دقیقا در دورههایی که فیلمسازان صاحبنام و شاخص، فیلمی در جشنواره نداشتند، این فیلمسازان تازهنفس بودند که جبران مافات میکردند؛ مثل سال «نفس عمیق» و «شبهای روشن». یا زمانی که بزرگان در حد نامشان ظاهر نمیشدند باز شاهد حضور فیلمساز جوانی بودیم که چشمها را خیره میکرد؛ مانند جشنواره 3سال پیش که پس از فیلمهای ناامیدکننده کارگردانان شاخص، بهنام بهزادی با «تنها 2بار زندگی میکنیم» همه را غافلگیر کرد. جالب اینکه این فیلم حتی شایسته حضور در بخش مسابقه نیز دانسته نشده بود؛ درست مثل «بوتیک». ولی اینها اهمیتی نداشت و تنها کجسلیقگی هیات انتخاب را نشان میداد.
مهم حضور غافلگیرکننده پدیدههایی بود که با حضورشان نویدبخش تداوم جریان سینمای متفاوت میشدند.امسال اما چنین اتفاقی رخ نداد. از «مرگ کسب و کار من است» (امیر ثقفی)، «چیزهایی هست که نمیدانی» (فردین صاحبزمانی) و «آفریقا» (هومن سیدی) بهعنوان پدیدههای احتمالی جشنواره نام برده میشد ولی هیچکدام نتوانستند چنین لقبی بگیرند.
جشنوارهای که در آن فیلمسازان جوان زیادی حاضر بودند نتوانست فیلمی را عرضه کند که روح جمعی مخاطبان (از منتقد و خبرنگار و سینماگر گرفته تا تماشاگر جشنواره) بر آن مهر تایید بزند. فجر بیست و نهم از این منظر نکتهای برای کشف نداشت. مشکل کجاست؟ فیلمهای زیادی متعارف شدهاند، فیلمسازان جوان، نوجویی را با محافظهکاری معاوضه کردهاند، قریحه فیلمسازی آنجا که باید کار نمیکند؟ هرچه هست سینمای ایران امسال پدیدهای رونکرد. چند کارگردان جوان، امیدبخش ظاهر شدند اما فیلمی از سینماگران تازهنفس نبود که بتوان به تمامی، پایش ایستاد.