سدسازی، راه و راهآهن، بیمارستان و دانشگاه و ورزشگاه در کنار انواع ساختمانهای دولتی و... فقط بخشی از کارهای عمرانی است که هر روز در گوشه و کنار کشور مشمول سامانیابی هستند و انصافا مبالغ هنگفت و فراوانی هم بابت احداث آنها هزینه میشود و آثار گوناگونی هم برجای میگذارد. ثمرات اقتصادی و پیامدهای مثبت اجتماعی و فرهنگی و حتی سیاسی، از نتایج اجرای این پروژههاست. این پروژهها که عمدتا زیربنایی هم هستند؛ هم در دوره ساخت خود و هم در دوره پس از احداث، از آنجا که در خدمت تولید واقع میشوند مهم هستند و پسندیده است که شأن و جایگاه آنها، آنطوریکه بایسته است به افکار عمومی معرفی شود و جامعه نسبت به تأسیس و راهاندازی آنها از احساس متعادل و صادقی برخوردار باشد. کاری که جای خالی آن بهشدت احساس میشود.
در آسیبشناسی چرایی شکلنگرفتن نقش مهم و قابل اعتنای پروژههای زیربنایی در اذهان عموم مردم، برخی عوامل قابل تمیز هستند که جا دارد در خصوص آنها تأمل لازم صورت گیرد و چارهاندیشی شود.
الف) پروژههای عمرانی باید متناسب با استعداد و ظرفیت و نیاز مناطق و در عین حال سازگار با آنچه در اقتصاد ملی شکل میگیرد، طراحی و اجرا شوند. در غیر اینصورت ممکن است پروژهای برای منطقهای مناسب تلقی شود؛ اما در زنجیره پروژههای ملی، حلقه نامربوطی قلمداد شود که مثلا از توجیه اقتصادی یا اجتماعی برخوردار نباشد. از آنجا که مسئولین برنامهریزی کشور، به این مهم کمتر اهتمام کردهاند، موجب شده که پروژههای خوب و قابل دفاع در مقیاس منطقهای و خرد، بعضا به پروژههای نامتناسب و آسیبرسان در مقیاس کلان مبدل شوند و لذا اهمیت آنها آنطور که بایسته است نشان داده نشود.
ب) اینکه منطقهگرایی و استانگرایی در جامعه ما آنقدر عمیق و تعیینکننده شده که تقریبا همگان بر آن هستند که هر آنچه خوب است باید در منطقه آنان هم باشد و کاری به آمایش سرزمین که نوعی برنامهریزی در فضای کشور را تدارک میبیند نداشته باشند باعث شده است که منابع محدود کمیاب کشور مصروف امور و پروژههایی شود که هرچند به تنهایی احساس خوبی را در یک منطقه تولید میکنند اما ضروری شرایط ملی نباشند.
عقل و منطق چنین حکم میکند که تخصیص منابع کمیاب، بهگونهای صورت گیرد که بیشترین بازدهی از بهکارگیری آنها عاید مردم کشور شود. اما متاسفانه این مقوله را چندان بهکار نگرفتهایم و بههمین جهت نیز شاهد آغاز و شروع به احداث و بهاصطلاح کلنگزنی گاهی تا صدها و هزاران پروژهای هستیم که از توجیه اقتصادی و حتی فنی آنها قانع نشدهایم و چون اینگونه پروژهها دیر به نتیجه میرسند (بهخاطر کمبود منابع) و بعضا توجیه اقتصادی هم ندارند لذا در مقیاس کلان، اهمیت پروژههای عمرانی تا حدودی تحتالشعاع شیوههای تصمیمگیری به احداث آنها واقعشده و آنها را از موقعیت خوب دیدهشدن و خوب معرفیشدن انداخته است. بههر حال جا دارد 2کار همزمان و همسو اتفاق بیفتد؛ یکی اینکه انتخاب پروژه متناسب با الزامات و نیاز و امکانات و با نگاه سیستمی به آمایش سرزمین باشد، دوم اینکه وقتی پروژهای با این کیفیت آماده شد، جامعه با قدردانی و استقبال و توجیهشدن درخصوص آن، نشان بدهد به نوع پروژههای عمرانی کشورش که هر روز در گوشه و کنار کشور بهبار مینشینند، افتخار میکند و قدر آنها را در اندازههای خودشان میداند و از شروع بهکارشان خرسند و شاد میشود.مقولهای که فعلا مهجور و متروک است.