این گزیدهای از پاسخ طالبینژاد، یکی از هفت سردبیر نشریات سینمایی است که به نشریه ۲۴ از گروه مجلات همشهری داده است. متن همه پرسش و پاسخها:
- چرا تصمیم به انتشار مجلهی سینمایی گرفتید؟
شهرام جعفرینژاد: به دلیل خلئی که در زمینهی فنی و تخصصی در سینمای ایران وجود داشت؛ در زمینهی پرداختن به مسائل صنعت سینما در ایران.
فریدون جیرانی: من با توجه به اینکه از سال ۷۰ در درآوردن گزارش فیلم و از سال ۷۱ در انتشار هفتهنامه سینما مشارکت داشتم و مدتی هم سردبیر و معاون سردبیر هفتهنامه سینما بودم، میتوانم بگویم که شرایط جامعه در چگونگی این کار واقعا تأثیرگذار است؛ هم در شروعش هم در تداوم آن. سالهایی که من کار مطبوعاتی در حوزهی سینما کردم شرایط جامعه با امروز خیلی فرق داشت.
یعنی از یک جهاتی آن موقع حساسیتها زیاد نبود، و از یک جهاتی و نسبت به بعضی مسائل حساسیتها زیادتر از الان بود. ولی در مجموع میتوانم بگویم الان نشریهی سینمایی درآوردن کار سختتری است. دربارهی هفتهنامهی سینما ما در این نشریه یک شرکت بودیم که این شرکت از دل یک جمع تولیدکننده بیرون آمده بود. جمعی که درآمدش را از راه تهیهکنندگی و کارگردانی و بازیگری درمیآورد. تا وقتی که این جمع با هم بود و اختلافی بینشان نبود، مجلهی سینما خیلی درست و قاطع پیش رفت، ولی به محض اینکه بین صنف سینما اختلاف افتاد در این جمع هم اختلاف افتاد و همین اختلافات زیربنای مجلهی سینما را دچار مشکل کرد و کمکم آدمها از هم جدا شدند.
اول فکر میکنم آقای موسوی جدا شد، بعد من، بعد آقای فخیمزاده و بعد هم آقای امکانیان و حبیب اسماعیلی. من البته بخشی از سالهای جوانیام در این مجله گذشت و طبیعتا حسرت میخورم وقتی الان میبینم آن تلاشها باعث نشد مجلهی سینما پایدار بماند.
احمد طالبینژاد: مجله هفت یک مجلهی صرفا سینمایی نبود. هفت هنر را شامل میشد و جذابیتش برای خود من همین بود. من ۲۰-۲۵ سال عضو هیئت تحریریهی مجلهی فیلم بودم و همیشه فکر میکردم کارهای دیگری هم باید بکنیم، یعنی علاوه بر سینما به هنرهای دیگری هم بپردازیم که در مجلهی فیلم به علت تخصصیبودنش نمیشد. بعد من مجلهی هفت را راه انداختم که تنوعی ایجاد شود که هنرهای دیگر هم در کنار سینما دیده شوند.
مسعود فراستی: فقط سؤالهای آسان را جواب میدهم.
ماهنامه فیلم: چون این کار را دوست داشتیم و حرفهی دیگری هم بلد نبودیم. ما روزنامهنگاریم. از اولش هم روزنامهنگار بودیم. دوستدار سینما هستیم و تحصیل سینما کردهایم. فکر میکردیم و میکنیم ژورنالیسم سینمایی مناسبترین جایگاه برای ماست. هیچکداممان هم عشق فیلمساختن نداشتیم. اگر هم در نوجوانی چنین اشتیاقی داشتهایم وقتی عقلرس شدیم دیگر این اشتیاق از سرمان افتاد و فکر کردیم همین مجلهی سینمایی درآوردن مزهاش بهتر است! هرکسی باید از راهی زندگی کند؛ ما هم فکر کردیم اگر از راه فعالیتی که دوست داریم گذران زندگی کنیم آدمهای خوشبختی هستیم. و حالا ۲۸ سال است خوشبختیم!
حسین معززینیا: راستش تا الان پیش نیامده که خودم تصمیم به انتشار یک نشریهی سینمایی بگیرم. هر دفعه که مرتکب این عمل شدهام سفارشی بوده که داده شده؛ چند بار رد کردهام و یکی - دو باری پذیرفتهام. آن یکی - دو باری هم که پذیرفتهام، بعد از چند هفته پشیمان شدهام، از بس که درآوردن یک نشریهی سینمایی کار سختی است! بنابراین میتوانید حدس بزنید تا الان سفارش کسانی را پذیرفتهام که سنبهشان پر زورتر بوده، وگرنه همیشه ترجیح میدهم از زیر این کار دربروم!
اکبر نبوی: من برای راهاندازی مجلهی مرحوم مغفور فیلم و ویدئو دو انگیزه داشتم. یکی داغ نسبتا سنگینی بود که تعطیلی مجلهی ویدئوماهواره بر دلم گذاشت. من قرار بود ویدئوماهواره را برای مؤسسهی رسانههای تصویری منتشر کنم. سه شماره هم منتشر شد و تیراژ خیلی خوبی هم داشت اما با آمدن آقای میرسلیم به عنوان وزیر فرهنگ و تغییر تیم مؤسسه، عذر بنده را هم خواستند و مجله تعطیل شد. دلیل دیگر هم اینکه احساس میکردم سینمایی که بعد از انقلاب شکل گرفته و سینمای مهم و خوبی هم هست، نیازمند این است که از زوایای مختلف مورد بررسی و تحلیل و نگاه قرار بگیرد. بنده و همکارانم تقریبا میشود گفت که واجد یک نوع نگاه خاصی بودیم و این نگاه نیازمند یک مرکز و مجلهای بود که نمایندگیاش بکند.
- تصورتان از مخاطب مجله چه کسی بود؟
جعفرینژاد: مخاطبهای ما دستاندرکاران سینما، مسئولان سینما، دانشجویان سینما و به طور کلی مخاطبان تحصیلکرده و خاص هستند.
جیرانی: هفتهنامهی سینما مجلهای بود که داشت سعی میکرد مخاطب عام فیلمهای مردمپسند و جذاب را به خودش جذب کند. به همین دلیل از ابتدا نقد فیلم را از صفحاتش حذف کرد و بیشتر سعی کرد با سینماگران مصاحبه کند و اگر نقدی به فیلمی دارد این را در مصاحبهها طرح کند. مجلهی سینما بیشتر مجلهی خبری - گزارشی بود و این دو موضوع بیشتر درش اهمیت داشت بهویژه خبرهای خارجی و بررسی فیلمهای روز که آن موقع اطلاعرسانی هفتگی در این مورد امتیاز و نکتهی خیلی مهمی بود و خوانندهی زیادی داشت.
طالبینژاد: از اول مخاطبم نخبگان جامعه بودند، به خصوص در میان قشر جوان. بهتر بگویم، اول جوانان و بعد نخبگان.
فراستی: جواب دادن به این سوال طوری که لوس نباشد هم وقت میخواهد هم حوصله که من هیچکدامش را ندارم.
ماهنامه فیلم: در اولین شمارهی ماهنامهی مجله نوشتهایم: «اگر کارمان دوام داشته باشد، هدفمان این است: انتشار نشریهای که آن دسته از سینماروهایی که از مطالعه هم رویگردان نیستند بهرهای از آن بگیرند و دوستداران جدی سینما نیز آن را پیشپاافتاده و مبتذل ندانند». هنوز هم همین هدف را دنبال میکنیم. چندبار هم توضیح دادهایم که اگر از بعد سطح کیفی آموزش نگاه کنیم، ماهنامهی فیلم به تعبیری «دبیرستان سینما» است، نه دبستان و دانشگاه.
بهاینترتیب، عمدهی مخاطبان ما جوانها هستند. اما یک هدف دیگر هم داریم که باعث میشود خوانندگانی در سنین دیگر هم داشته باشیم. در تمام این سالها تلاش کردهایم عشق به سینما را زنده نگه داریم و این امر بالاتر از هر هدفی از جمله جنبهی آموزشی است. نکتهای که خیلی از خوانندگان قدیمی مجله میگویند (که آنچه - یا خیلی از چیزهایی که - آموختهاند از فیلم یاد گرفتهاند) حاصل همین عبور از مسیر نگاه عاشقانه است، وگرنه ما قصد آموزش به کسی نداریم.
شاید ناخودآگاه منظورشان همین عاشق سینما شدن و عاشق ماندن است که حاصل خواندن ماهنامهی فیلم بوده. البته حالا زمانه عوض شده و جوانان دیگری به عرصه آمدهاند که نگاه و توقعات دیگری از مجله دارند. ما باید بخشی از این نیازها و توقعات را که با نگاه و دنیای خودمان هم سازگار است کشف و به قول علما در کارمان «لحاظ کنیم»، اما با بخشی دیگر کنار نمیآییم.
معززینیا: به نظرم مخاطب هر نشریهی سینمایی متفاوت است. به مختصات نشریه بستگی دارد. دو سال پیش از طرف گردانندگان روزنامهی خبر سردبیری یک نشریهی روزانه در ایام جشنوارهی فجر به من پیشنهاد شد. میخواستند فقط در سینماهای نمایشدهندهی فیلمهای جشنواره توزیعش کنند. آن نشریه را برای اهل رسانه و مخاطبان خاص سینمای ایران که در حالوهوای جشنواره قرار داشتند، درآوردم.
اگر قرار بود در کیوسکها توزیع شود، جور دیگری طراحیاش میکردم. ۲۴ را هم به سفارش مؤسسه همشهری درمیآورم، برای مخاطبی که لزوماً نگاه تخصصی به سینما ندارد. خوانندهای که دانش سینمایی وسیعی ندارد. البته تلاش میکنم ۲۴ برای یک سینماشناس حرفهای هم جذابیت داشته باشد. گمان نمیکنم بشود دربارهی «مخاطب یک مجلهی سینمایی» به عنوان افرادی معین و دارای ویژگیهای همسان حرف زد.
نبوی: ما مخاطبمان را عملا در سطح مخاطب عمومی تعریف کرده بودیم. چون بههرحال هر جامعهای دارای سه سطح فرهنگی است. یک سطح، نخبگان هستند، یک سطح تودهی جامعه یا عوام و یکی هم سطح فرهنگی عمومی است که در واقع معدلی است از نخبگان و عوام؛ یعنی هردو بخش را به یک تعبیری و ترتیبی پوشش میدهد.
حرکت در سطح فرهنگ عمومی نه نخبهگرایانه است نه عوامزده و من هم مخاطب هردو مجلهام را در همین سطح تعریف کرده بودم. بنابراین سعی میکردیم گزارشها، نقدها و مقالات چاپشده در مجله نه خیلی نخبهگرایانه باشد نه خیلی عوامزده. مثلا در حیطهی نقد ما دربارهی هیچکدام از فیلمهایی که به عنوان سینمای عوام تعریف میشود - غیر از دو مورد- نقد ننوشتیم و موضعمان را با سکوت بیان کردیم. یا حتی یادم هست که برای مصاحبه با فردین- که اولین مصاحبهی او بعد از انقلاب بود- ما هیچکدام از تصاویر سینمایی او را استفاده نکردیم تا متهم به سوءاستفاده نشویم. گرچه بعدها خیلی از اهالی مطبوعات - از جمله آقای شکرخواه - باصراحت به من میگفتند که مجلهات نخبهگرایانه است. از طراحی و گرافیک مجله گرفته تا محتوا. گرافیک مجله در دو دورهی پیاپی جایزهی اول دوسالانهی گرافیک را گرفت که در بین نشریات سینمایی بینظیر بود.
- چند بار تصمیم گرفتید این کار را رها کنید؟
جعفرینژاد: هیچوقت. به دلیل اینکه از ابتدا از مشکلات این کار آگاهی داشتم، تصمیم گرفتم که تا آخر پایش بایستم و هیچوقت تصمیم به رهاییاش نگرفتم.
جیرانی: به خاطر سختیهایش نه ولی من سال ۷۶ به خاطر کار سینما و همزمان با ساخت فیلم قرمز دیگر از مجلهی سینما آمدم بیرون و تا سال ۷۹ - هرچند عضو هیئتمدیره بودم - در انتشار مجله نقشی نداشتم.
طالبینژاد: معمولا کار درآوردن مجله کار پردردسری است، بهخصوص مجلهای که از لحاظ سرمایه بخواهد کاملا مستقل باشد. گاهی پیش میآمد که به خودم میگفتم این چهکاری است که نه پولی درش هست و نه امنیتی. دغدغهها گاهی من را به فکر میانداخت که تعطیلش کنم. دغدغهی اینکه حالا این مطلبی که آوردیم، این عکسی که گذاشتیم، این جملهای که نوشته شده آیا ممکن است مسئلهساز شود که آخرش هم بیهیچ دلیلی مسئلهساز شد و مجله را تعطیل کردند.
فراستی: (پاسخ سوال اول را ببینید)
ماهنامه فیلم: مثل این است که بپرسید چند بار تصمیم گرفتهاید بمیرید یا خودکشی کنید، و آخرین بارش کی بود؟ آدم بهتر است بدون فکرکردن به این موضوع، یکهو خودش بمیرد، بدون اینکه از قبل بداند. مرگِ دیر (بعد از ۱۲۰ سال، انشاءالله)، سریع و باعزت!
معززینیا: دیگر تعداد دفعاتی که تصمیم گرفتهام این کار را رها کنم یادم نمیآید، چون این روزها که تقریباً روزی یک بار این تصمیم را میگیرم! البته میدانم که دلیل عمدهی این وضعوحالم وسواسیبودنم است. خودم خبر دارم که به عنوان یک آدم شدیداً وسواسی ترجیح میدهم همهی کارهای مجله را تنهایی انجام دهم تا نتیجه، همانی بشود که میپسندم و به دلیل وجود همین «مرض» درمانناپذیر، به خاطر هر شماره از مجله در جدالی سهمگین با خودم و آدمهای اطرافم به سر میبرم و کار که تمام میشود دیگر رمقی برایم نمیماند!
نبوی: چندین بار پیش آمد ولی فقط به خاطر مشکلات مالی، چون مجله خصوصی بود و از جایی حمایت نمیشد و قرار بود از محل تکفروشی و آگهی خرج خودش را دربیاورد. چندبار به همین دلیل تصمیم گرفتم کار را رها کنم که خب هربار فرجی - از جنس قرضگرفتن البته- اتفاق میافتاد. تا اینکه بالاخره به خاطر بدهی سنگین تعطیل شد. برای من روزنامهنگاری یکی از شیرینترین کارهای دنیاست و هنوز هم گاهی بهشدت دلم برایش تنگ میشود اما با خودم عهد کردم تا زمانی که زمینهی حمایت جدی برایم فراهم نیست مطلقا دست به انتشار هیچ نشریهای - حتی زرد- نزنم. به نظرم وظیفهی تاموتمام دولت است که از مجلات فرهنگی مفید به منافع کشور حمایت بکند ولی متأسفانه چون دولتهای ما این عقیده را ندارند افرادی مثل من نباید دومرتبه دیوانگی بکنند و در این وادی بیایند. این را هم باید اضافه کنم که آن چهارسال انتشار مجله فقط به این خاطر ممکن شد که گروه منتشرکنندهی فیلم و ویدئو مثل یک خانواده بود و کسی از اینکه هر کاری در جهت بقای مجله بکند عار نداشت.
- نشریه سینمایی درآوردن سختتر است یا کار در معدن؟
جعفرینژاد: زندگیکردن!
جیرانی: من هفت سال است که از مجلات سینمایی دورم و بنابراین شرایط جدید را درست نمیشناسم اما در سالهایی که ما فعالیت میکردیم مجلهدرآوردن یک شیرینیهایی داشت که شاید کارکردن در معدن این شیرینیها را نداشته باشد.
طالبینژاد: اگر معدن ریزش نکند، مثل اپیدمی ریزش معدن که در سالهای اخیر اتفاق افتاده، کار کمدردسرتری نسبت به درآوردن مجله است. به این دلیل که دغدغهی اینکه بعد از ساعت کاریات بروی خانه و نگران نظر هیئت نظارت باشی، یا نگران دوستانی باشی که بولتن میدهند به دست هیئت نظارت، دغدغههایی بیشتر از کار معدن است.
فراستی: قطعا کار کردن در معدن، و بعد نقدنویسی.
ماهنامه فیلم: اینحرفها چیست؟ مجله سینمایی درآوردن لذتبخشترین کار دنیاست. البته ما کار در معدن را تجربه نکردهایم و تصوری از سختی و آسانیاش نداریم. فقط میدانیم هوایش کمی آلودهتر از منطقهای از تهران است که دفتر کار ما در آن قرار دارد. اصولاً سختی کار مطبوعات، اعم از سینمایی یا غیرسینمایی، بهجز بحث شیرین آزادی، شتاب نفسگیر کار است که نمیدانیم چقدر با شرایط کار در معدن شباهت دارد. فرق زیادی هم بین سالنامه با روزنامه از این حیث نیست. مدام عجله است و مدام آدم از برنامه عقب است و مدام چیزهایی از دست آدم درمیرود. این شرایط شاید مثل شرایط کار در معدن آدم را ناگهان یا بهتدریج به کشتن بدهد.
معززینیا: به طور کلی فکر میکنم کارهای ذهنی دشوارتر از کارهای جسمی هستند. یعنی آن لحظهای که باید بنشینی و از همهی انرژی ذهنیات برای ساختن چیزی استفاده کنی که وجود خارجی ندارد، چنان احساس فلاکتی میکنی که ترجیح میدهی بروی توی معدن و تیشه به دست بگیری و آن قدر جسمت را به زحمت بیندازی تا ذهنت از کار بیفتد!
نبوی: به نظر من روزنامهنگاری - نه فقط از جنس سینمایی- یکی از سختترین کارهای دنیاست. سختی و صعوبتش حتما از فرورفتن در اعماق زمین و کارکردن در معدن کمتر نیست.
- بهترین و بدترین خاطره از فعالیت مطبوعاتی...؟
جعفرینژاد: بهترینش انتشار شمارهی یک صنعت سینما و بدترینش زمانی که به یک دلیل واهی در دادگاه مطبوعات خوانده شدیم، و البته تبرئه شدیم.
طالبینژاد: بهترین خاطره موفقیتهایی است که داشتیم و پذیرشی که صورت گرفته بود. تلخترینش هم تعطیلی دو مجلهی پیدرپی. اول هفت را تعطیل کردند و بعد امتیاز مجلهی دیگری را دادند که سه روز بعد از انتشار اولین شمارهاش تعطیل شد. تعطیلی نشریهی ارژنگ تلخیاش بیشتر از قبلی بود.
فراستی: (پاسخ سوال اول را ببینید)
ماهنامه فیلم: بهترین خاطره لحظهای است که هر شمارهی مجله از صحافی میرسد و بوی مرکب و کاغذ آدم را سرمست میکند. اخیراً با افزایش زرقوبرق و رنگ به کاغذ و چاپ مجلهها، برخی خوانندهها هم از ما همین چیزها را میخواهند و شاید ناچار شویم کمی ذائقهمان را عوض کنیم. خاطرات خوب دیگر برخورد با واکنشهای مثبت و عاشقانه خوانندگان مجله است. بهویژه هنگام برگزاری نمایشگاه مطبوعات که فرصت بیشتری برای گفتن و شنیدن هست. بدترین خاطرهها هنگام کلنجار با کسانی است که دوست دارند مجلهی ذهنی و مورد علاقه و مطلوب خود را با نیروی ما منتشر کنند یا ماهنامهی فیلم را تبدیل به چنان مجلهای کنند. ما تنوع سلیقهها و نیازها و خواستهها را به رسمیت میشناسیم و به همهی آنها احترام میگذاریم، اما معتقدیم بهتر است هرکس برود سراغ مطلوب خودش، نه آنکه تلاش کند و اصرار داشته باشد که دیگران را به شکل مطلوب خود درآورد.
معززینیا: این سؤال سختی است، چون خاطرات، وقتی جذاب به نظر میرسند که مفصل و با جزئیات تعریف شوند و اینجا مجال مفصلنویسی نیست. ضمن اینکه فعلاً خاطرات تلخ و شیرینم با هم آمیخته شدهاند. از بس که این حرفه هم جذاب است و هم عذابآور. باید کمی بگذرد تا ببینم کدامها واقعاً شیریناند و کدامها تلخ.
نبوی: یادم هست سال ۷۵ شمارهی دهم یا یازدهم مجله بود که تقریبا ۲۵ روز از موعد انتشارش میگذشت اما چاپخانه به خاطر بدهیای که داشتیم لیاوتها را گرو نگه داشته بود. یعنی نه مجله را چاپ میکرد نه لیاوتها را پس میداد که جای دیگری ببریم چاپ کنیم. آنها که متولی فرهنگ کشور بودند هیچ وقت از من سؤال نکردند که چرا مجلهات درنیامد. ولی مرحوم رسول ملاقلیپور یکی از همین روزهایی که میآمد دفتر مجله، پرسید: اکبر مجلهات چرا درنمیآید؟ گفتم چون به چاپخانه بدهکارم. گفت: چقدر؟ گفتم: ۲۵۰هزار تومن. گفت: عجب. فردایش زنگ زد و گفت یکی از همکارهایت را بفرست یک بستهای میخواهم برایت بفرستم. خلاصه اینکه یک چک ۲۵۰تومنی به عنوان قرض برای من فرستاد و من هم توانستم مجله را از گرو چاپخانه دربیاورم. این یکی از خاطرات تلخ - از جهت بیتوجهی متولیان فرهنگی- و شیرین - از جهت دلسوزی و رفاقت یک رفیق- برای من بود.
- موقعیت ۲۴ را در این میان چگونه میبینید؟
جعفرینژاد: مجله خوبی است. طراوت و تازگی دارد. خوانندهی مجلهام و دوستش دارم. سروشکل خوبی دارد. کاغذ خوب و کیفیت چاپ خوب و مطالب خوب دارد. در کنار بقیهی مجلاتی که در این چند سال درآمدهاند، توانسته جای خودش را پیدا کند.
جیرانی:
اول من این را صریح بگویم که اگر پشت نشریهی ۲۴ پول دولت نبود انتشارش خیلی سختتر بود. الان به نظر من اگر کسی بخواهد در بخش خصوصی از صفر مجله دربیاورد کارش خیلی دشوار است. آنها که الان دارند فعالیت میکنند - مثل مجلهی فیلم یا صنعت سینما یا دنیای تصویر - اگر سابقه نداشتند و در آن سابقه برای خودشان پایگاه اقتصادی نساخته بودند و الان میخواستند شروع کنند، انتشارشان بهشدت مشکل بود.
ولی از اینها که بگذریم مجلهی ۲۴ مجلهی خوشترکیب و خوشفرمی است. صفحهآرایی خوبی دارد، نوع انتخاب و چینش و ترتیب مطالب در کنار هم، نوع انتخاب پروندههای موضوعی و همینطور برخی از مصاحبهها نشان از این دارد که مجلهی ۲۴ «سردبیر» دارد و سعی میکند با حفظ تنوع در مطالبش خوانندههای مختلف را به خودش جذب کند. من معتقدم در بخشهایی مثل بررسی فیلمهای قدیمی، یا در بخش تلویزیون مجلهای است که از فیلم حتی کمی جلوتر است اما در بخشهایی مثل اخبار سینمایی یا نقد فیلم فکر نمیکنم از مجلهی فیلم بالاتر باشد.
مجلهی فیلم با اینکه ماهنامه است از نظر انعکاس رویدادها و خبرها هنوز از روزنامهای مثل بانیفیلم هم جلوتر است. آنها در انعکاس خبرها و رویدادها یک تجربهای آموختهاند که باعث میشود وقتی میخواهید به خبری استناد کنید یا دنبالش بگردید، نه سراغ ۲۴ بروید نه سراغ بانیفیلم، نه دنیای تصویر و نه صنعت سینما؛ مستقیم میروید سراغ فیلم که آخرین اخبار ماه را با تفاصیل جزئی ارائه میدهد. اما در بررسی تلویزیون یا فیلمهای گذشته یا در پروندههای موضوعی- مثل ممیزی- ۲۴ از اکثر مجلات موجود موفقتر عمل میکند.
طالبینژاد: میتواند یکی از رقیبهای جدی مجلهی فیلم باشد. واقعیت این است که مجلهی فیلم مجلهی منحصربهفردی است، هم به لحاظ سابقهی تاریخی و هم به لحاظ جامعبودنش. ۲۴ از لحاظ سروشکل و رنگولعاب بهروزتر از آن است. ما هفت- هشت تا مجلهی سینمایی داریم ولی هیچکدام نتوانستند جای مجلهی فیلم قرار بگیرند. فکر میکنم ۲۴ اگر کمی جدیتر گرفته شود رقیب جدی فیلم باشد. به لحاظ جناحبندی سیاسی، مجلهی ۲۴ را میتوان جزو اصولگرایان پیشرو دانست.
فراستی: بعضی شمارهها خوباند و بعضی نه - مثلا همین آخری. خنثی است و گاهی خط ندارد. سالاد روز است نه سالاد الویه. برخی نویسندگان ۲۴ در حال تمریناند که عیبی ندارد؛ اما تمرین حتما قبل از چاپ مطلب. حسین [معززینیا] باید سختتر بگیرد و هرچیزی را چاپ نکند. در هر حال همین ۲۴ بهترین نشریه سینمایی امروز ماست. به نظرم بحث سینمای ملی - و فرم آن - جایش خالی است. آسیبشناسی سینمای دولتی و سوبسیدی هم جای کار دارد. و بحث مخاطبشناسی امروز.
ماهنامه فیلم: موقعیت خوبی است. برقرار باشید.
نبوی: خیلی نظر دقیقی نمیتوانم بدهم چون آخرین شمارهای که از مجله دیدم مربوط به پنج یا شش ماه پیش است- از آن پیرمردهایی هستم که خودم را زندانی کردهام و هیچ مجله و روزنامهای نمیخوانم. اما همان چند شمارهای که دیدم احساسم این است که مجلهی ۲۴ خیلی تکلیفش روشن نیست و- شاید مثل مجلهی خود ما- مخاطبش درست معلوم نیست. انگار در یک برزخ دارد دستوپا میزند. نه توانسته در بین نشریات سینمایی ایران و جهان، الگویی برای خودش پیدا کند نه خودش توانسته به یک الگو برسد. فیلم و ویدئو- با همهی ضعفهایی که داشت و من هم به آنها معترفم- تقریبا میشود گفت که یک الگوی انحصاری - هم در شکل و هم در محتوا - برای خودش داشت.
فکر میکنم ۲۴ هنوز در این سرگردانی گرفتار است. هنوز معلوم نیست که میخواهد مثلا مجلهای باشد مثل مجلهی فیلم یا دنیای تصویر یا گزارش فیلم. شاید هم یکی از دلایلش این است که بههرحال نشریه به یک مؤسسهی مطبوعاتی وابستگی دارد و سردبیر مجله خیلی نمیتواند در زمینهی جهتگیری مجله تصمیم قاطع بگیرد. طبیعی هم هست که سردبیر باید ملاحظات مؤسسه را در نظر بگیرد.