منظورمان از کالاهای غیرخوراکی، لوازم خانگی غیرضروری یا پوشاک است... و چون اصولا ما دوست نداریم دل طرف مقابل را بهاصطلاح بشکنیم، حرفهایمان را بهصورت رک و شفاف مطرح نمیکنیم و سعی میکنیم بهصورت غیرمستقیم «نه» بگوییم.
مثال: وقتی که وارد یک مغازه میشویم و فروشنده با کلی تعریف و تبلیغ قصد دارد کالای خود را به ما بفروشد خیلی محترمانه میگوییم:«... تا ساعت چند مغازه شما باز است؟ اجازه بدهید یک دوری بزنیم و برگردیم.» به محض اینکه این عبارت را بر زبان میآوریم فروشنده تا انتهای ماجرا را میخواند و میداند که قصد خرید نداریم و تنها برای فرار، این جملات محترمانه را برزبان آوردهایم.
مصداق: حالا حکایت کارلوس کرش و فدراسیون فوتبال ما هم حکایت همین سنت دیرینه -رودر بایستی- است. کرش، مشتری فدراسیون فوتبال ما بود. او به ایران آمد و تیم ملی را به خوبی ورانداز کرد. هنگامی که پس از ورانداز کردن تیم ملی گفت که به کشورش میرود تا پس از فکر کردن پاسخ نهایی را بدهد بلافاصله به یاد همان مشتریانی افتادیم که به قول کاسبها، مشتری نیستند و فقط برای کامل شدن اطلاعاتشان و انتخاب بهترین گزینه از این مغازه به آن مغازه میروند.نتیجه: کرش حتما انسان باهوشی است که تنها طی یک و نیم روز اقامت در ایران به خوبی خصلت رودربایستی را آموخت و خیلی محترمانه «نه» گفت.