سالها گذشت و نسل بعدی منتقدان که به تحلیل تاریخ سینما علاقهمند بود کوشید تا با بررسی شرایط اجتماعی آن دوران، دلایلی منطقی برای فروش بالای «گنج قارون»، «قیصر» و دیگر فیلمهای جریان ساز بیابد. ارزیابی دلایل فروش بالای فیلمها در ایران بیشتر در حوزه جامعهشناسی جواب میدهد تا زیباییشناسی؛ بهخصوص این که بررسی زیباییشناسی و ساختار تکنیکی در مورد بسیاری از محصولات عامهپسند سینمای ایران کسر شأن منتقدان قرار داشته است.
4 دهه پیش منتقدان در پاسخ به این سؤال که چرا به جای فحاشی و استهزا به سینمای فارسی، به نقد ساختاریاش پرداخته نمیشود میگفتند «مگر سینمای فارسی ساختار هم دارد که بشود به آن پرداخت؟» سالها گذشته و شرایط خیلی تفاوت نکرده؛ معدود تلاشهای صورت گرفته هم عموما با این پاسخ مواجه شده و میشود که مردم فیلم مرا دوست دارند؛ جملهای که سیامک یاسمی کارگردان «گنج قارون» هم در جواب منتقدان به کار میبرد. بحثی نیست ولی فردی که هدفش فتح گیشه است و فروش به هر قیمت را در دستور کارش قرار داده بهتر است انتظاری از منتقدان نداشته باشد، نه این که مقابل هر انتقادی واکنش نشان دهد. به ندرت پیش آمده که در اینجا در مورد یک فیلم پرفروش نظر تماشاگران با منتقدان همسو باشد.
دلیلش هم این نیست که منتقد جماعت از فیلم پرفروش بدش میآید؛ مشکل اینجاست که در فقدان یک سینمای خوشساخت تجاری، سینمای عامهپسند، استانداردها را به ندرت رعایت میکند. درباره محصول زیراستاندارد هم نمیشود مهربان نوشت. نمیشود به هر فیلمی با هر کیفیتی به صرف اینکه گیشه را فتح کرده نمره بالا داد و تاییدش کرد. کسی هم که این کار را میکند راه را اشتباه آمده و یا از وظایف منتقد بیخبر است یا خودش را به بیاطلاعی زده. هر چند به دلایلی که در ابتدای این نوشته آمد، واکنش اغلب منتقدان در قبال آثار نازل سکوت است تا اعتراض؛ ناگفته پیداست که این از آن سکوتهایی نیست که بتوان حمل بر رضایتش کرد.