مهدی امام‌بخش: پس از سخنانی که رهبر معظم انقلاب به مناسبت‌های گوناگون درباره لزوم بازنگری در علوم انسانی و حرکت به سمت افق‌های پیشرفت اسلامی- ایرانی داشتند، اکنون امید می‌رود که اندیشمندان و صاحب‌نظران علوم انسانی با اتکا به شناخت درست مبانی علوم غربی و نیز غور در مبانی معرفت‌شناختی و انسان‌شناختی اسلامی در این زمینه به‌طور جدی وارد شده و دیدگاه‌های خویش را عرضه کنند؛

طرح - اندیشه

 زیرا تمهید چنین الگویی نیاز به هم‌اندیشی آزادانه همه پژوهشگران و اندیشمندان دارد؛ امری که در بیانات مقام معظم رهبری از آن به ایجاد کرسی‌های آزاد نظریه‌پردازی یاد شده است. آنچه از پی می‌آید گفت‌وگویی است با دکتر محمد علی رمضانی استاد دانشگاه امام حسین(ع) و مسئول مرکز مطالعات علوم‌انسانی اسلامی آن دانشگاه و دانش‌آموخته رشته فلسفه تطبیقی درباره بومی‌سازی‌ و اسلامی‌سازی‌ علوم انسانی و راهکارهای اجرایی آن، با نظر به الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت. به‌نظر وی راه‌حل بومی‌سازی‌، آن است که مشکل را از آنجا که آغاز شده حل کنیم. نیز باید با مبانی و مفروضات اسلامی که از فلسفه اسلامی یا قرآن و روایت اخذ شده، نظریه‌پردازی کرد و در مقام عمل آن‌را به داوری تجربه سپرد.

  • پیشینه اندیشه بومی‌سازی‌ علوم انسانی را ناشی از کجا می‌دانید و خاستگاه آن را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، گفتمانی جدید احیا شد که نوعی الگوی زیست اسلامی انسانی را معرفی می‌کند که علاوه بر دستاوردهای علمی بشری، آنچه در آن اهمیت محوری دارد، پیروی از آموزه‌های دینی است. اهمیت این الگو زمانی دوچندان می‌شود که این آموزه‌ها به حوزه حکومت وارد می‌شوند. این نوع نگاه که آموزه‌های دینی مبنای حکومت قرار داده شوند، در فضایی مطرح شد که هیچ سخنی از حاکمیت دین مطرح نبود بلکه در بخش وسیعی از دنیای آن روز، به‌طور کلی دین و دینداری نفی می‌شد و در بخش دیگر هم، گرچه از دین و دینداری جلوگیری نمی‌شد و گاه سخنی از آن هم گفته می‌شد اما مرجعیتی در اداره امور جامعه برای آن در نظر گرفته نمی‌شد و به علاقه‌ای شخصی و مجاز و ارتباط شخصی صرف میان انسان با خدا فروکاسته می‌شد. در چنین فضایی، دنیا به‌دنبال زدایش ردپای دین در تصمیم‌سازی‌ حکومتی بود. حداقل از دوره روشنگری به بعد دیدگاهی وجود داشته که منجر به سکولاریسم، لائیسم و زدودن مناصب روحانی از حکومت شده است. این موج جدید، استلزامات و پیامدهایی به‌دنبال خود داشت. دنیا در این دوران تنها مرجعیت علم، آن هم علم به معنای science را می‌پذیرفت. بنابراین در ایران پس از انقلاب اسلامی، دین به‌عنوان یک رقیب جدید مطرح شد. از سوی دیگر پذیرش دین در جمهوری اسلامی به معنای نفی علم نبود بلکه آموزه‌های دینی نیز انسان دیندار را به سمت بهره‌برداری هرچه بیشتر از ظرفیت عقلی و تجربی و فهم بشری خود برای اداره زندگی خود سوق می‌داد و کنار گذاشتن دستاوردهای علمی بشر عاقلانه نبود و نیست.

  • با توجه به انتقاداتی که به مبانی و مفروضات علم جدید وارد است، پیشنهادتان برای نقد این علوم چیست؟

این علوم باید به‌صورت روشمند، عقلانی و بین‌الاذهانی نقد شوند. نقدی که در همه جای دنیا توسط انسان‌های متفکر پذیرفته شود نه آن‌گونه نقدی که از آن، به یک طرفه به قاضی رفتن و راضی برگشتن یاد می‌شود. در اینجا برای روشن‌تر شدن بحث مایلم به موضوع اصلی بازگردیم و در زمینه رفع تعارض علم و دین در عرصه حاکمیت، به‌عنوان یافتن مبنایی برای الگوی پیشرفت ایرانی- اسلامی، سخن بگویم. یکی از راه‌حل‌های اساسی رفع تعارض این است که به جایی که اشکال از آنجا آغاز شده بود بازگردیم و اصلاح را از همان جا آغاز کنیم. زیرا اگر در مورد نظریه‌هایی که در شاخه‌های مختلف علوم انسانی وجود دارد اصلاحات جزئی و موضعی انجام شود، مشکل حل نخواهد شد. برخی پیشنهاد می‌دهند که این نظریات مورد‌به‌مورد به آموزه‌های دینی عرضه شود و هرجا که با آنها در تعارض بود پیرایش شود و بخش‌های فاسد کنار گذاشته شده و بخش‌های سالم حفظ شود. اما این شیوه، یک راه حداقلی است.

اگر بنا باشد هرآنچه دیگران گفته‌اند و ما آن را به‌عنوان علم ترجمه کرده و تدریس می‌کنیم پیرایش کرده و استفاده کنیم این حداقل عقلانیت است. اما این کافی نیست و فقط می‌تواند راه‌حلی برای مرحله‌گذار باشد. راه‌حل اساسی، اصلاح ریشه‌هاست، به این معنی که ما به جای اینکه مصرف‌کننده صرف تولیدات علمی دیگران باشیم یا نظریه‌پردازی علمی خود را مبتنی بر دیدگاه‌های فلسفی غرب انجام دهیم، این کار را مبتنی بر دیدگاه‌هایی انجام دهیم که آنها را درست، سالم و قابل دفاع می‌دانیم. تاریخ تفکر اسلامی، پشتوانه غنی فلسفی‌ای ایجاد کرده که به‌عنوان فلسفه اسلامی شناخته می‌شود.

همچنین می‌توان و باید از دیدگاه‌های قرآنی و روایات و احادیث بهره برد و به جای اخذ تعریف انسان از فروید، هابز ، هیوم ، هگل و... به‌عنوان مبنای نظریه‌پردازی، از تعاریف قرآن و روایات و فلسفه اسلامی استفاده کرد. بنابراین مبانی مختلف انسان‌شناختی، هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی، ارزش‌شناختی و جامعه‌شناختی را از آموزه‌های اسلامی استنباط و استخراج می‌کنیم و پس از آنکه در حوزه علوم انسانی، ناظر به حل مسائل و مشکلات بومی جامعه خودمان و متکی بر مبانی اسلامی نظریه‌پردازی علمی صورت گرفت، می‌توان ملاک داوری درباره صحت و سقم و کارآمدی یا ناکارآمدی این نظریه‌ها را همان شیوه تجربی قرار داد که ملاک پذیرفته‌شده و بین‌الاذهانی علوم تجربی است و همه عقلای عالم پذیرفته‌اند.

بنابراین ما می‌توانیم با استفاده از دیدگاه‌های جهان‌شناسانه و جهان‌بینی الهی خود نظریه‌پردازی کرده و آن را در معرض داوری تجربه قرار دهیم و درصورت سربلند بیرون آمدن از این آزمون، نظریه، نظریه‌ای علمی خواهد بود. با این حال چون از مبانی متفاوتی برخوردار است از جهت‌گیری و کارکرد و نتیجه متفاوتی نیز برخوردار خواهد بود. طبیعتا علمی که برگرفته از آموزه‌های دینی است و داوری تجربه را نیز گذرانده است می‌توان به اعتبار مبانی اسلامی آن، آن را اسلامی و به اعتبار داوری تجربه نسبت به آن، آن را علمی دانست. به این تعبیر پدیده‌ای خواهیم داشت به نام علم اسلامی.

  • نسبت این علم دینی تولید‌شده را با الگوی پیشرفت اسلامی و ایرانی چگونه ارزیابی می‌کنید؟

درصورت تولید این علم که انسان را همانگونه که خداوند معرفی می‌کند به‌عنوان خلیفه‌الله، اشرف مخلوقات، دارای اراده و قدرت کسب معرفت‌های گوناگون، شناخته است، چنین نظریه‌هایی، که با این مبانی همخوانی داشته باشد می‌تواند الگوی پیشرفت ایرانی اسلامی را ترسیم و چگونگی دستیابی به آن را نیز تبیین کند؛ یعنی، این الگو، بدون داشتن علوم دینی، عملا قابل دستیابی نخواهد بود. الگو چه به‌عنوان سرمشق و نمونه عملی و اجرایی یک مدل باشد و چه با مسامحه به جای پارادایم و حتی مدل در نظر گرفته شود، هنگامی که برای پیشرفت طراحی می‌شود، باید مسیر حرکت از وضع موجود به سوی وضعی مطلوب را ترسیم کند. فرایند حرکت از وضع موجود به مطلوب، با ابزاری صورت می‌گیرد که همان علم و دانش است. امام‌علی‌(ع) می‌فرمایند: «هر کس بدون علم حرکت کند، میزان خطا و فسادش از میزان اصلاحش بیشتر خواهد بود.» بنابراین هم باید جهت‌گیری درست باشد که دین و آموزه‌های دینی آن را نشان می‌دهند و هم روش رسیدن به هدف باید درست باشد که علم هماهنگ با دین آن را به ما نشان می‌دهد.

با چنین مقدماتی است که به اصل هماهنگی میان هدف و وسیله قائل هستیم. اگر هدف مقدس باشد، وسیله نیز باید از این تقدس برخوردار باشد. به همین خاطر است که ما با علم غربی که جهت‌گیری‌اش دنیوی و سکولار است، نمی‌توانیم به هدفی مقدس برسیم. حتی در مواردی که این علوم در ظاهر با آموزه‌های اسلامی ناسازگار به‌نظر نمی‌رسد.

  • وقتی این ضرورت به‌نظر شما وجود دارد که از الگوی کنونی زیست باید به الگوی پیشرفت رسید، با وجود تعارضات حل نشده موجود آیا مشکلاتی برای پیشرفت خواهیم داشت؟ همچنین چه تضمینی وجود دارد که نظریه برساخته ما با مبانی خودمان، با بدنه موجود حاکم بر جهان سازگار شده و جواب دهد؟

ما با اصل تجربه هیچ مشکلی نداریم، مشکل ما با تجربه‌گرایی افراطی غرب و به‌ویژه، دیدگاه تجربه‌گرایی افراطی پوزیتیویسم منطقی است. آنها در ابتدای راهشان، تنها گزاره‌های تجربی را معنادار می‌دانستند و گزاره‌های غیرتجربی را فاقد معنا معرفی می‌کردند، نگرش محتاط‌تری نیز وجود داشت که می‌گفت تنها گزاره‌های تجربی جنبه علمی دارند و غیر آن را نمی‌توان علم نامید. در نتیجه، گزاره‌های اخلاقی، فلسفی و دینی فاقد ارزش معرفتی معرفی می‌شدند. این نگرش امروزه در خود دنیای غرب نیز مطرود است. ما معتقدیم تجربه در جای خود باید استفاده شود. شهید مطهری نیز روش شناخت را تابع موضوع می‌داند. داده‌های حسی به‌عنوان مواد اولیه معرفت و شناخت و علم حصولی، از طریق تجربه می‌رسند و بدون آنها عقل فاقد داده‌ای برای پردازش خواهد بود. البته علم حضوری جایگاه خاص خود را دارد که در این مجال نمی‌گنجد. بنابراین آنجا که قلمرو مادی و جسمانی است باید از تجربه استفاده شود و آنجا که نیاز به استدلال و تحلیل است باید از عقل و آنجا که ورای طور حس و عقل است باید به علم الهی متوسل شد و به وحی پناه آورد. بنابراین، در دستگاه فکری فلسفی ما هریک از اینها در جای خود اصالت دارد و نمی‌توان هیچ‌یک را به نفع دیگری کنار گذاشت. علوم تجربی دینی به معنایی که توضیح دادیم، محصول مشترک دین، عقل و تجربه است.

هنگامی که داوری تجربه را می‌پذیریم به این معنی نیست که تجربه درباره گزاره‌های عقلانی و وحیانی قضاوت می‌کند بلکه گزاره‌های دینی و فلسفی زمینه‌ساز نظریه‌پردازی دانشمندان حوزه علم می‌شود و این نظریه است که در مقام عمل مورد داوری تجربه قرار می‌گیرد، نه گزاره‌های دینی و فلسفی که مبنای آن بوده‌اند. لذا درصورت رد شدن نظریه نیز، گزاره‌های مبنایی نفی نمی‌شوند زیرا اعتبار آنها از عقل و دین گرفته شده است. نکته دیگر اینکه اگر ما به‌عنوان مثال، به‌نظریه‌ای علمی در نظام اقتصاد اسلامی دست پیدا کنیم، این نظریه از دیدگاه کسانی که قائل به برتری علم الهی هستند، برتر از سایر نظریات موازی و موجود خواهد بود. البته مشتری این علم دینداران و کسانی خواهند بود که دغدغه عدم‌تخطی از اوامر الهی را دارند. اما به موازات آن، پارادایم‌های دیگری وجود دارد که می‌تواند مشتریان خاص خود را داشته باشد. این‌گونه است که اگر ما، برطریق درست اصرار ورزیم از آن آب گوارا خواهیم نوشید؛ چنان که قرآن کریم می‌فرماید:
« وان لو استقاموا علی الطریقه لاسقیناهم ماء غدقا.»

کد خبر 126349

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز