کافی است زن یا مردی که از هم جدا شدهاند از یکسو خود را مبرا از هرگونه گناه و اشتباهی بدانند و از طرف دیگر نتوانند احساسات خود (بهویژه احساس خشم) را کنترل کنند؛ همین میشود که برای بیتقصیر نشان دادن خود دست به هرکاری میزنند. بهطور نمونه گوشی تلفن را برداشته و شماره همه بستگان و دوستان همسر سابق را گرفته و همه آنچه را که نباید، به زبان میآورند یا به محل کارش رفته و تا جایی که امکان دارد سعی میکنند طرف مقابل را تخریب کنند. اما پس از فرزندان، این پدر و مادرهای آنها هستند که اغلب جدیترین آسیبها را پس از طلاق میبینند.
بازگشت به خانه پدری فردی که به تازگی از همسرش جدا شده است میتواند اوضاع را در آن خانه آشفته کند. آن فرد خود را از بند عواملی که باعث میشدند تا وی پیش از جاری شدن صیغه طلاق، بسیاری از حرفها را بر زبان نیاورد، رهاشده میبیند، پدر و مادر سنگ صبورش شده و تا میتواند از ماجراهای زندگی خود حرف میزند. حرفزدنها و جر و بحثهای احتمالی را که کنار بگذاریم حالا والدینی که شاید هفتهای نهایتا دو، سهبار فرزند خود را پس از ازدواجش در خانهشان میدیدند حالا بهجرات میتوان گفت باید مانند کودکی، وی را تر و خشک کنند. فرد طلاق گرفته با کوچکترین اتفاقی آزردهخاطر میشود و نمیتواند کمکی در جهت انجام امور خانه باشد. شاید فقط زمانی اوضاع بهتر باشد که وی وضعیت مالی خوبی داشته، خانه شخصی داشته و دستکم از عهده خرج و مخارج خود برآید. اما در جامعه ما اغلب افرادی که طلاق میگیرند هیچ مأمنی بهتر از خانه پدری پیدا نمیکنند. اگر کودکی نیز در کار باشد که سختی کار پدر و مادر سالمند برای نگهداری از کودک وی نیز دو چندان و شاید بهتر باشد بگوییم صدچندان میشود.
همانطور که اشاره شد دایره پیامدهای طلاق بسیار وسیع است. در این بین شاید فقط به چند پیامد بازگشت فرد طلاق گرفته به خانه پدری اشاره شد. اما چگونه میتوان جلوی بسیاری از اینگونه پیامدهای منفی را گرفت.
انتقال: آنطور که از تحقیقات روانشناسان برمیآید، خیلیها هستند که معیارها و انتظارهای خود از فرد مقابل برای ازدواج را چنان تنظیم میکنند که رفتارهای والدین را نداشته باشد.
پس از ازدواج چنین افرادی، 2حالت بهوجود میآید: یا طرف، همان رفتارهای والدین وی را دارد یا نه. در حالت نخست به احتمال زیاد مشکلاتی بهوجود خواهد آمد که شاید حتی باعث جدایی شود. اما الان بحث حالتهای شکلگرفته پس از ازدواج نیست بلکه فرض بر این است که چه در حالت نخست و چه در حالت دوم، متأسفانه طلاق شکل گرفته است و فردی که ملاکش برای ازدواج را پیش از این ذکر کردیم به خانه پدری برگشته است. حالا با همه پیامدهای شکلگرفته ناشی از طلاق، چنین فردی که هدف داشته با ازدواج از رفتارهای پدر و مادر خود دور شود، دوباره باید آنها را (به زعم خودش) تحمل کند.
اما آنچه این افراد باید بپذیرند این است که به احتمال قوی همین طرز فکر در زندگی زناشویی یکی از عوامل درگیریها بوده است. بنابراین آنها باید قبول کنند که پدر و مادر تأثیر بسزایی بر دیدگاه آنها داشتهاند.
دکتر بروس فیشر و دکتر رابرت آلبرتی در کتاب «بازسازی زندگی پس از طلاق» میگویند، چهار پسمانده مهم گذشته که بر دوش ما سنگینی میکنند عبارتند از: مسائل ریشهای خانه پدری، تجارب کودکی، دوران گیجکننده و پیچیده طغیان، سرخوردگی و ناامیدی برخاسته از جنگ قدرت. آنها معتقدند حتی طغیان افرادی علیه خانواده خود برای ازدواج با فردی خاص نیز به نوعی ریشه در تأثیر مسائل خانه پدری دارد. این دو معتقدند افراد پس از طلاق بهجای آنکه در خانه پدری بازهم بهخاطر نداشتن تفاهمهای اخلاقی طغیان کنند، نخست باید تا حد ممکن آثار گذشته را از زندگی خود پاک کنند (که از این دوران به نام دوران انتقال یاد میکنند) سپس برای آینده برنامهریزی کنند.
هدفمندی: بهطور معمول افراد پس از طلاق در گذشته زندگی میکنند و خیلی بهدیگران (مثل پدر و مادر) وابسته میشوند ولی پس از سازگارشدن به زمان حال بازمیگردند و میتوانند برای آینده خود برنامهریزی کنند.
دکتر فیشر و دکتر آلبرتی در ادامه میآورند: تعیین یکخط سیر زندگی هدفمند حتی میتواند میزان خوشبختی افراد را به درجاتی برساند که از تمام طول زندگی آنها بیشتر باشد.
فعالیت، اصل ادامه زندگی: اینکه انسان باید فعال بماند مربوط به یکزمان و مکان نیست و فعالیت، یکاصل مهم برای ادامه زندگی است. بیتحرکی، وقفه بیشاندازه در تعطیلکردن فعالیتهای روزانه و سستی بهتنهایی عامل افسردگی هستند. حال اگر این عوامل پس از طلاق رخ دهد و خانواده پدری فرد مطلقه نخواهد قدمی در این جهت بردارد فقط به بدترشدن اوضاع دامن میزند.
سرمنشا بسیاری از عادتهای غلط فرد مطلقه همین جاست.بین اینکه بهقول معروف سربهسر فرد مطلقه نگذاریم، با وی به مسافرت برویم و وی را به تکاپوی مانند گذشته در شغلش دعوت کنیم با اینکه وی را به حال خودش رها کنیم، هرچه او گفت بپذیریم و کارهای شخصیاش را انجام دهیم بسیار فاصله است.
کنار گذاشتن رسوم مخرب: گاهی فرد طلاقگرفته در برابر حجمی گسترده از رسوم قرار میگیرد که هیچ منشأ علمی و درستی ندارند. روانشناسان معتقدند که برخی از زنان مطلقه از گزند طعنهها و نگاههای کنجکاوانه دوستان، اطرافیان و آشنایان در امان نیستند. بهطور مثال بعضی معتقدند که وجود زن مطلقه در اتاق عقد خوشیمن نیست. مذموم بودن طلاق در جامعه و مقصر شمردن زن در طلاق، منجر به تنگی دایره روابط اجتماعی زن مطلقه میشود و بدین ترتیب ارزشهای حاکم بر جامعه بیش از مشخصات فردی بر مشکلات زنان مطلقه میافزاید. بنابراین باید از چنین عقاید نادرستی دوری کرد و آن فرد نیز خود را در برابر چنین مسائلی بیتوجه نشان دهد. والدین در این مورد نقششان حتی از خود فرد طلاقگرفته مهمتر است. اگر آنها باور کنند که چنین رسومی درست هستند، بهعنوان نزدیکترین فرد حال حاضر به فرزند خود، قدمهای محکمی در جهت تخریب روحیه وی برمیدارند.
مراجعه به مشاوره: درست است که مشاوره برای جلوگیری از طلاق بسیار اهمیت دارد اما حالا که طلاق شکل گرفته، اهمیت مشاوره برای بهتر زندگی کردن در خانه پدری از اهمیت کمی برخوردار نیست.
در معرض خطر: خانواده پدری فرد مطلقه باید در نظر داشته باشند که فرزندشان حالا پس از بازگشت به خانه فرق کرده است. اساسا طلاق هرچند با این طرز تفکر صورت بگیرد که «از وضعیت اسفبار پیش آمده خلاص میشویم» ولی بازهم یکشکست تلقی شده و سرآغاز تغییرات رفتار افراد است. در این بین، کنترل پدر و مادر بر این افراد باید مناسب باشد؛ البته کنترل بهصورت نامحسوس، زیرا احساس کنترل فرد بهصورت آشکار میتواند پیامدهای بدتری از نبود کنترل داشته باشد. بههرحال کنترل باید باشد زیرا این افراد در معرض خطراتی مانند اعتیاد و خشونت قرار دارند.
ازدواج فرزند بعدی: گاهی اوقات طلاق فرزندی در یکخانواده با ازدواج فرزندی دیگر در همان خانواده توأمان میشود. این مسئله میتواند تأثیرات بسیار منفی روی ذهن تکتک اعضای خانواده گذاشته و دلخوشیهایی که باید آنها در جهت پیشبرد ازدواج پیشرو داشته باشند را به دلزدگی تبدیل کند. بهعبارت سادهتر این مسئله گاهی باعث میشود تا والدین از کمکهایی که میتوانند برای ازدواج فرزندشان انجام دهند دریغ کرده و عروس و داماد جدید را دلسرد کنند. گاهی حتی موضوع فراتر رفته و بر تصمیمات خانواده روبهرو (یعنی همان خانوادهای که قرار است که فرزند خود را بهعنوان عروس یا داماد به خانوادهای که طلاق در آن شکل گرفته بدهند) نیز تأثیر منفی میگذارد.
بنابراین اعضای این خانواده هرچند از موضوع طلاق ناراحت هستند نباید مدیریت این قضیه را فراموش کنند. به گفته روانشناسان دقت در خانوادهای که دخترشان قرار است ازدواج کند باید بهمراتب بیشتر باشد.
آنها باید در نظر داشته باشند که با وجود اینکه ازدواج پیشرو هیچ ربطی به طلاق صورت گرفته ندارد اما بیدقتی میتواند حتی منجر به یکطلاق زودهنگام دیگر شود. در واقع آنها باید تاجایی که امکان دارد عروس یا داماد جدید را از فضای منفی طلاق دور کنند.