پیش از ورود به بحث باید توضیح بدهم که ما وقتی درباره موضوعی صحبت آغاز میکنیم، آن موضوع را بدیهی فرض میکنیم. انگار که کاملا روشن است و به سطح خودآگاه ما هدایت شده، در حالی که هر مفهومی هر چقدر شایع و عام باشد، هر چند وقت یکبار محتاج باز آفرینی آگاهانه است.
در بسیاری از مکتبهای نقد بحث را از ابتداییترین مباحثی که به سطوح پایین آن کار راجع است و خیلی بدیهی شمرده میشود و همه فکر میکنند آن را میدانند آغاز میکنند.
سعی میکنند با زیر سوال بردن تمام تعاریف عادت شده مسیری را طی بکنند که به تعاریف تازهتر و آگاهانهتری برسند. ما در سلسله بحثهایی که درباره مداحی داشتیم، آن را به عنوان واقعیتی آشکار، جا افتاده، پذیرفته و کاملا بدیهی فرض کردیم. همین طور هم هست، ولی برنامهای که ویژه شناخت تحلیلی یک موضوع است، نباید همه چیز را بدیهی و آشکار فرض کند.
تعریف تازه
اینجا میخواهیم به یک تعریف تازه برسیم. شک نیست که این تعریف تازه نه حرف اول است و نه حرف آخر، زیرا بیش از هر چیز نظر شخصی خود بنده است که راجع به این موضوع بحث میکنم. شک نیست که هر انسان دوستدار این موضوع که میتواند جدی به آن بیندیشد، میتواند به تعاریفی برسد که جمع این تعاریف و تضارب این آراء میتوانند از لحاظ تئوریک ما را به یک بنیان تازهای از تعریف این قضیه هدایت بکند.
مداحی را من از دیدگاه خودم به این ترتیب تعریف میکنم. بازآفرینی یک موقعیت از طریق چند فاکتور:
1- بیان آهنگین؛ یعنی بیانی که با الحان موسیقی آمیخته است،
2- استفاده از کلام و
3- استفاده از فنون دراماتیکسازی.
درباره هر کدام از اینها باید خدمتتان عرض کنم که همین تعریفی که من دادهام را میشود طبیعی و بدیهی فرض کرد و درباره اجزاء این تعریف میتوان حرف زد. بازآفرینی درباره مفهومی است که یک بار در واقعیت جاری زندگی اجرا شده است به صورت یک واقعیت تاریخی در زمان کرولوژیک ثبت شده و مثل یک صحنه تئاتر و یا بازگوئی یک خاطره به قصد انگیزش عاطفی بازآفرینی میشود.
یک مثال ساده خدمتتان عرض کنم؛ واقعه عاشورا در سال 61 هجری اتفاق افتاده و به عنوان یک واقعیت تاریخی در ظرف زمان و مکان خودش ثبت شده است. اما ما جلسات بیشمار تعزیه و نمایش های مذهبی داریم. باید توجه کرد که بیش از هر هنری هنر نمایش به مذهب وابسته است. شعر و موسیقی در ردههای بعدی هستند. این واقعه که در ظرف زمان و مکان خودش یک بار برای همیشه اتفاق افتاده را ما به خاطر یک انگیزش، یک نیاز و یا هر چیزی که به خواست درونی ما بر میگردد بازآفرینی میکنیم.
بازآفرینی در فرهنگ شیعه مربوط به مساله بسیار مهمی میشود که به آن تجدید عهد میگویند، تجدید میثاق با تمام بنیانهای سازنده هستی شناختی که ما را به چشمههای معرفت متصل میکند. از طریق بازآفرینی سرچشمههای هستی که هسته اصلی و سرچشمههای فطری خودمان و اساسا به خاطر هدفی که به خاطرش به این بازآفرینی متوسل میشویم. پس هنر مداحی برای بازآفرینی یک موقعیت و یا موقعیتی است برای یک بازآفرینی از طریق سه فاکتور بیان موسیقی، بیان با استفاده از شعر و بعضی از فنون دراماتیک سازی. جوهر مداحی موسیقی است. اما چرا موسیقی؟ موسیقی تنها فاکتوریست که مداحی را از یک سری ژانرهای مشابه متمایز میکند، از وعظ، خطابه، گفتارهای جمعی و مونولوگ.
موسیقی و مداحی
در اینجا برخلاف آنچه که میگویند که موسیقی جز زینت مدح نیست، باید گفت که تمام نیروهای عاطفی خود را از طریق استفاده از الحان موسیقی بروز میدهیم، ما اگر موسیقی را به هر عنوانی از مداحی حذف بکنیم، دیگر چیزی به نام مداحی و جود نخواهد داشت.پس موسیقی چیزی تزئینی نیست، یک لزوم پایهای است برای شعر و استفاده از کلام.
وقتی میخواهید یک موقعیت را بازآفرینی بکنید و یا میخواهید از بازآفرینی یک خاطره استفاده نمایید، محملی باید داشته باشید تا پیام و حرف را انتقال بدهید. در شرق هنر اصلی شعر است. یعنی بیشترین تیراژ و وجود هنرمند با شعر است. همه در ایران اغلب شعر میگویند یا میخوانند. البته در نسل زیر 26 و 25 سال حافظه شعری به قوت نسل قبل نیست، منتهی اینها برخوردشان با شعر از طریق راههای دیگری است. یعنی از کانال ترانه و تصنیف که در جایگاه خودش بسیار مهم است
در نزد اینان کلام ترانهای که به آن لیریک میگویند، دارد جایگزین شعر میشود. آن قسمتی از مداحی ما که به موسیقی پاپ نزدیک میشود، به دلیل آن است که برخورد با شعر بعد از هشتصد، نهصد سال اکنون دوران تحولی را طی میکند.
سوم استفاده از فنون دراماتیک سازی است. در اینجا به صرف تسلط به شعر و تسلط به موسیقی بازآفرینی موقعیت انجام نمیگیرد. بلکه تمهیدات دیگری را میخواهد که فرد مستعد و فرد قادر تکانههای لازم را به مخاطبش بدهد و اینها را به صرف بازآفرینی آن موقعیت در تک تک مخاطبانش سوق بدهد.
تا اینجا این تعریف شخصی من از موسیقی بوده است به واسطه کار روی تاریخ موسیقی به این نتیجه رسیدهام که مداحی ریشه در دوره آل بویه و جنبشهای شیعیان ایران دارد. در آن زمان که این جنبشها حساسترین مراحل خود را طی میکردهاند، برای اعلام موجودیت در برابر سلطه خلفای بنیعباس و اینکه برداشت ایرانی از اسلام را به هر ترتیبی که هست، مطرح کنند، این کار (نه به عنوان شغل) یعنی مداحی از آن زمان شروع میشود.
خیلی بعید است که مداحی به شیوهای که اکنون مطرح است (نه به عنوان شغل) در آن زمان مطرح بوده باشد. به عنوان شغل، حرفه و منبع درآمد نبوده است. یک سویه معنوی داشته و کاملا به خاطر ایمان و اهداف دینی صورت میگرفته؛ کما اینکه این سنت تا اواخر دوره قاجار و تا اوایل دوره پهلوی نیز ادامه داشته، به خصوص تا دهه 20 و 30 که دوران معاصر است و اسناد ضبطی از آن وجود دارد و شاهدان گواهی میکنند که اکثر اوقات روضهخوانی، تعزیه و مداحی و هر چه که در این ژانر جا میشود، به هیچ عنوان دارای سویههای دنیوی و اهداف مادی نبوده است.
این موضوع تقریبا متعلق به 50 سال اخیر است. یعنی از دهه 30 آغاز می شود. یعنی از زمانی که مختصات زندگی جمعی و فردی ملت ایران متفاوت و مناسبات دیگری بر زندگی شهرنشینی حاکم میشود که سنتها را بر هم میریزد. اینکه عرض کردم مداحی کاری معنوی بوده، دلیل آن نیست که بعد مادی آن را زیر سوال ببریم. اگر در حال حاضر به عنوان شغلی که برایش مبالغ بالایی میگیرند (شنیدهام دو میلیون تومان به بالا و...) که ارقام حیرتآوری برای این کار است، حتما یک نیاز اجتماعی در کار بوده که این قضیه به این شکل مطرح است و ما اصلا قصد نقد آن را نداریم. قصد ما شناخت بنیانهای نظری و تاریخی است.
شرایط مداحان درگذشته
ما در حال حاضر مداحی را به عنوان یک کار معنوی مدنظر میآوریم و قصد آن داریم که این جهتگیری معنوی غیر از اینکه یک پارامتر آن دستمزد است چیزهای دیگری که در آن دخیل است چیست؟
آنچه من جمع کردهام به شرح زیر است: بعضی از این پارامترها کاملا علمی و مشخص است و بعضی سابژکتیو و درونی است. یعنی اینکه درک آن منوط به استدلال نیست، بلکه منوط به این است که فرد آن را حس کند. مثلا آن ایمان قوی در مداح هست یا نه؟ البته ایمان آنقدر نسبی و متکثر است که نمیشود به آن استناد کرد، زیرا هر کس تعبیر و تفسیر شخصی خودش را دارد.
تشخیص این امر به عهده خود فرد است. اما به هر صورت یکی از پارامترهای اصلی در تاریخ تا همین چند دهه قبل، داشتن ایمان قوی و فوقالعاده بوده است. یعنی هر کسی که به شعر یا موسیقی و یا حتی فنون صحنهای میپرداخت، نمیتوانست مداح بشود. این اولین شرط بوده است.
دوم اطلاع کافی از تاریخ اسلام است. مداحان گذشته بخصوص آنهایی را که خودم دیدهام و تا اواخر دهه شصت زنده بودند و مداحان مطرح 1310 شمسی تا 1330 الی 1340 بودند، اغلب با عالمان و فقهای هم عصر خودشان مراوده داشتهاند. این عوامیگری که اکنون دیده میشود، در آنها مشاهده نمیشد. بسیاری از آنها قصاب و بقال و نانوا بودند و عدهای از آنها در میدان بار مشغول به کار بودند. با اینکه سوادشان سواد مکتوب نبوده، اما حافظههایی خیلی خوبی داشتند.
نسل قبل بیشتر از ما با شعر معاشرت داشت تا ما. و خیلی از اینها سی یا چهل هزار بیت شعر مناسب از حفظ داشتند و مسابقه میگذاشتند به صورتی که چند روز با هم باشند و همه اتفاقاتی که برایشان پیش میآید را از خوردن و پوشیدن و گشتن و دعوا و... دائما به شعر بگویند و کسی شعر کم نمیآورد، در حالی که اکنون بهترین خواننده مجلسی یا مداحان یا مداحانمان به زحمت ذخیره شعریشان به 100 بیت میرسد.
این اطلاع از تاریخ اسلام مساله بسیار حساسی بوده است و هر کدام از این مداحان مرید یک فقیه بودهاند و از او استفتاء میطلبیدند و راه و چاره و دستور اخذ میکردند و اطلاع صریحی از وقایع صدر اسلام را از مرجع وقت میپرسیدند، در حالی که اگر شما به 30 جلسه مداحی گوش کنید 30 نوع روایت مختلف از یک روز خاص را میگویند. قصهپردازی ناشیانه و خام و کاملا شخصی و بیپایه از تاریخ اسلام انجام میگیرد. اگر قصد در این کار هنرنمایی صرف بود شاید این کار امری مورد تایید و هنرمندانه باشد، اما در مداحی قصد بازآفرینی یک موقعیت است که شان و موقعیتش در این است که کوچکترین تغییر در آن داده نشود.
اینکه ما به معصومین چیزی را نسبت بدهیم که روغن داغ آن را زیاد کرده باشیم، که فقط اشکی گرفته باشیم، در هیچ کجای مداحی از گذشته وجود نداشته است و چیزی متعلق به 50 سال اخیر است. داشتن صدای خوش که کاملا واضح است، چون هیچکس به مداحی آدم انکرالاصوات گوش نمیدهد.
گرچه اکنون این موضوع هم زیر سوال رفته است، چون ما در کل ادراکمان از صوت با آنچه تا 30 سال قبل بود، متفاوت است. یعنی صدای فرد بدون هیچ وسیله صداساز مثل میکروفون، بلندگو، آمپلی فایر و ... در حالیکه در حال حاضر ما اصلا صدای واقعی ساز و آواز را نشنیدهایم. یک بخشی از حس و حال و خصوصیات ایمانی فرد از طریق خصوصیات ظریف صدا منتقل میشود و این از لحاظ علمی ثابت شده است. درواقع بخشی از سوبژکتیویته فرد از طریق شنود مستقیم و بیواسطه است و این بدان معنی است که میبایست تعداد واسطهها را کم کرد. ولی آنقدر واسطههای تکنولوژی زیاد است که اساساً فرد مخاطب گوش و هوشاش و قلبش در همهمه یک سری اصوات هیجانزای بیمار گم میشود که متاسفانه این بلندگوهای مونتاربو بیشترین سهم را در این قضیه دارند.
صوت مصنوعی یا پژواک و اکو
به عنوان مثال تکنیکی در ضبط موسیقی امروز ایران هست و چند کشور دیگر، که هنوز درگیری این تفسیرات هستند و آن هم تکنیک اکو با پژواک است. یعنی به این ترتیب که یک صوت به صورت مصنوعی و متواتر شنیده میشود. این در مورد یک صدا به عنوان یک بافت و یا در مقام استفاده درست و سنجیده از یک صدای پژواک شده در یک موقعیت خاص مناسب است. متاسفانه با بازگذاشتن دکمه اکو به اصطلاح روان شناسی استفاده هیستریکال میکنیم. یعنی تحریک سیستم اعصاب فرد از طریق تکانههای بعضا مسموم و غیرطبیعی.
در این روش به جای اینکه تحریک را با فعال کردن ادراک فرد انجام بدهیم به سادهترین روش استفاده میکنیم. مثل اینکه بخواهید فردی را بخندانید که هم میتوانید لطیفه معنیدار و عمیق بگویید که او را به فکر بیاندازد و موجب خندهای با اندیشه بشود و یا اینکه او را غلغلک بدهید! یعنی از طریق تحریک اعصاب پوست.
اگر مداحی را موقعیتی بدانیم برای بازآفرینی یک واقعیت مقدس، مجاز نیستیم که از هر نوع تکنیک خام یا هر نوع تکانه هیستریکال برای ایجاد موقعیت فرضی استفاده کنیم. یعنی ما در عین ایمان، در عین اعتقاد که خیلی از مداحان ما هم اینطور هستند، منتهی سنتهای غلطی که با نادرستی جاافتاده است ظرفیت های ایمانی و اعتقادی افراد را مخدوش کرده و تحتالشعاع قرار داده است و بدینصورت در دههای آینده چیزی به عنوان مداحی معنوی نخواهیم داشت، مگر در نقاط دوردست و یا افراد محدودی که آگاهانه خود را از این جریان مسموم رسانهای دور نگاه داشتهاند.
قصد ما نقد و بررسی نیست، بلکه پیدا کردن تعاریف پایههای علمی مداحی است. در موسیقی پاپ تجربی هر چقدر بیان موسیقی به صورت یک بیان عصبی هیجانی پیش میرود، استفاده از این صداها و استفاده از این تکنیکها بهویژه صداهای دیستورت بیشتری میشود. هرچه که شما ژانر موسیقی را تغییر بدهید، بهویژه این نوع موسیقی که معمولا بین جوانان با دراگ و اکس و از این جور چیزها مصرف میشود، دور شویم و به موسیقی که بنیانهای فکری و فلسفی محکمتری دارد، برسیم به موسیقی افراد معاصر مثل آقای پرایسنر یا قرنهای قبل مثل باخ، بیان موسیقیایی بسیار سادهتر و عمیقتر بیشتر است.
در تکنیک ضبط هم صدابردار آگاهانه از هر نوع اکو و صداهایی که ماهیت هسیتریک دارد، پرهیز میکند. خیلی وقتها اجرای زنده بر ضبط برتری داده میشود، یعنی موسیقی مذهبی باخ، موسیقی کرال و موسیقی که اساسا بیانکننده عرفان مسیحیت است را معمولا بدون هیچگونه صداسازی مصنوعی اجرا میکنند و رابطه قلبی با مخاطبانش برقرار میکند. در حالیکه ما اینجا نمیتوانیم به هیچ مداحی بگوییم که یا اصلا از میکروفون استفاده نکند یا اگر از میکروفون استفاده میکند، استفاده ساده سنجیدهای از آن بکند.
در حال حاضر اگر ما شعر را در نظر بگیریم و شعر را از آن حذف بکنیم، جلسات مداحی ما متاسفانه با موسیقی جلف دهه 80 به بعد غرب فرقی ندارد.
انگار بعضی از دوستان مداح ما موسیقی مناسبی که در شان یک انسان مومن باشد را گوش نمیدهند و تاثیراتی که از آن و نوع موسیقی در ذهن او مانده است ،در مداحیهای این روزها کمتر شنیده میشود. گاه شاهدیم که صدای فلان مداح را که گوش میدهیم، درک میکنیم که ترانه فلان خواننده ترک و یا ترانه فلان خواننده لسآنجلسی را میخواند. چون قبلا آن موسیقی شنیده شده است، وقتی این ملودی را بر شعر مذهبی میگذارند تنها تداعی معانی غیردینی در ذهن مخاطب میکند. با این کار هم شعر و هم نیت مداح ضایع میشود.
استفاده از لحن های نامناسب اجرایی
استفاده از لحنهای نامناسب اجرایی لحنهایی که در شان ماهیت قدسی مداحی نیست از جمله نقطه آسیبهای جدی مداحی این دوره است. تنها عاملی که خیلی محکم است و نمیتوان آن را تغیر داد شعر است. مگر اینکه با یک عامل سیال مانند موسیقی و یا لحن ماهیت شعر را هم عوض بکنند. البته عوامزدگیها باعث تاثیر در شعر هم شده است. اگر از شعرهای تازهای که برای اهل بیت میگویند نام اهل بیت را بردارید، میبینید که به راحتی توانسته برای پسر همسایه یا دختر همسایه سروده شده باشد. یعنی آن حرمت و شانی که لازمه برخورد فاصلهدار ما با مفاهیم مقدس است در آن رعایت نمیشود.
در هیچ جای جهان از طریق عوام زده کردن مفاهیم قدسی، دین را اشاعه نمیدهند، بلکه سعی میکنند مردم را تا آن سطح بالا بیاورند که آن مفاهیم برایشان قابل درک باشد و این تعلیم از طریق برنامههای کاملا حساب شده از سوی مراکز فرهنگی و رسانههاست.
متاسفانه در مداحی ایران جریانهای کاملا عام است که سمت و سو و سلیقه مسوولان را شکل میدهد. برداشت از شعر و اینکه به چه لحنی آن را میخواند مهم است.
گاه متوجه شدهام که مداح خود اشراف بر لحنی که میخواند ندارد و اگر کس دیگری آنطور لفظی را بهکار ببرد خودش معترض میشود. با قرار دادن یک کشیدگی کوچک در اسم حسین (ع) میتوان آن را از یک ساحت مقدس به یک لفظ بیادبانه نزول داد و این را نمیشود کنترل کرد مگر خود شخص که چقدر حرمت میدهد و آموزش میبیند و نیاز به یک مدیریت کارآمد و قوی دارد که این جریان قدسیتزدایی را کنترل بکنند. تمام آنچه که تا حال عنوان شد در بستری از مناسبات مالی و اقتصادی جای میگیرد و شعرش چه در وجه مثبت و چه در وجه منفی شکل میگیرد.
خطرات مداحی امروز
خطرات مداحی امروز را در یک کلام خلاصه میکنم، قدسیتزدایی از هدف درونی مداحی در مسیر برخورد نامناسب با عاملهایی که مداحی را میسازند: موقعیت، مخاطب، تکنیک، شعر، موسیقی، استفاده از تمهیدات ابتدایی برای خلق موقعیت دراماتیک و تحریف تاریخ واقعی دین اسلام در ذهن مخاطبین است. هیچ بشری مجاز نیست که در تاریخ سنت و دین دخل و تصرفی بکند.
ما مجاز نیستیم که افعال معصومین را بر اساس خلاقیت دلهای خودمان تغییر بدهیم. در انتها چند سوال مطرح میکنیم که اگر دغدغه پاسخگویی به آن وجود داشت بعدا به آن پاسخ داده میشود. – آیا مداحی هنری هست که بتوان آن را کنترل کرد؟
آیا کیفیت استاندارد سازی و بهینهسازی با توجه به پارامترهای متعالی فرهنگی دینی و ایرانی ما برایش وجود دارد؟
آیا میشود دو نوع مداح داشت؟ یک مداح خودجوش و یک مداح تربیت شده؟
آیا میتوان به تدریج نوع عالی مداحی را با همین پارامترها از طریق تبلیغ رسانهها جا بیندازیم؟
نتیجهای که از بحث میگیریم این است که مداحی را نمیشود به حال خود رها کرد چون ما از یک سنت هزار و چند ساله آن را داشتهایم و در اواخر دوره رضاشاه یکباره پاره پاره و گسسته شده است. بهصورت یک شک در عرض 50 سال ما زلزلههای فرهنگی را در این عرصه تجربه کردهایم که در مداحی اثر گذاشتهاند. در گذشته یک خواننده و یک مداح کاملا با هم فرق داشتند و هرگز کسی تصور نمیکردکه این دو مقوله به هم نزدیک و حتی شبیه شوند.
* متن فوق مکتوب شده سخنرانی آقای سید علیرضا میرعلینقی است که دو سال قبل در همایش «موسیقی، مداحی، موقعیت» که از سوی ستاد عالی کانونهای فرهنگی و هنری مساجد کشور، برگزار شده بود، ایراد شد. این متن با اندکی تغییر در اختیار همشهری آنلاین قرار گرفته است