در تمام این شرایط، نخست احساس پوچی میکنیم. هنگامی که احساس میکنیم آنچه میخواهیم دیگر در دسترس ما نیست، احساسی از بهتزدگی، خلأ، حیرت و تعجب ما را فرا میگیرد. در واقع انکار، یک واکنش عادی پس از جدایی است. هرکس وقتی واقعیت جدایی برایش روشن میشود، در هم میریزد و به نوعی احساس شکست میکند. بسیاری از ما به جای اینکه با نتیجه و پایان جدایی روبهرو شویم، یک مکانیسم دفاعی برای خود مییابیم تا پشت آن پنهان شویم. البته این طبیعی است که وقتی دنیای ما در هم میشکند بخواهیم از خود در برابر آسیبهای عاطفی محافظت کنیم بنابراین سعی میکنیم آن قسمت از حوادث ناگوار زندگیمان را دور بیندازیم تا دوباره ضربه نخوریم ولی این روش، خیلی نتیجه بخش نیست؛ چون بدین ترتیب بخشی از خودمان را هم از دست میدهیم و خطر اینکه این مشکل دوباره در مراحل بعدی زندگی نیز تکرار شود وجود خواهد داشت.
آنچه مهم است این است که ما نباید از مشکلات فرار کنیم و آنها را از ذهنمان خارج کنیم بلکه روش اصولی و نتیجهبخش آن است که آنها را بپذیریم، برایشان راهحل پیدا کنیم و بکوشیم هر درس و پیامی را که در آنها نهفته است فرا بگیریم. بسیاری از ما پس از جدایی مثلا جدایی از یک شخص، آن را انکار میکنیم؛ «نه او هیچ وقت مرا ترک نمیکند، او به زودی برخواهد گشت، او همیشه در کنار من خواهد بود و...» ما در واقع نمیخواهیم واقعیت تلخ موجود را بپذیریم و بدینصورت به خود اطمینان میدهیم مشکلی وجود ندارد و جدایی موقتی خواهد بود. این سادهترین و روشنترین سیستم دفاعی است اما زمان زیادی میبرد تا بتوانیم با واقعیت موجود کنار بیاییم.
هنگامی که به مرحله جدایی میرسیم دائم از خود سؤال میکنیم؛ چرا، چرا و چرا... چرا زودتر درباره مشکلات با هم حرف نزدیم؟ چرا او با من اینگونه رفتار کرد، چرا نتوانستم درست رفتار کنم و...
برای کسی که به مرحله جدایی رسیده، چنین پرسشهایی ناراحتکننده و بیشمارند؛ اینکه بخواهیم چیزی را درک کنیم و معنی تجربه خود را بفهمیم، بخشی از سرشت و طبیعت ماست، بنابراین بهتر است بتوانیم به سوالاتی که برایمان پیش میآیند جواب دهیم. مثلا کسی که میخواهد از جدایی و شکست در رابطه خود تجربه خوبی بیاموزد، باید بداند چرا رابطهاش با شکست مواجه شده و چه اتفاقاتی باعث بروز چنین مشکلی شده است؛ زیرا او باید بتواند در برابر پرسشهای بیپایان خود سکوت کند زیرا بهجای فکرکردن به آینده، او را در گذشته نگه میدارد.
دلیل دیگر اینکه به او قدرت میدهد با اعتماد بهنفس بیشتر به سوی روابط بعدی خود گام بردارد. با کمی دقت تا حدودی مشخص میشود که کجای روابط اشتباه بوده است به ویژه اگر شما یا طرف مقابلتان به دلیل شرایط خاصی مجبور به ترک یکدیگر شده باشید. معمولا تمام ارتباطها با مشکلاتی مواجه میشوند و تمام زوجها با هم جروبحث میکنند، از همدیگر آزرده میشوند و گاه حتی بدون اینکه بخواهند یکدیگر را ناراحت میکنند و از هم دلگیر میشوند ولی بیشتر ازدواجها ادامه پیدا میکنند. تفاوت میان آنهایی که از پس مسائل برمیآیند و ارتباطهایی که به جدایی منجر میشوند در میزان متناسب و هماهنگ بودن خواستها و تمایلات بین افراد است.
تمام زوجها به دلایلی با هم تناسب و نقاط مشترکی دارند مانند سرگرمیهای مشترک، علایق مشترک، معیار و ارزشهای مشترک و... البته این تناسبات ممکن است در رابطه یک زوج باقی بماند یا به تدریج به دلایل گوناگون تغییر کند. ولی نقاط مشترک به تمام پیوندهای از هم پاشیده، به هم خوردن تناسب یکی از طرفین یا هر دو است و اینکه 2 نفر دیگر نمیتوانند در کنار هم احساس خوبی داشته باشند و در مواردی مشترک با هم به توافق برسند.
شناخت
هماهنگی و تناسبهای موجود در ارتباط، در نخستین دیدارها شکل میگیرند؛ هنگامی که بایک نگاه قلبمان تندتر میزند، دستمان میلرزد و دهانمان خشک میشود و به فکر فرو میرویم که آیا این زن یا مرد میتواند همان فردی باشد که به او نیاز داریم و اگر این هماهنگیها بین ما وجود داشته باشد و اخلاق و ویژگیهای ما با هم جور در بیایند، ارتباط ما کمکم شکل میگیرد و با گذشت زمان، شناخت ما از هم بیشتر میشود. البته در این زمان اگر هم اختلافاتی بین ما به وجود بیاید زیاد برایمان مهم نیست؛ در صورتی که همین مسائل در آینده ممکن است بسیار دردسرساز شوند! در واقع هر زوجی تناسبات و تفاهمات اولیه خودشان را دارند که حداقل برای مدتی، موثر واقع میشوند. برخی از آنها سالها زندگی میکنند و کمتر چیزی سد راهشان میشود و برخی دیگر با کوچکترین مشکلی از یکدیگر میرنجند و چه بسا به جدایی نیز میاندیشند. در هر صورت هر زوجی ناچار به پذیرش این واقعیت است که هم زندگی و هم مردم تغییر میکنند و وقتی این تغییرات صورت میگیرند آنها هم باید پایهها و اساس ارتباط خود را از نو بررسی و ارزیابی کنند و در مورد بسیاری از مسائل دوباره با هم به توافق برسند.
تغییرات
اندکی با خود بیندیشید! کدام یک از شما دقیقا همان کسی هستید که در برخورد اول با همسرتان بودهاید؟ علاوه بر اندک چین و چروکی بر پیشانی یا افزایش وزن و تغییر ذائقه، بیشتر ما نسبت به مسائل پیرامون خود نیز آگاهتر، عاقلتر و با تجربهتر شدهایم و چه بسا دیدمان نیز نسبت به بسیاری از موضوعات تغییر کرده و چه بسا همین تغییر باعث بروز تغییراتی نیز در رابطهمان خواهد شد.
تجربیات زندگی- خوب یا بد- تاثیر خود را بر ما میگذارند. شاید با تغییر شغل، گذشت زمان و افزایش سن، احساس شما نسبت به خودتان یا طرف مقابلتان عوض شود یا وقتی صاحب فرزند میشوید، جنبههای دیگری از شخصیت خود را کشف کنید که پیشتر از آنها شناختی نداشتید. با گذشت زمان، روابط ما نیز تغییر میکنند تا با افکار،احساسات و موقعیتهای جدیدمان هماهنگ شوند.
تغییر در علایق و خواستههای ما اغلب آهسته و به تدریج به وجود میآیند اما کمکم به بحثهای همیشگی درباره چیزهایی به ظاهر نامربوط کشیده میشوند. معمولا پشت بیشتر بحثهای مربوط به پول، کارمنزل، بچهها، دوستان و... نیازهای مهمتری قراردارند که اغلب به آنها توجه نمیشود؛ نیازهایی که فکر میکردهاید قبلا در موردشان توافق کردهاید و ممکن است یک بحران ناگهانی در زندگی بعضی زوجها این روند را سرعت ببخشد.
برای بعضی از زوجها پذیرش تغییرات خیلی سخت است اما بعضی افراد هم از قبل تغییرات را پیشبینی میکنند بنابراین میتوانند با آنها کنار بیایند. درواقع ناتوانی در پذیرش تغییر به یکی از این دو نتیجه میانجامد، یا شما همچنان به بحثهای همیشگی خود ادامه میدهید که اغلب به هیچ نتیجهای هم نمیرسید یا فاصله شما از یکدیگر بیشتر و بیشتر میشود که در بسیاری از موارد این فاصله منجر به جدایی خواهد شد. البته مرور روابط گذشته به شما کمک میکند که بفهمید مشکلات و اختلافنظرها از چه زمان در زندگی شما به وجود آمدند، سعی کنید در مورد تغییراتی که پس از ملاقاتهای اولیه در شما و طرف مقابلتان پدید آمده خوب فکر کنید و ببینید این تغییرات چگونه باعث قطع رابطه شدهاند.
غلبه بر اندوه و ترس
بسیاری از مردم پس از جدایی، احساسی از غم و ترس را تجربه میکنند که هر دو میتوانند آزاردهنده و مخرب باشند و در واقع واکنشهایی طبیعی در برابر ازدست دادن یا جدایی از کسی است که دوستش داریم و قطع رابطه یکی از سختترین تجربههای زندگی است. حتی اگر این قطع ارتباط به خواست طرف مقابلتان نباشد و خودمان هم خواهان این جدایی باشیم، باز هم نوعی فقدان محسوب میشود که آزاردهنده خواهد بود.اگر رابطه شما مدتی طولانی ادامه داشته است، شاید احساس کنید که بخشی از هویت خود را از دست دادهاید و نقش خودتان را به عنوان یک زن، شوهر، دوست یا... از دست دادهاید. در بسیاری از افراد، حس مهم امنیت و همراه با آن احساس اعتماد به نفس و خودباوری نیز از بین میرود. وقتی رابطهای قطع میشود، بسیاری از مردم احساس میکنند که هم دنیای درونی و هم دنیای بیرونیشان ویران شده و فرو ریخته است.
برخوردهای متفاوت
جریان جدایی بسیار مهم است و نقش زیادی در زندگی ما دارد. بنابراین باید دید چگونه میتوان با قطع ارتباط کنار آمد و زمان بهبود شرایط چقدر طول میکشد. البته جواب این سؤال با توجه به شرایط افراد بسیار متفاوت است. اما در کل میتوان گفت هر چه دوره زندگی مشترک کوتاهتر باشد، آسانتر میتوان خود را از بند مسئولیتها آزاد کرد. اما این به آن معنا نیست که قطع هر ارتباط کوتاهی بسیار آسان باشد؛ شاید در بسیاری از موارد پایان رابطهای کوتاهمدت نیز بسیار سخت و دردناک باشد.
روند بهبود نیز در صورتی میتواند سریعتر طی شود که شناخت و آگاهی کافی نسبت به مشکلات وجود داشته باشد. همچنین نباید انتظار داشت که بتوان خیلی زود به شرایط عادی برگشت؛ بنابراین داشتن صبر و حوصله و گذشت زمان در این میان بسیار مهم است. در واقع زمان، مرهم قدرتمندی است و در مواردی میتوان به آن شتاب بیشتری بخشید. در اینجا راههایی پیشنهاد شده که در کاهش یا پایانبخشیدن اندوه مؤثر هستند.
از لحاظ جسمی و ذهنی کاملا مراقب خودتان باشید. منظم و سالم غذا بخورید و مرتب ورزش کنید. داشتن احساس خمودگی، کسالت و اندوه فراوان به همراه کز کردن در خانه و فرو رفتن در افکار منفی، مدت زمان ناراحتی شما را طولانیتر میکند و اجازه نمیدهد بتوانید با خودتان روبهرو شوید و شرایط موجود را بپذیرید.
از مشکلات فرار نکنید، درباره مشکلات خود با افراد معتمد و دوستانتان حرف بزنید و آنچه در دل دارید بر زبان بیاورید، نگذارید مشکل جدایی باعث شود خود را از همه کس دور کنید. صحبت کردن با یک دوست مورد اعتماد یا یکی از اعضای خانواده، شما را از تنهایی و انزوا رها میکند. شاید بهتر باشد با افرادی که شرایطی مشابه شما داشتهاند حرف بزنید و از تجارب آنها استفاده کنید. بدترین چیز این است که فکر کنید مشکلات جدایی و ناراحتیهای ناشی از آن تنها مخصوص شماست و شما تنها کسی هستید که این درد را تحمل میکنید!
زنده نگهداشتن خاطرات میتواند شما را کمک کند تا بهتر بتوانید طرف مقابلتان را ببخشید. با توجه به نوع شناختی که از خود دارید سعی کنید خاطرات خوب گذشتهتان را زنده نگهدارید. اما اگر رجوع به خاطرات آزارتان میدهد، آنها را رها کنید ولی فراموش نکنید هر قدر هم طرف مقابلتان شما را آزرده خاطر کرده، زمانی دوست نزدیک شما بوده و چه بسا بهترین خاطرات شما متعلق به دورانی است که در کنار او بودهاید. پس مجبور نیستید زمانی از گذشته خود را برای همیشه از ذهنتان خارج کنید. اما اگر اتفاقی شما را ناراحت میکند، مثل شنیدن یک آهنگ یا دیدن یک عکس، سراغشان نروید و سعی کنید به جای ناراحت کردن خود فقط به خاطرات خوش فکر کنید.
اگر دوست دارید، گریه کنید! در زندگی همه ما روزهایی وجود دارند که فقط دلمان میخواهد بنشینیم و راحت گریه کنیم. این اصلا اشکالی ندارد. شما نیاز دارید احساسات واقعی خود را بروز دهید. وقتی هم که عصبانی هستید، خشم خود را ابراز کنید. اگر احساسات تندتان را در خودتان بریزید، اوضاع را بدتر میکنید و مانع پیشرفت خود میشوید.
به آینده روشنی بیندیشید. گاهی اوقات همه چیز به نظر غیرقابل تحمل و بد میرسد اما واقعا اگر فکر میکنید که اوضاع بیشتر بد خواهد بود، سعی کنید به چیزهایی فکر کنید که دوست دارید انجام دهید. به زمانی فکر کنید که از این مشکل فارغ شدهاید. این کار، آغاز اندیشیدن به طریقی مثبت و خوشبینانه است.
خودتان را آرام کنید و استراحت داشته باشید. استراحت به بدن شما کمک میکند تا بهتر بتوانید خود را از تنش و اضطراب رها کنید. میتوانید سراغ کارهایی بروید که سالهاست قصد انجام آنها را داشتهاید؛ کتاب بخوانید، فیلم ببینید، پیادهروی کنید و با دوستان خوبتان وقت بگذرانید. ثبتنام در یک رشته ورزشی هم بسیار سودمند است.
در واقع اگر تصمیم بگیرید خشم، ناراحتی و ترس را از خود دور کنید، احساس رهایی و آزادی میکنید. این کار انرژی شما را بیشتر میکند و بدین ترتیب از حالت خمودگی و کسالت درمیآیید.
Friday magazine