درست است تا میآید کمی غریبی میکنیم و سختمان میشود و کمتر میخوریم و میخوابیم، اما بعد از چند روز، با رمضان رفیق میشویم. اگر به او دل بدهیم، دستمان را میگیرد و میبردمان جاهای خوب! انگار وقتی دستمان توی دست رمضان است، راهها کوتاهتر میشوند، زودتر میرسیم، نزدیکتر میشویم!
اما بهترین اتفاق این است که به بهانة رمضان از یکنواختیها فرار کنیم. شاید خدا هم با تغییر برنامة خواب و خوراکمان، به دنبال این بوده که به ما بگوید: آهای مردم! کمی از خودِ تکراریتان فاصله بگیرید و به خود واقعیتان بیشتر فکر کنید و جور دیگری شوید! بس است این همه عادت!
دلم میخواهد امسال مهمان دیگری باشم و قدر رمضان را بیشتر بدانم.
قَدْر اول
همین اول کار به جناب شیطان یادآور میشوم که خیلی روی همراهی من حساب نکند و دور و ور من نچرخد که اصلاً حوصلهاش را ندارم.
قدر دوم
از آنجایی که خدا به جماعت و باهمبودن بندگانش علاقهمند است، مهمانی رمضانش را هم جوری ترتیب داده تا با هم هماهنگتر باشیم. در اینماه حتی زمان خوردن و خوابیدنمان هم شبیه هم است.
باید امسال کمی به فلسفة «باهم بودن و به فکر هم بودن» بیشتر توجه کنم. شاید بعدازظهرهایگرم رمضان امسال، زیر باد خنک کولر، فرصت مناسبی برای فکرکردن بهاین موضوعها باشد.
قدر سوم
مادرم چه گناهی کرده که زبان روزه، باید آن قدر پختوپز کند! امسال تصمیم دارم بیشتر به او کمک کنم و لااقل یک روز از او بخواهم دست به سیاه و سفید نزند و افطار، کل خانواده مهمان من باشند. البته باید از چند روز قبل یک کتاب آشپزی امانت بگیرم که روزة اهل خانواده ادامهدار نشود!
قدر چهارم
به کتابِ خوب خدا سلام میکنم و به او قول میدهم امسال بهجای آنکه هرشب چند صفحه قرآن بخوانم، چندینبار یک آیهاش را بخوانم تا کمی به او نزدیکتر شوم و حرفهایش را بهتر بفهمم. اگر بتوانم به همان یک آیه هم عمل کنم که محشر میشود!
قدر پنجم
یادم باشد من یکی از مهمانهای دعوت شدة خدا هستم. پس در این ماه، قدر خودم را بدانم و خودم را بیشتر تحویل بگیرم.