درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد
بهار عمر خواه ای دل وگرنه این چمن هر سال
چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد
ابتدا بر آن بودم که پیرامون طلوع دوباره تنی چند از یادگاران و یادآوران دوران خوش و طلایی گروه چاوش از منظر نقد و واکاوی چندی و چونی خنیای «گروه دوستی» در خنیاخانه میلاد، سخن بگویم و پرسشی چند را به بیان آورم که همزبانی اینزمانی این چند تن، پس از پویه از روزگاری 30ساله، برای موسیقی ایران چه به ارمغان آورد و بر هشت مقامی که در آن سالها حاصل شد، اجراهای چهارگانه شبهای گرم مرداد به کجا انجامید و دستیافتش چه بود.
در اندیشه پرسشهای این چنین بودم که خاطره روز نخستین حضور و همنشینی «گروه دوستی» با اصحاب رسانه در خانه هنرمندان مرا به فهم نکتهای اساسی رهنمون شد که آن روز بر زبان استادان ناظری و علیزاده جاری شد و اردشیر کامکار سخن این دو بزرگ را به بلوغ بیان رساند.
سخن این بود که سالهاست ما در سموم تفرقه نفس میکشیم و خویشتن را در تفرقه و جدایی از دست دادهایم. هر یک در جزیره تنهایی ورطه مشکلات روزگار، فعل فرسودگی و فاجعه استهلاک را در جسم و جان خود صرف میکنیم. از فاصلهها خستهایم و میخواهیم به انکار خودستیزی و همگریزی، این بار به هم پناه ببریم و دوستی را زمزمه کنیم.
با هم باشیم تا در گرداب تفرقه گم نشویم و بتوانیم غبار غمبار دشمنانگی را بنشانیم و بیش از این دشمنکام نشویم. این مضمون در آن روز به بیانی متفاوت بر زبان یکایک اعضای «گروه دوستی» در گفتوگو با اصحاب رسانه جاری و شنیده شد.
هنگامی که یکی از خبرنگاران از جناب علیزاده در پرسشی متفاوت دلیل حضور همزمان دو نوازنده نخبه کمانچه را (فرجپوری و کامکار) جویا شد، ایشان با آمیزه و چاشنی طنز گفت: برای تاکید دو برابر بر دوستی. از اجراهای گرم مرداد تبآلود 90 توسط بقیهالسّیف گروه چاوش میتوان سخن بسیار گفت و بر نکات ستودنی و ناستودنی آن بشارت تحسین یا اشارت گزنده نقد داشت.
اما بر این مهم به عنوان هدف محورین و دستاورد فرجامین اجراهای این گروه باید انگشت تاکید و توجه نهاد که گام نخست را «گروه دوستی» در پرده دلهای خویش برداشتند و همه اهالی هنر را بر مراعات عاجل آن، بیم و بشارت دادند. آن این بود که در این روزگار هیچ ضرورتی ضروریتر از دوستی و با هم بودن نیست و «گروه دوستی» در چهار شب خنیاگری خود به تفسیر و روایت موسیقایی این مهم پرداخت.
انتخاب هوشمندانه و خردمندانه شعرهای این مجموعه توسط استاد ناظری در گستره جغرافیای هزارساله سخن پارسی، تمامی دغدغههای «گروه دوستی» را از زبان مولوی، حافظ، نیما، شاملو و شفیعی به صریحترین سخن و زیباترین زبان پژواک بخشید و ترجمان کرد. «ای عشق ای عشق چهره آبیت پیدا نیست»درد و دغدغه عاجل روزگار این زمان ماست و هنرمند جانشیفته و آیینهوش، میداند که در این روزگار چه دردی را باید فریاد زد و کدام سخن را باید به خنیا سپرد و برای مردم و میهن خواند. خجسته باد چنین زمان آگاهی و دردآشنایی که «گروه دوستی» راست اما تو و دوستی خدا را، مبادا که همچون بسیار بشارتهای هنری دیگر در گذشته، این طلوع تازه «گروه دوستی» هم پس از پویه و مویه مختصر در دردهای ما مردم، به دیار فراموشان بپیوندد و دوباره بندهای پیوندبخش گروه از هم بگسلد.
تجربههای پیشین آن بشارت، این بیم را نیز همزمان در خویش دارد که عمر همآییها و همآواییها در این دیار بسیار کوتاه است. مباد که این تجربه تیره مکرر باز هم تکرار شود. صاحب این قلم به عنوان مخاطبی مشتاق و نیز ترسخوردهای از سموم تفرقه و نفاق از این دو بزرگ (ناظری و علیزاده) که به سبب سن و سمت خنیا از دیگر اعضای گروه بنامتر و دارای خطابی عامترند میخواهد که:
1- به حرمت نامی که بر خویش نهادند (دوستی) پاس دوستی را بدارند و در هر تصمیم این عنصر گوهرین و محورین را یک سوی معادله تعادلبخش دیگر مناسبات قرار دهند.
2- تجربه اجرای خنیاخانه میلاد مبرهن کرد که مردم ما و خرد جمعیشان در انتخاب فرجامین خود اشتباه نمیکنند. آقایان ناظری و علیزاده نامهای بزرگ و شهرهای هستند و در چند سال اخیر با گروههایی ناهمطراز با خود اجرایهای بسیار و گونهگونی داشتهاند، اما هرگز موج استقبال چنین شگفت و شکوهمند نبوده است. علت این موج بیمانند استقبال مردم ،در این گاه ،چه بود؟ آیا جز این است که این نام در کنار این نامهای اوجمند و رفیع، اولاً عنوان دوران ساز و خاطرهانگیز چاووش و نامهای آشنا و معتبری چون اردشیر کامکار، سعید فرجپوری، پژمان حدادی، محمد فیروزی و... مخاطبان را مطمئن و مصمم کرد که طلوع این بار گروهی که نام دوستی بر خویش نهاده طلوعی پرفروغ و تابناک خواهد بود؟ سخن این است که برای حضوری کامیاب و کامبخش در ساحت خنیای ایرانی در بین اقشار انتخابگر اجتماع، حتماً باید عناصر اجرا و اعضای گروه، کمابیش همچند هم باشند و تناسب و اندازه قوامبخشی نام و عنوان گروه را درخور و سزاوار.
3- هرچند به باور این قلم غیر از وجوه ویژه شعر و آواز «گروه دوستی» و صدای گرم و گیرای شهرام ناظری، در دیگر وجوه کاستیهایی وجود داشت و گروه فرصت آن را نیافته بود تا ترانههای تازه تاثیرگذاری را بیافریند و بر محتوای اجرا افزون کند (به ویژه شخص استاد علیزاده با ارکستراسیونهای رنگمند و شکوهمندی که از ایشان دیده و شنیدهایم، میبایست در این اجرا نیز آثاری همطراز با آثار قبلی خود به ارمغان میآوردند که نیاوردند) اما با همه این موارد به دلیل چابکی و چالاکی تکتک اعضای گروه و فرآیند خوشایند و روحنواز همنوایی آنان، هیچ مخاطب و شنوندهای در این چهار شب، پویه دو ساعت زمان را با ملالت و خستگی طی نکرد و پایان قطعات همیشه با غافلگیری، حسرت و حیرت حاضران مواجه میشد. این به راستی درسی بزرگ و سرمایه عبرتی سترگ برای آینده به شمار میآید، به ویژه برای بزرگان و نامبردارانی که با احساس کاذب خود نهایتپنداری و خویش کفایتانگاری ،میپندارند که در انتخاب اعضای گروه، اندازه و آوازه دیگر اعضا مهم نیست زیرا که من (هر که میخواهد باشد) چون شهره خوبانم چو شمع و در ذهنیت اجتماعی دارای اعتبار و جایگاهی جلیل هستم، پس مهم نیست اعضای گروه همقامت و متناسب با من باشند. مردم خواهند آمد و پذیرا خواهند بود. این اشتباه بزرگی است که حاصل آن بیحاصلی است و ادامه و تکرار آن رواج و رونق را از دامن سفره موسیقی اصیل ایرانی میستاند و بر باد میدهد. باید اسباب بزرگی را همه آماده کنیم تا اتفاقی بزرگ رخ دهد و اسباب بزرگی و سرمایه توفیق در خنیای ایرانی، همانا مهم انگاشتن و محترم داشتن همه اعضای گروه است که میبایست هر یک به تنهایی و در جمع، اهلیت اجرا را دارا باشند، همان گونه که در «گروه دوستی» دیدیم.
4- در چند سال پیوسته به اکنون و اخیر، مشتی نوکیسه در حاشیه موسیقی جمع شدهاند که جز چند حلقه ربط وثیق با اصحاب قدرت ،هیچ فضیلتی و هنری در فرهنگ این سرزمین ندارند. اینان هنرمندان خوشنام و معتبر را به چشم خروس چاپلین (در هنگامه برف و بوران گرسنگی) مینگرند. نه شعر را میشناسند، نه موسیقی را میدانند اما بر زبر اقتصاد این هنر اهورایی چونان مار غاشیه چنبره زده و در این چند سال با نیش خود هیچ کس را مقیم حریم حرم باقی نگذاشتهاند و همگان را رانده و آزردهاند. اینان از ساحل کیش تا دامن نیاوران و از مرز بازرگان تا منطقه آزاد تجاری، جیب حضرت خودشان و شرکای همیشه پنهانشان فقط و فقط چرکانه پول و اسکناس میانبارند و میجویند. نزد اینان شأن هنرمند جایگاه خنیای ایرانی و از همه مهمتر رنج شکیبشکن تولید هنر شنیداری هیچ مدخلیتی ندارد کما اینکه چندی پیش در کنسرت بزرگی فجایعی را نگریستم و بر آن همه ناروایی گریستم. در جایگاه هنرمندان در حال اجرا از برزنت میدان میوهفروشان و داربست سیمانکاران استفاده شده بود. نورپردازی جایگاه (سن) را با پروژکتورهای مخصوص پادگانهای نظامی و امنیتی آراییده بودند. در چپ و راست فضای بازی که پنج هزار نفر شنونده نیوشای خنیای آن هنرمند بزرگ بودند، چون بازار مکاره دستفروشان کاتالوگ و بروشور یخچال و تلویزیون و سماور و قوری چینی و کرهای توسط دخترکانی نیازمند معاش به مردم تحمیل و تبلیغ میشد. شخص و شخصیت این نوکیسگان، سیمای بنگاههای شادمانی را در ذهن و ضمیر آدمی مجسم میکرد و دیگر هیچ. مدیران محترم حوزههای فرهنگی حکومت و نیز هنرمندان طراز اول این کشور بایسته است زودازود این پتیارگی دلالواره را از ساحت خنیای ایرانی دور کنند. در اجرای اخیر «گروه دوستی» اما انصاف آن است که برگزارکننده هر که بود به ظاهر از آنان نبود که با ریشی مرغوب، ریشه هنر را از بیخ میزنند. مجموعه کارگزاران اجرایی این اجرا را کارگزارانی پخته با نیروهای اجرایی مناسب و آیینمند یافتم. کمابیش صحنهآرایی جایگاه تناسبی هنری و زیباییشناسانه داشت هرچند مشکل صدا سخت آزاردهنده بود و جای عشوه و کرشمه چند شاخه گل از خانواده نرگسها و نسترنهای ایرانی در دو سوی سن سخت خالی بود.پایان سخن بازگشت به سخن آغازین این نوشتار است.
دوستی اکسیر جانبخش زیست هنرمندانه در بستر زمان است و کار بزرگ «گروه دوستی» توجه بخشیدن به این گوهر یگانه در روزگاری است که موج هجوم یأس و وزش سموم تفرقه همه را به انفعال و انحلال اندیشه امید و انگیزه همکوشی کشانده و نشانده است. «گروه دوستی» فارغ از چگونگی کیفیت و تنوع اجرا گام نخستین نغمه نابی را به شنیدار آورد که همه به شنیدن آن در این روزگار ناسازگار سخت نیازمندیم. با تفطّن به این مهم پاسخ پرسش آغازین که دستاورد و ارمغان «گروه دوستی» برای موسیقی ایرانزمین چه بود روشن و مبرهن میشود.
به قول حضرت شیخ اجل:
تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی
چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیایی
نفس همیابی و همنوایی این چند چهره روزگار خوش چاوش اوج موفقیت و کامیابی است. بکوشیم و بر آن باشیم تا دوستی «گروه دوستی» طلوعی همیشگی و تابناک بیابد. ایدون باد.