهشان تجربه میکنند، دنیرو اشتباهی مرتکب شد و نقشی را که در فیلم «دزدان دریایی کارائیب» به او پیشنهاد شده بود رد کرد و بعد برای جبران این اشتباه در مجموعهای از فیلمهای بیسروته کمدی بازی کرد.
پس از بهراه افتادن موج انتقادات، شاید هر هنرپیشه دیگری بود از بازی در این حجم فیلمهای نازل و بیارزش خسته میشد.
سال قبل من هم مثل خیلی از طرفداران او پای برنامه زنده یکشنبه شب نشستم تا دنیرویی را تماشا کنم که میخواست نقش دنیرو را در این برنامه تلویزیونی ایفا کند! او هیچ وقت نخواست خودش را با مقتضیات روز سینما وفق دهد و در توضیح شیوه بازیگریاش آن را ترکیبی از «انضباط و شورش» نامید. در آن برنامه تلویزیونی از او خواستند نقش دنیرو خشمگین را ایفا کند؛ چیزی که دهها سال بود روی پرده سینماها از او ندیده بودیم و برای بینندگان تلویزیونی واقعا تازگی داشت. جالب بود که این برنامه به نوعی برای تبلیغ سری فیلم جدید «ملاقات با والدین» پخش میشد ولی دنیرو در آن اشاره کرد نقش «خودش» را ایفا میکند که توسط یک راننده تاکسی عصبانی شده است!
باور این چهره از دنیرو مشکل است و نمیتوان او را همان بازیگری دانست که برای آمادگی ایفای نقش مدتی را در سیسیل زندگی کرد، با کارگران ذوب آهن یک ماه را گذراند و سلامت و دندانهایش را فدای بازی در نقش بوکسور ماجراجوی فیلم گاو خشمگین کرد. واقعا آن انگیزه برای کسب آمادگی کجاست؟ آن حساسیتها برای انتخاب نقش و فیلمنامه کجا رفته؟ بازیهای او دیگر در هر فیلمی کاملا یکنواخت و تکراری و نقشهای او کسالتآور است. او که زمانی برای بازیگر نقش مقابلش تعیین تکلیف میکرد و استودیو را ناچار به پذیرش خواستههایش کرده بود، اکنون در یکی از برنامههای تلویزیونی به شوخیهای پیشپا افتاده با پاف دیدی، خواننده سیاهپوست رپ، میپردازد. وقتی به فیلمهایی چون «چه اتفاقی افتاده» یا «Hide and Seek» فکر میکنیم کدامیک از ما چهره دنیرو را به خاطر میآوریم؟ چند نفر از فیلمدوستان فیلم «پل سنلویی ری» را تماشا کردهاند و چند نفر از آنها میتوانند بازی دنیرو را در آن بپذیرند؟ در دهه اخیر جمعی از جوانان دنیرو را تنها به عنوان هنرپیشه کاریکاتوری فیلمهای دستچندم شناختهاند و این برای هنرپیشهای که در دهههای قبل در نقش آلکاپون یا دیوید ارونسون بازی کرده، یک سقوط جدی است.
دنیرو سینما را دوست دارد. دنیرو بازیگری را دوست دارد. او یکی از نوادر تاریخ سینماست و کسانی که اصرار بر بازنشستگی او دارند، علاقهاش به حضور روی پرده سینما را فراموش کردهاند؛ ولی با تمام اینها توجیه انتخاب نقشهایش در دهه اخیر غیرممکن است. کسی با کارنامه و پیشینه او و در نظر گرفتن تمامی فیلمهای به یاد ماندنیاش، باید وسواس بیشتری برای فیلمنامههایش داشته باشد. دنیرو کسی بود که شخصیتهایش زندگی تماشاچی را عوض میکرد و برای کسی که بازی او را در «شکارچی گوزن» یا «رفقای خوب» دیده سخت است که به تماشای «ساعت نمایش» بنشیند. شاید بازی او در «ملاقات با والدین» با توجه به سابقهاش منطقی به نظر میرسید ولی ادامه حضورش در این سری فیلم برای هیچکس بهجز طرفداران کمدیهای تکراری و نخنمای استودیویی قابل قبول نیست.
برخی در دفاع از حضور او در این سری فیلمها گفتهاند دنیرو به همان اندازه که در ایفای نقشهای جدی هنرمند است، قابلیت بازی در نقشهای کمدی را هم دارد و از طرفی دیگر اهمیت نمیدهد که سایرین درباره او چه فکری میکنند ولی باید بپذیریم اگر او هفته آینده به هر دلیلی از دنیا برود، بیشتر علاقهمندان سینما او را با فیلمهای «ساعت نمایش» یا «این را تحلیل کن» به خاطر میآورند تا شاهکارهایی چون «خیابانهای پایینشهر» و «گاو خشمگین». او بخش اعظمی از ویژگیهای اسطورهای خود را نابود کرده و در حالی که در نیمه اول زندگی هنریاش بازیگری شورشی به شمار میآمد که به ارزشهای استودیویی پایبند نبود، در این سالها به هنرپیشهای دمدستی برای فیلمهای دستچندم تبدیل شده است.
اگر او هنوز واقعا سینما را دوست دارد چرا از بازی در این فیلمها و مطرح ماندن به بهای نابودی گذشته پرارزش خود دست برنمیدارد؟ چرا ارزش این فیلمها برای او همسان شاهکارهای دهه هفتادش است؟ هیچ چیزی هنوز هم نمیتواند باعث شود بازیهای درخشانش را در فیلمهای اسکورسیزی از یاد ببریم و جک بایرنز (شخصیت او در سری فیلمهای ملاقات با والدین) هرگز نمیتواند تراویس بیکل را از میان ببرد؛ اما اگر خود او دیگر به این موضوع اهمیت نمیدهد و موضوع برایش علیالسویه است، چرا ما باید نگران باشیم؟
دیوید تامسون- گاردین /24 دسامبر